«خط ویژه» (مصطفی کیایی)
بعدازظهر سگی
کیایی فیلمنامهنویس و کارگردان جوانیست که در فیلم اول و آخرش، جوانانی به ته خط رسیده را به تصویر میکشد و با انتخاب این سوژهها نشان میدهد که فیلمساز جسوری وارد عرصهی سینمای ایران شده است. البته این جسارت در دومین فیلم او، ضدگلوله، نیز دیده میشود. دو فیلم قبلی او را میتوان برداشتی از دو فیلم موفق دانست؛ بعدازظهر سگیِ سگی با نگاهی به فیلم اعتراضآمیز و شاخص سیدنی لومت با عنوان مشابه بعدازظهر سگی (1975) ساخته شده و ضدگلوله هم شباهتهای فراوانی (چه در فرم و چه در محتوا) به لیلی با من است کمال تبریزی دارد.
قصه، حلقهی مفقوده در سیر تکامل اغلب فیلمهای ایرانی است. تکیهی بیش از حد کمدیهای ایرانی به طنز کلامی و موقعیتهای کمیک غیرمرتبط با خط اصلی قصه (که تنها با هدف گرفتن خنده از بیننده به داستان وصله شدهاند) سبب شده تا نوعی سادهانگاری بر ساخت فیلمهای این ژانر سایه بیافکند که این موضوع به کاهش تدریجی کیفیت این آثار و نزول سطح توقع مخاطب انجامیده است؛ به طوری که حتی در نمونههای بسیاری، قصه به حاشیه رانده شده و فیلم در فقدان پیرنگ، تنها با تکیه بر چند بازیگر توانا در طنز کلامی و دیالوگهای طنازانهی پینگپنگی، پیش رفته و آدمهای قصه در حد تیپ باقی ماندهاند. اما در خط ویژه قصه اهمیت زیادی دارد و حضور داستانکهای متعدد در کنار خط اصلی داستان، نکتهی متمایزکنندهی فیلم است. بعلاوه استفادهی بهجا از هلیشات برای تمرکز روی شخصیتهایی که از میان جمعیت حاضر در لانگشات انتخاب میشوند تا فصلهای تعقیبوگریزی که با همراهی مؤثر موسیقی، ریتم و ضرباهنگ مناسبی به روایت بخشیده است، نشانگر تمرکز کیایی بر ساخت تریلری با رگههای طنازانه است. شخصیتهای در حال گریز از دست قانون در بیشتر صحنههای فیلم در یک قاب واحد حضور دارند که توجه کارگردان به هدایت مؤثر بازیگران و دقتش در پسزمینه و پرسپکتیو نماها باعث شده که مخاطب با هر یک از آنها به نوعی همراه شود.
این نکته را هم باید در نظر گرفت که در فیلم بازی خیرهکنندهای نمیبینیم. ولی همهی بازیگران در جای اصلی خود حضور درستی دارند و نقششان را در ماجرای جذاب فیلم بهدرستی ایفا میکنند. البته انتخاب مصطفی زمانی به عنوان رأس هرم عصیان جوانان چندان با شرایط فیزیکی و میمیک صورت او همخوانی ندارد.
«چ» (ابراهیم حاتمیکیا)
چ به روایت ح
چ فیلمی نیست که تماشای آن منجر به شناخت تمام و کمال از دکتر چمران و سیر تحولات زندگی پرفرازونشیب او شود. داستان فیلم در مقطع خاصی از زندگی دکتر چمران یعنی مرداد ماه ۱۳۵۸ و تلاش او برای فرونشاندن غائله شهر پاوه میگذرد و نمایشدهندهی دوسه روزی از زندگی دکتر چمران است. ابراهیم حاتمیکیا نهایت هوشمندیاش را در انتخاب عنوان فیلم به کار برده و به جای استفاده از نام کامل شهید چمران، از بخشی از آن بهره جسته است. هرچند که نام فیلم تداعیکنندهی چهگوارا، چریک انقلابی آمریکای جنوبیست، اما حاتمیکیا در چ فارغ از نگاه چریکی و جنگجویانهی مد نظر مخاطب به چمران، تمام تلاشاش را معطوف به آن کرده تا فرزند زمانهی خودش باشد و وجهی از شخصیت دکتر چمران را که ریشه در تلاش همیشگی او برای دوری از افراطیگری دارد، به تصویر درآورد. حاتمیکیا در اینجا به بررسی نقش تأثیرگذار شهید چمران میپردازد؛ نقشی که قابلحذف یا نادیده گرفتن به نظر نمیرسد. چمران در ابتدای فیلم، با کتوشلوار و لباس رسمی وارد منطقه میشود و نشان میدهد که برای صلح و مذاکره آمده است، اما با دیدن شقاوتهای گروه معاند و بیرحمیشان در کشتار انسانهای بیگناه و زخمی، لباس رزم بر تن میکند، اسلحه دست میگیرد و همچون کهنه چریکی عارف، به مقابله با دشمنی میرود که هموطناش است. شخصیت چمران و شجاعت در عین تعقلی که از او میبینیم، نسخهی حاتمیکیا برای ایران امروز است. قهرمان قصه به فکر مردمی است که در میان دو گروه مسلح داستان، گیر کردهاند. او باید در کشاکش جنگ کردستان، مردمی را حفظ کرده و زنده نگه دارد که در میان آرمانهای دو گروه دیگر دارند له میشوند بی آنکه گناهی مرتکب شده باشند. نگاه به کارنامهی حاتمیکیا، نشان میدهد که او همواره در راستای دغدغههای اجتماعی/سیاسی مردمش گام بر میدارد.
فیلمبرداری چ گامی رو به جلو در سینماییست که این روزها برای راحتی هرچه بیشتر و آسودگی خیال عوامل فیلم، به سوی فیلمهای آپارتمانی محض پیش رفته و هیچ تنوعی در دکوپاژ و میزانسن آنها یافت نمیشود؛ حتی در مواردی میتوان گفت که شلختگی دکوپاژ و قابهای چرک و بیسلیقه را فضیلت میپنداریم و آن را میستاییم. موسیقی فردین خلعتبری با ریتمی تند و کوبنده و البته حماسهگون بهخوبی مکمل فضای جنگی فیلم میشود و تلفیق موسیقی کردی با آن سبب شده که حالوهوای بومی فیلم بهتر شکل بگیرد و به تماشاگر منتقل شود. اما نقطهضعف فیلم را باید شخصیت تیمسار فلاحی دانست. این شخصیت (که با بازی درخور توجه سعید راد همراه شده) در فیلم هیچ بزنگاهی ندارد و کارها و تصمیماتش در هیچ جای داستان مؤثر نیست و تنها بار نمایندگی قشری از ارتشیهای متعهد به انقلاب را بر دوش میکشد که این موضوع به شخصیتش وضعیتی شعاری و غیردراماتیزه داده و حالتی وصلهگون پیدا کرده است