چ یک فیلم اکشن است یا جنگی؟ هر کدام از این دو باشد، تعداد زیادی انفجار و شلیک و سقوط و ویرانی را به تصویر میکشد. در خصوص فیلمهایی با چنین ساختاری، معمولاً آهنگسازان برای ساختن موسیقی متن به سراغ ریتمهای تند و کوبنده و سازهای پرصدا میروند تا بتوانند گوشهای از اتفاقهای بزرگی را که در صحنه رخ میدهد با موسیقی القا کنند. اصلاً صحنههایی مثل تعقیبوگریز و زدوخوردها، بدون موسیقی مهیج و ریتم تند، الکن به نظر میرسند. موسیقی نوشتن برای چنین فیلمهایی کار سختی است، چون علاوه بر ملاحظههای معمول، باید چارهای هم برای تلفیق موسیقی با صداهای ناشی از انفجار و درگیری و شلیک گلوله در نظر گرفت. بهخصوص که خیلی از این صداها، هنوز هم مثل دهههای پیش، با استفاده از سازها یا اصوات ضبطشده ساخته میشوند، بهویژه سازهای کوبهای. سینمای تجاری ایران در دهههای پنجاه و شصت پر بود از فیلمهایی که در بعضی صحنهها، صدای کوارتت (چهارنوازی) سازهای کوبهای میدادند؛ انگار چهار نوازندهی طبل و سنج و درام و تیمپانی کنار هم نشستهاند و هر بار که مشت و لگدی در فیلم پرانده میشود یا انفجاری روی میدهد، آنها روی سازهایشان میکوبند! دلیلش این بود که در دورهای طولانی، افکتهای صوتی را در سینما با سازهای کوبهای میساختند. استفاده از صدای طبل و درام به جای مشت و لگد گاهی چنان اغراقآمیز میشد که شوخیهایی در این باره رواج مییافت که نمونههایش را در بعضی فیلمهای هندی میتوان یافت. اما امروزه در بیشتر فیلمها، در مرحلهی صداگذاری از افکتهای واقعی استفاده میشود. آهنگساز فیلم یا باید برای تلفیق این صداها با موسیقیاش در بعضی صحنهها، تمهیدی در نظر بگیرد و یا در چنین صحنههایی کلاً موسیقی را ساکت کند. اگر شیوهی اول را انتخاب کند، معمولاً بهترین تصمیم استفاده از ریتم تند و سازهای پرسروصدا، با ملودی کمدامنه و تکرارشونده است؛ به این گونه که موسیقی شامل قطعهای ریتمیک و کوبنده باشد که خط اصلیاش مدام تکرار میشود. اما فردین خلعتبری برای موسیقی متن چ روند دیگری را پیش گرفته است.
موسیقی چ از لحاظ تعداد سازها و نوع انتخابشان، همین طور ملودیها و نحوهی بسط و گسترششان، ساده برگزار میشود. در قسمتهای بیکلام موسیقی، از سازهایی که صدایی شخصیتر و خصوصیتر از بقیه دارند استفاده میشود. ملودیهای سادهای که به گوش میرسد، بیشتر شبیه به نوازندگی یک نوازندهی معمولی برای دل خودش در نیمههای شب است. گیتار و هارمونیکا واضحترین صداهایی هستند که در موسیقی بیکلام چ به گوش میرسند. گرچه ممکن است تغییراتی در این ترکیب به وجود آمده باشد، اما تفاوتها آن قدر بارز نیست که اهمیت چندانی داشته باشد. همین طور در مورد ملودیها، تغییراتی که وجود دارد، اهمیت چندانی ندارد چون به نظر میآید بیشتر بر سلیقه و زیباییشناسی آهنگساز و کارگردان مبتنی بوده تا یک نقشه و برنامهریزی دقیق و حسابشده. طوری که در بسیاری از لحظاتی که موسیقی همراه فیلم است، خصوصاً در نیمهی اول فیلم، به نظر میرسد تنها برای خالی نبودن عریضه در فیلم گنجانده شده و اساساً به آن توجه زیادی نشده است. در بعضی از صحنهها مثل وقتی که سیروان بچهاش را در آغوش دارد و هانا از صبری که برای بچهدار شدن کردهاند میگوید، موسیقی به همان شکل دوئت (دونوازی) گیتار و هارمونیکا شروع میشود و در صحنهی بعدی که ادامهی دراماتیک این صحنه نیست، همچنان جریان دارد و بعد سر فرصت و با حوصله به پایان میرسد. در جای دیگری، وقتی پیرزنی به دکتر چمران اعتراض میکند و او را مسئول شهید شدن فرزندش میداند، موسیقی ملودیک اولیه دوباره پخش میشود و با شروع صحنههای جنگ، ناگهان قطع میشود. شاید برای چنین موقعیتهایی تمهیدی اندیشیده نشده که موسیقی دقیقاً بر روند فیلمنامه منطبق باشد اما آنچه منطقیتر به نظر میرسد این است که موسیقی بیکلام این فیلم فقط برای پررنگ کردن بعضی از لحظههای دراماتیک و عاطفی ساخته شده است.
اما بخش دیگری از موسیقی این فیلم را - که مهمتر از موسیقی متن بیکلام آن است - موسیقی باکلام تشکیل میدهد. از آنجا که صدای زن در سینمای ما یک تابو محسوب میشود و چون احتمالاً با ممیزی روبهرو میشود کسی سراغش نمیرود، در هر فیلمی که از صدای زن در آن استفاده شود، صفت خلاقانه بودن به موسیقی میچسبد. در این فیلم هم در زمان عزاداری، وقتی هانا شوهرش را از دست میدهد و در جایی دیگر وقتی بیپناهی و ستمکشی او نشان داده میشود و مادر دیگری در عزای فرزندش ضجه میزند، موسیقی بسیار غنی و گوشنوازی شنیده میشود که شاید حتی بیش از تصاویری که در فیلم دیده میشود بیننده را متأثر میکند. این موسیقی، یک آواز کردی است که با صدای زنانهای با دامنهی صوتی بسیار گسترده خوانده میشود. در صحنههایی که این موسیقی به گوش میرسد، قویترین عاملی که بیننده را متوجه وخامت اوضاع میکند، صدای آسمانی موسیقی کردی است. شاید جالبترین نکته دربارهی موسیقی چ، استفادهی آن از تم آشنایی باشد که در اصل به یکی از گروههای سیاسی تعلق دارد که جزو جبههی منفی و معاند در فیلم هستند.
بخش دیگری هم در موسیقی چ وجود دارد که نسبت به دو گونهای از موسیقی که اشاره شد متفاوت است؛ بخشی با همراهی گروه کُر. شاید خیلی از کسانی که فیلمی از حاتمیکیا را تماشا میکنند، دنبال اوجهای انسانی و دراماتیک مثل از کرخه تا راین و آژانس شیشهای میگردند. در این فیلم هم از این اوجها همراه با جملههای موسیقایی کوبنده و قصار و آتشین وجود دارد. از اینکه کیفیت این بخشها به چه شکل است بگذریم اما آنچه در موسیقی شنیده میشود، بیشتر تمنایی برای تکرار موفقیت موسیقیهای فیلمهای پیشین به نظر میرسد. موسیقی با تمام توانش، به شکلی نمادین و کلیشهای سعی میکند یک نقطهی اوج نفسگیر را بسازد. اما نتیجهی این تلاش این است که موسیقی یکدفعه تغییر روش میدهد، از آن حالت آسمانی و ساده و سبکی که دارد بهکل جدا میشود و صدای گروه کر که تا به انتهای فیلم شنیده نمیشد، بهتکرار روی صحنههای شعارزده به گوش میرسد. جالب اینجاست که در صحنههایی بسیار تأثیرگذارتر و حماسیتر، چنین موسیقی حجیم و عجیبی تعبیه نشده بود اما در پایان از تمام توان استفاده میکند؛ انگار فرصت برای عرض اندام موسیقی به انتها رسیده باشد و یکدفعه تصمیم گرفته شده باشد که موسیقی تصویر را کاملاً پوشش دهد. به طوری که در صحنههای پایانی، موسیقی و تیراندازی با هم تلفیق میشود و میتوان گوشهای از هر تمی که در طول فیلم به گوش رسیده بود را در آن دنبال کرد. معلوم نیست مسئول این گسیختگی در همراهی تصویر و موسیقی، سکوت طولانی موسیقی در بسیاری از دقایق فیلم و بعد تحمیل عجولانهی آن به صحنههای پایانی، آهنگساز است یا کارگردان. در بسیاری از موارد موسیقی به کمک تصاویر میآید و از آن هم جلو میافتد اما در بسیاری از دقایق دیگر، موسیقی گنگ و بیاهمیت است. هرچه هست، موسیقی چ بهترین اثر فردین خلعتبری نیست.