هر چند این بحث دیرپاست که برخی از بازیگران در تمام عمرشان یک نقش را بازی میکنند و این برای خودش فضیلت محسوب میشود، اما بسیاری بر این باور هستند که اگر بازیگری نتواند در کارنامهاش انعطاف داشته باشد و نقشهای متفاوتی را بازی نکند به تدریج به بازیگری کلیشهای تبدیل میشود و بازیهایش حدسزدنی از آب در میآیند و دیگر حرف تازهای در دنیای بازیگری ندارد که برای مخاطبانش بازگو کند. از سوی دیگر برخی نیز معتقد هستند که بازی بازیگران در نقشهای مختلف این خطر را دارد که مخاطبان نتوانند حساب ویژهای بر روی بازیهای گوناگون یک بازیگر باز کنند و چنین کسی به تدریج اسیر کلیشهی ضد کلیشهای بازی کردنش خواهد شد. امیر عزتی بازیگری است که این مورد دوم را تقریباً تاکنون حفظ کرده و باید دید که آیا به سوی کلیشهای شدن پیش میرود یا نه.
نوع بازی جواد عزتی بهگونهای است که انگار هر بار که او را در یک فیلم سینمایی یا مجموعهای تلویزیونی میبینیم؛ دارد درون دنیای خودش بازی میکند و فرقی برایش ندارد که دنیای بیرون (فیلم) چه ابعاد و اندازههایی دارد، چرا که او هر بار همان تکنیکهای همیشگیاش را به کار میگیرد: او همواره همبازی خودش در فیلمها و مجموعههای تلویزیونی است. به این معنا که به نظر میرسد برای او فرقی ندارد که با رضا عطاران همبازی باشد یا ساعد سهیلی، نازنین بیاتی، مانی حقیقی و یا دیگران؛ او همیشه همبازی خودش هست. این مبحث ربطی ماهوی به بازی بازیگران مقابل عزتی ندارد. وقتی بناست در اکسیدان (1396) نقش جدی اصلان را در کنار بهمن (امیر جعفری) بازی کند، سراغ تکنیکهای شخصی خودش میرود: نمیخندد، کمی رفتارش توأم با گیجی و سربههوا بودن است. آرام و با طمئنینه حرف میزند و طوری عمل میکند که نمیداند در این لحظه و در این سکانس از فیلم چه میکند و انگار قرار نبوده اینجا باشد.
نگاه کنید به خودخوری اصلان وقتی سوار ماشین شهره (شبنم مقدمی) است و بهمن یکریز دارد زبان میریزد یا موقعی که آمده برای شهره توضیح بدهد که این زن پولدار متوهم بهطور کلی دربارهاش اشتباه کرده است. شاید مهمترین جلوهی بازیهای عزتی به این باز میگردد که او برخی از نقشهایش را با گونهای دلزدگی بازی میکند (ما طبعاً اسیر واژهها هستیم و این کلمهی «دلزدگی» حق مطلب را ادا نمیکند) و یا شاید نوعی بیتفاوتی که درواقع به یک شگرد در بازیهایش بدل شده است. نگاه کنیم به کل بازی او در مجموعهی دردسرهای عظیم 2 (1394) که او نقش لطیف را بازی میکند؛ جوانی که با پیدا شدن یک بچه در ماشیناش دچار گرفتاریهای بسیاری شده است. نقش میثم در مدت معلوم (1394) نیز همینگونه است. میثم بر اساس کتابی که دربارهی موضوعی بحرانی در اجتماع نوشته است، به دنبال تبیین ایدههایش به هر دری میزند و دلزده برجای میماند. این بار هم بازی عزتی و هم داستان ایجاب میکنند که بیتفاوتیها و دلزدگیها در بازی این بازیگر سینمای ایران همپوشانی پیدا کنند. نکتهی جالب اینجاست که این شگرد تکنیکی او همواره جواب داده و وی اکنون یکی از پرطرفدارترین بازیگران نزد تهیهکنندگان و کارگردانهای سینماست و این امر تا آنجا پیش میرود که برای مثال محمد حسن مهدویان در لاتاری (1396) برای نقش کوتاه نیما بیگی برادر نوشین (زیبا کرمعلی) ترجیح میدهد از جواد عزتی استفاده کند. نیما در زندان است که خواهرش میمیرد و او برای پیدا کردن سامی (مهدیزمیندار) دفتر او را به هم میریزد. نقش جدی نیما که همراه با دلزدگی است در همین مدت کوتاه حضور عزتی جلب توجه میکند و سویهی دیگر بازی او را به نمایش میگذارد: جوانی جدی و کینهای که از خواستهاش کوتاه نمیآید. همانند نقشی که در جاندار (1397) بازی میکند: جوانی که برادرش را کشتهاند و درازایش خواستار ازدواج با خواهر قاتل است؛ نقشی هولناک که عزتی آن را با جدیت بازی میکند. از سوی دیگر همین تواناییها باعث میشود که کارگردانهای مختلف حتی برای نقشهای فرعی از او استفاده کنند. با هر متر و معیاری نقش منصور در هزارپا (1397) از آن نقشهایی نیست که برای او جای کار چندانی داشته باشد. از سکانس رقص و آهنگ کوسه(!) که بگذریم، شاید هر بازیگر دیگری میتوانست نقش منصور را بازی کند. نقش پژمان در پارادایس (1397) همچنان نقشی کوتاه است که برای تکمیل لحظات مفرح فیلم به داستان افزوده شده اما عزتی این بار و با تکیه به لحن شوخی و جدیاش (در سکانس باز کردن صفحهی فیسبوک محسن) به این نقش جان میدهد. او در نقش مرتضی در آینه بغل (1396) همچنان جوانی محجوب است که حتی نمیتواند ساعتی را با آرامش در کنار دختر دلخواهش مهناز (نازنین بیاتی) به سر ببرد. ماجراهایی که رخ میدهند و سیر جاری داستان آنچنان با بازی او هماهنگ هستند که میتوانیم این ظن را ببریم که فیلمنامهی فیلم هادی برای جوادی عزتی نوشته شده است.
یکی از قابلیتهای بازیهای جواد عزتی را باید در تیپسازی او جستجو کرد که تا این لحظه در قهوهی تلخ (1389) و در نقش بابا اتی به نمایش گذاشته شد و دیگر دنبال نشد اما درواقع شاید به جرأت بتوان گفت بنای بازیهای او به نوعی تیپسازی هستند. عزتی در شمار بازیگرانی است که به راحتی نمیتوان گفت که هنگام بازیهایش در حال تیپسازی و بداهه است یا نه. مثلاً نگاه کنیم به نقش کوتاه مجید در ما همه با هم هستیم (1397) است. او هنگام حرف زدن با کاپیتان شادمان (مانی حقیقی) حواسش جای دیگری است. شعری را که کاپیتان سهواً خوانده بارها با خودش تکرار میکند. کنترل هواپیما را به عهده میگیرد اما آنقدر در دنیای خودش غرق است که متوجهی حضور راضیه (ویشکا آسایش) در کابین خلبان نمیشود. بازی عزتی دقیقاً به این صورت است که گاهی بداهه به نظر میرسد و گاهی به تیپهای آشنایی نزدیک میشود که خودش پیش از اینها بازی کرده است.
جواد عزتی اکنون یکی از بازیگران سرشناس سینمای ایران است که حضورش ظاهراً در هر فیلمی تعیینکننده است. این برای بازیگری که هنوز به چهل سالگی نرسیده دستاورد بزرگی است. او در کارنامهی تقریباً طولانیاش سراغ نقشهای بسیاری رفته و آنها را آزموده است و تلاش دارد که در فیلمها همبازی خودش باشد- این به هیچ روی به معنای نادیده گرفتن بازیگران مقابلش نیست- از خودش الهام بگیرد، با خودش همراه باشد و بیشتر نقش افرادی خسته و دلزده را با چاشنی طنز بازی کند حتی اگر نقش مورد نظر کمیک نباشد. تنها در این میان باید صبر کرد و دید که چنین فرمول موفقی میتواند دوام بیشتری داشته باشد یا این که عزتی ترجیح میدهد استراتژی بازیهایش در سالهای بعد را تغییر بدهد.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: