همانگونه که پیش از آغاز ماه رمضان، در یادداشت «بیستوپنج سال خاطره» آمده بود، چنین بهنظر میرسید که بهدنبال ناکامیهای مجموعههای چند سال اخیر رمضانی، تلویزیون عزمش را برای بازگشت به سالهای طلایی گذشته و تکرار سریالهای معروف به خیابان خلوتکن جزم کرده است. هر سه مجموعه مناسبتی امسال تا مقاطعی هم این امید را زنده نگه داشتند که در این زمان که امواج مجموعههای نازل شبکههای فارسیزبان آنسوی آب فروکش کرده و رقیب داخلی یعنی شبکه نمایش خانگی هم به سریدوزی افتاده شاید بتوان آب رفته را به جوی بازگردانید و یا دستکم بخشی از اقتدار سابق را احیاء کرد، اما با پیشرفتن پخش شبانه سریالها اوضاع بروفق مراد پیش نرفت. در این مطلب از دو منظر مهم و تعیین کنندهی فیلمنامه و بازیگری به سه مجموعهی نه چندان موفق شبهای رمضان پرداختهایم.
انحراف از خط اصلی داستان
به گمانم مهمترین نقطهضعف مجموعههای امسال را میتوان در سردرگمیهای فیلمنامهای و انحراف از سنگ بنای اولیهای دانست که پایه داستان بر آنها گذاشته شده بود. این نارسایی بهویژه در دو مجموعه از یادها رفته و برادر جان به شکل قابل ملاحظهای به چشم میآمد و سریال شبکه دوم سیما یعنی دلدار از این نظر وضعیت بهتری داشت. برای این انحراف از معیار که به کیفیت نهایی این آثار هم لطمههای فراوانی وارد کرد، میتوان دلیلهای بسیاری را برشمرد که از قطع رابطه تلویزیون با اغلب مجموعهسازان توانمند پیشین خود تا سپردن کار به افرادی که در حوزههایی خاص مثل کارهای مناسبتی و یا ساختههای تاریخی تخصص و تجربهای ندارند؛ بدون تردید یکی از زمینههای بروز این قبیل ضعفها را باید خارج از روند تولید سریال و در تصمیمگیریهای کلان خود رسانهی متولی جستوجو کرد. تردید ندارم اگر مدیریت سیما از اصرار بیهوده و بیمنطق خود برای پرکردن هر سیشب ماه رمضان (و یا هر سیزده روز نوروز) با سریال دست برداشته و نگاه کیفی را به رویکرد کمی ارجحیت میداد، بسیاری از ایدههای خوب داستانی اینچنین به گزافهگوییهای بیربط نمیافتادند. بدون اینکه قصد کوچکشمردن سعید نعمتاله (نویسنده برادر جان) و یا عباس نعمتی (فیلمنامهنویس از یادها رفته) را داشته باشم که حاصل کار آنها در جای خود در معرض قضاوت مخاطبین عام و خاص قرار خواهد گرفت،
ولی اگر به فرض مثال مجموعه برادر جان به جای سی قسمت به پانزده قسمت و پخش یک شب در میان و سریال از یادها رفته با آن بدنهی نحیف داستانی به دوازده قسمت با پخش سه شب در هفته محدود میشد آیا شاهد چنین سیرنزولی فاحشی در خط داستانیشان بودیم؟ بهترین مجموعه رمضانی امسال تا یکسوم پایانی ماه رمضان سریال برادر جان بود که درام پروپیمانی داشت، چالش بهنظر غیرقابل حل میان دو خانواده که نسبت نزدیک فامیلی و روابط عاطفی از یکسو و پایبندی به مقدسات و حفظ جایگاه و شان اجتماعی از زوایایی دیگر، بستر خوبی برای روایت یک داستان پرمایه و پرکشش فراهم کرده بود اما اصرار نابهجا به پخش هر شبی، این درام خوب که حتی رادیکالترین منتقدانش را هم به تماشای هر شب و دنبال کردن قصهاش وامیداشت در ده قسمت پایانی عملاً به زیادهگویی و خروج از محور اصلی افتاد. بهخاطر بیاوریم موضوعهای فرعی بیربط به کلیت داستان نظیر زن دوم چاوش (حسام منظور) که حتی غیرمتخصصترین نگاه هم بهسادگی متوجه میشد که پرداختن به آن حاصل خوردن کفگیر سریال به ته دیگ در ماجرای اصلی است؛ کش داده شدن قهر آراز به سفر شمال و خطر غرق شدن لیلا، منولوگهای تکراری هزارباره با قاب عکس پدر درگذشته، سکانسهای بیکارکرد حلیمه و دایی توکل، حضور نمادین شیروانی به عنوان نماینده افکار عمومی میدان تره بار، معرکهگیریهای گاهوبیگاه اعضای دو خانوادهی درگیر مقابل چشمان بارفروشان میدان و... را میشد به راحتی و بدون آسیب دیدن روند داستان حذف کرد.
مجموعه از یادها رفته ساختهی بهرامیان هم نه تنها از دیدگاه انحراف از مسیر روایی اصلی قصه بدترین سریال امسال بود که حتی در میان صدها مجموعه کوچک و بزرگ سالهای گذشتهی تلویزیون هم یکی از ضعیفترینها از این نظر به شمار میآمد. کافی است در ذهن خود روند اتفاقات مجموعه را یکبار مرور کنیم تا معلوم شود از میانههای پخش سریال گروه سازنده چگونه یک مثلث عاشقانه با پسزمینههای سیاسی را از مسیر اصلی خود منحرف و به بیراههای بردند که هیچ شباهت مضمونی با نیمه نخست خود ندارد. انحراف از خط اصلی در این مجموعه آنچنان زیاد است که اگر بینندهای پس از دنبال کردن قسمتهای آغازین و با از دست دادن چند قسمت دوباره در نیمه دوم کار به تماشای آن نشسته باشد، شاید دچار چنین تصوری شود که در حال مشاهده مجموعه دیگری است که شباهت بسیاری به از یادها رفته دارد ولی قطعاً همان مجموعه با همان پیش فرضها و مناسبات اولیهای که دیده نیست.
با این اوصاف جا دارد که از برادران محمودی به خاطر رعایت یک اصل پیشپاافتاده و بدیهی دراماتیک یعنی پایبندی به سنگ بنای آغازین و دادههای اولیه به مخاطب سپاسگزار باشیم. به رسم انصاف و به دلیل آنکه امکان تماشای مستمر این مجموعه برایم فراهم نشد از ورود به جزییات بیشتر خودداری و به همین بسنده میکنم که در همان دنبال کردنهای جسته و گریخته و با گذشت تنها چند دقیقه سرنخ اصلی سریال را پیدا میکردم که به نسبت دو مجموعه دیگر نقطه قوت بزرگی به حساب میآمد.
بازیگری
در بخش بازیگری با از یادها رفته شروع میکنم که ترکیب بازیگران جذاب و خروجی تاسفبرانگیزی داشت. حضور بازیگرانی مانند بیتا فرهی که بعد از مجموعه طلسم شدگان (داریوش فرهنگ) نزدیک به دو دهه بود که در مجموعه تلویزیونی شاخصی حضور نیافته و نقش آفرینیاش در مجموعه سرزمین کهن هم تا اطلاع ثانوی دچار بلاتکلیفی است، حسین یاری با سابقه موفق بازیهایش در مجموعههای تاریخی به خصوص مجموعه شب دهم و کاریزمای بیچونوچرایش، میترا حجار با جاذبه حضورش در قاب تلویزیون به عنوان یک ستاره سالهای نه چندان دور سینما و رضا یزدانی که به هر حال به عنوان یک خواننده موفق راک شناخته میشود، همه در نگاه اول اغواءکننده به نظر میرسیدند.
باید گفت که همان مولفهی پرداخت بد سریال که بر مبنای یک روایت مغشوش و شخصیتپردازی بد استوار شده بود قاعدتاً نمیتوانسته به درک و دریافت درست بازیگر از فضای کلی داستان و مختصات شخصیتها و در نهایت یک نقشآفرینی موفق بیانجامد. بازیگران شناخته شده و باتجربه در گونه تاریخی به رغم فاصله بسیار از بازیهای خوبشان به هر حال تا حدوی گلیم خود را از آب درآوردهاند، اما درباره تازهکارها قضیه متفاوت بود. بازیهای بد هلیا امامی به عنوان بازیگر نقش مهم مهربانو و رضا یزدانی در نقش مهراد را چگونه میتوان در قالب یک اثر نمایشی با برچسب فاخر توجیه کرد؟ میمیکهای بد صورت هلیا امامی که به واسطه نقش اول زن مجموعه به استفاده مکرر از آن ناچار بوده و تُن صدای کنترل نشدهی رضا یزدانی به خصوص در لحظات خشم، نه به یک اثر الف ویژه که به سریالهای درجه دوم سالهای دور تلویزیون در قالب برنامه ظهرگاهی سیمای خانواده راه میدادند تا از یادها رفته در بخش بازیگری هم حرفی برای گفتن نداشته باشد.
برادر جان به عنوان پربینندهترین مجموعهی امسال (بر اساس بازتاب اجتماعی و نه دادههای آماری) بهترین سریال از منظر تنوع و سطح کیفی بازیها هم به حساب میآمد. با این مجموعه به تعداد شخصیتهای خاطرهانگیزی که از سریالهای نمایشی تلویزیون در ذهنمان ماندگار شده چند مورد دیگر افزوده شد. از شخصیت کریم بوستان با بازی مثل همیشه عالی علی نصیریان که جلوه تازهای از مردی مردمدار و باآبرو که گذشتهای منفی داشته را به نمایش گذاشت. نصیریان این نقش را چنان هنرمندانه اجرا کرد که سکانسهای حضور او کاملا چشمگیرتر از دیگر سکانسها بود. استفاده درست از میمیک صورت، بالا و پایین بردنهای تُن و تغییرهای مکرر لحن صدا متناسب با فضای حاکم بر صحنه که از درک بالای نقش توسط بازیگر سرچشمه میگرفت، آنچنان درخشان بود که میتواند در حد یک کلاس درس بازیگری مورد استفاده قرار بگیرد. به سختی میتوان تصور کرد بازیگر دیگری به جز علی نصیریان میتوانست اینچنین چشمنواز و موزون نقش دشوار کریم بوستان را رنگآمیزی کند.
بهجز نصیریان، میتوان از چند بازی خوب دیگر هم نام برد. حسام منظور، بازیگری که هم ظاهر مخاطبپسندی دارد، هم کاریزمایی فوقالعاده و هم بازی باورپذیر ِ متکی بر آموزههای تئاتری، با ایفای نقش چاوش، یکی دیگر از بازیگران موفق این مجموعه بود. نقشی که سیاهی آن به سفیدیاش چربش داشت و منظور یک نقشآفرینی خوب دیگر را هم به کارنامه خود افزود، برادر جان بیشترین داشته درن مایش توان بازیگری را برای کامران تفتی داشت؛ بازیگر ایفاکنندهی نقشهای منفی که در طول نزدیک به دو دهه حضور تصویریاش، تقریباً جز نقشهای منفی تخت و فاقد عمق چیز دیگری از او ندیده بودیم با بازی در نقش حنیف، جهشی چند پلهای داشت. حنیف نقش سختی بود که هم به سابقه بازی در نقشهای منفی و شرور احتیاج داشت، هم به تجربه لازم برای درک و دریافت نقش که تفتی با بهره گیری درست از هر دو فاکتور نقش منفی چندوجهی حنیف را به شکلی قابل باور و همدلی بر انگیز ارائه داد.
بهرسم رعایت عدالت ترجیح میدهم در مورد بازیهای مجموعه دلدار که امکان تماشای کامل آنرا نداشتم قضاوتی نکنم. تنها به این بسنده میکنم که انتخاب خوب برادران محمودی در سپردن نقش قاسم شریفی به بهزاد فراهانی مجال خوبی فراهم کرد تا فراهانی از یکی از فرصتهای محدود برای فاصله گرفتن از نقشهای کلیشه شده شلوغ و پُر سروصدایی که به آنها شناخته میشود فاصله بگیرد.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: