استعفا (یا برکناری) علیرضا سجادپور بار دیگر یادآور همان رفتنها و نماندنهای همیشگی است. این اولی نبود و آخری هم نیست. خودش میگوید «برکناری» در کار نبوده و از مدتها پیش قصد رفتن داشته. یعنی استعفا کرده. هیچ فرقی ندارد. نهایتش رفتن و نماندن است. اگر برکنار شده که شاید در خلوتش بابت بعضی چیزها خودش را ملامت کند. اگر هم استعفا داده که حتماً دلیلی داشته و به چیزی انتقاد داشته و نکته و مشکلی وجود داشته («مسائل شخصی» هم که معمولاً در چنین مواردی مطرح میشود، از فرط کلیشه بودن به شوخی میماند). بنابراین اگر به دلیل مصلحتی، خویشتنداری نکند خود او میتواند تبدیل شود به یک منتقد همان نهاد نظارتی که زمانی یکی از مدیرانش بود؛ همان نهادی که خیلی از سینماگران، منتقد و معترضش هستند و او در زمان تصدیاش سعی میکرد هیچ انتقاد و اعتراض آنان را بیپاسخ نگذارد و اغلب در این کار چنان افراط میکرد که گویی دستگاه زیر نظارتش هیچ مشکل و خطایی ندارد و مثل خود دولت که مدعیست دولت بینظیر تاریخ این سرزمین است، نخبهترین تشکیلات نظارتی است که سینمای ایران به خود دیده است. گاهی هم کار به توجیهات عجیب و انتزاعی و نامفهوم میکشید. در سی سال گذشته، هیچ مدیر سینمایی این قدر در رسانهها حضور نداشته است.
اما موضوع این یادداشت، ورود به مسائل و مشکلات سینمای ایران، نهاد ناظر بر آن، دلیل استعفا (یا برکناری) سجادپور، عملکردش، انتقادهایی که به او میشد و حقانیت این انتقادها یا دفاعیات او نیست. این فقط اشارهای به همان حکایت همیشگی گذرا بودن این مقامها و منصبهاست. برخی از این مدیران سینمایی که از حیطههای خارج از سینما میآیند و با رفتنشان هم دیگر نشانی از آنها در سینما باقی نمیماند. اما برخی دیگر سینماگرند یا خود را اهل سینما میدانند و بنا دارند که در این عرصه بمانند. وضعیت این گروه دوم حساستر و خطیرتر است. آنها قرار است در آینده با همین اهل سینما سروکار داشته باشند و معلوم نیست روابط و مناسبات آنها پس از دوران زمامداری و سپس استعفا (یا برکناری) چه شکلی پیدا خواهد کرد.
واضحتر بگویم؟ فراوان شنیدهایم که سینماگران منتقد و معترض، خطاب به این مدیران میگویند: «ما میمانیم و شما میروید.» و به آنها برمیخورد و جوری واکنش نشان میدهند که انگار اهانتی شده یا این امر واقعیت ندارد. بله، برخی از این مدیران وقتی پشت میزها مینشینند، چنان مینشینند و رفتار میکنند که گویی متولی و کلیددار سینما تا ابد خواهند ماند. آن را باغی نمیدانند که گلوگیاه و درختانی داشته و حالا باید آن را باغبانی کنند. انگار میخواهند خیلی از گیاهان باغ را از جا درآورند و اصلاً باغی دیگر بسازند. اما تا نجنبیدهاند باید بروند و جایشان را به گروه بعدی بسپارند. و تازه در چنین موقعیتی تعجب میکنند که چرا باید بروند؟ و چهقدر زود.
باز هم واضحتر؟ بله، منظور این است که آیا بعدها تعطیل کردن خانهی سینما، توقیف کردن فلان فیلمها، مجوز ساخت فیلم ندادن به برخی از فیلمسازان و بعضی از «اقدامات» ریز و درشت دیگر مایهی افتخار کسی خواهد بود یا موجب احساسات دیگری خواهد شد؟ و در چنان موقعیتی قاعدتاَ تصمیمگیرندگان به این فکر خواهند کرد که اگر این میز و منصب را موقتی میپنداشتم شاید تصمیم دیگری میگرفتم یا جور دیگری رفتار میکردم. اگر مأموریتی در کار نبوده باشد، رفتار یک مدیر که میداند دورهاش موقتی و گذراست، با آنکه چنین واقعیتی را نمیپذیرد یا آن را خیلی دور میداند، تفاوت دارد.
از این واضحتر که دیگر خیلی لوس و مبتذل میشود...