شمارهی 454
مجید از مشهد: طرح سرد و یخ روی جلد شمارهی 454 به کلیت فضا و فیلمهای جشنوارهی امسال میخورد. از طراح روی جلد تشکر میکنم.
سعید قاضینژاد از گرگان: تصویر روی جلد جشنوارهی فجر بسیار بد و آماتوری و سرسری بود. از مجلهی «فیلم» انتطار بیشتری میرود. در مجموع در این چند شمارهی اخیر دوباره روی جلدها کهنه، نخنما و آماتوری شده. نمیدانم چرا، اما جداً فکری به حال روی جلدها بکنید. تعدادی روی جلد اختصاصی مثل تصویر نگار جواهریان و رضا عطاران داشتید که عالی بود، ولی ادامه پیدا نکرد.
مینا نیککار از اصفهان: انگار رکود سینما به مجله و ویژهنامهی جشنواره هم سرایت کرده؛ نه خبری از مطالب خوب هست نه جلد ویژهنامه بهدردبخور بود. «فیلم» حال و هوایش ربطی به خرابی سینما ندارد.
امین کریمی از کرج: بیشک بهترین طرح جلدهای ماهنامهی «فیلم» تا به امروز مربوط به ویژهنامههای جشنواره بوده. طرحی تمامقد فکرشده و با پیام سینماگرانی که شاخکهای حساسی برای تشخیص وضعیت جشنواره دارند. روزگاری سینماگران سیب بهدست و خندان و امروز جشنوارهای که امیدواریم در غیاب بزرگان فضای سرد سینما را گرم کند. به هر حال ممنون، ویژهنامه عالی بود.
محمود اظهری از کرج: ویژهنامهی جشنوارهی فجر مثل پارسال خیلی خوب و کامل بود.
حسین عبداللهی از آبادان: جلد ویژهنامهی جشنوارهی امسال نسبت به سال قبل ضعیفتر بود. ولی مطالب و محتوا مثل همیشه عالی و خواندنی و ماندنی بود.
علیرضا جمشیدی از بروجرد: کاش دوست عزیز مصاحبهکننده با آقای عباسیان میپرسید که آقای شمقدری چه نوع چشماندازی برای سینمای ایران دیده که برای دیگران بهسادگی قابل رؤیت نیست و فقط ایشان و آقای شمقدری آن را دیدهاند.
محمد ثانیپور از گچساران: ویژهنامهی جشنواره فوقالعاده بود، طرح روی جلد عالی و مصاحبه با جمشید مشایخی خاطرهانگیز بود.
شیرین عقیلی از مشهد: پنچهزار تومان باید پول میدادم تا ویژهنامه مال من میشد. با پول توجیبی دانشجوییام قرار بود برای تولد دوستم هشت کتاب را بخرمکه سیهزار تومان بود. ویژهنامه و هدیهی تولد دوست قدیمی: چه دوراهی دور از انصافی! اگر میخریدمش پنجهزار تومان کم میآوردم اگر نمیخریدم انگار چیزی کم داشتم. دستم رفت سمت کیفم... هدیهی مهناز چی؟ خریدمش... یک هشت کتاب معمولیتر هم خریدم. به کسی چیزی نگفتم، اما خودم احساس میکنم به دوست قدیمیام خیانت کردم آن هم به خاطر مجلهای که فقط یک سال است پیگیرشم!
مسعود، مشترک 5687. در برگشت از یک سفر کاری دارم با شمارهی 454 حال میکنم. چرا نام نویسندهی بعضی مطالب نوشته نشده؟ مثلاً صفحهی 142 برای سینمای لهستان چه انشای خوبی دارد. به هرحال ممنون.
- نویسندهی آن بخشها همکارمان شهزاد رحمتی است که مسئولیت بخشهای خارجی مجله را دارد و اسمش در شناسنامهی مجله آمده و نخواسته چند بار اسمش را تکرار کند.
شمارهی 455
اسماعیل شهبازی از اهواز: شمارهی 455 همراه با پروندهی عشق میشاییل هانکهی عزیز و دوستداشتنی (میدانم که به نظر عجیب میآید ولی هست) از راه میرسد و عیش من را کامل میکند. چند وقت پیش سری فیلمهای این فیلمساز برجسته را - بجز دو فیلم - مرور کردم و به سیاق معمول سراغ پروندهی کارهایش در مجلهی «فیلم» رفتم؛ ازجمله پروندهای در شمارهی 405 که به مناسبت اکران روبان سفید به بررسی سینمای او پرداخته بود. در میانههای غوطهوری در پروندهی مذکور هستم که شمارهی جدید هم کاملش میکند. قرار است برای آزمون استخدامی شرکتی خود را آماده کنم و به خانواده قول دادهام اینبار نهایت تلاشم را بکنم. اما امشب که مجله را خریدم یاد خاطرات بهرام توکلی افتادم که میگفت در زمان مدرسه مجبور بوده مجلهی «فیلم» را زیر کتابهای زیستشناسی پنهان کند و در خفا بخواند. امشب تقریباً برایم قطعی شد که هانکه یکی از سه کارگردان محبوب تمام عمرم شده است، شاید هم محبوبترینشان.
کمال اسماعیلی از تهران: با مطالعهی «رازهای ماندگاری» در صفحهی ١٠ شمارهی ٤٥٥ به این باور خود پس از سالها فیلم دیدن پی میبرم که فیلم اثرگذار و ماندگار حاصل پردازش دقیق و شناسنامهدار شخصیتها در بطن یک روایت باورپذیر است. به باور من شخصیتپردازی سنجیده حتی بر بستر قصه و سوژهای تکراری هم به ماندگاری میانجامد (نمونهی بارزش لیلای مهرجویی است). بر این مبنا فیلمهای کلاسیک مورد اشاره در مطلب آقای عشقی و به نظر بنده اغلب فیلمهای ماندگار تاریخ سینما واجد همین ویژگی هستند.
فائقه معتمدی از تهران: جلد شمارهی 455 زیبا و مطالب جشنواره خیلی مفید بود.
جواد قدمیاری از نیشابور: روی جلد شمارهی ٤٥٥ بسیار زیباست و دربند شهبازی به انتخاب شما بهترین فیلم شد و به حقش درمجموع رسید.
مهران پناهنده از کرج: متشکرم از مجلهی «فیلم» به خاطر عکس زیبای روی جلد شمارهی 455 و همینطور تشکر ویژه از شهزاد رحمتی بابت یادداشت «اسیر در برج». واقعاً لذت بردم و چندین بار آن را خواندم.
مهدی زیرک از تبریز: نمردیم و دیدیم چهطوری یک عکس توسط دو نفر گرفته میشود (عکس صفحهی 100 شمارهی 455 ).
- دوست عزیز طبق شناسنامهی برخی فیلمها، آن فیلم دو عکاس دارد و وقتی عکس آن فیلم را چاپ میکنیم نمیدانیم دقیقاً آن عکس را کدام عکاس گرفته. بنابراین اسم هر دو عکاس را چاپ میکنیم تا حقی از کسی ضایع نشود.
اصغر بادفر از اهواز: فکر نمیکنید در قسمت داوری منتقدان مجله تعداد فیلمهای دیدهنشده بالاست و باعث میشود انتخابها اعتبار کافی نداشته باشند و در حق فیلمهای دیدهنشده اجحاف میشود؟
- این بازی نظرخواهی در همهی جشنوارهها همین جوری است و نمیشود اسمش را داوری گذاشت و از همه هم انتظار نمیرود که بتوانند در روزهای جشنواره همهی فیلمها را ببینند.
ایران از مشهد: اگر قرار باشد برای انتخاب هر بازیگر توسط یک منتقد یک رأی کسب شود فرهاد اصلانی چهار رأی آورده که به اشتباه سه رأی نوشته شده.
مرتضی میناوند از تهران: در نقد آرمین ابراهیمی بر زنگار و استخوان جای خالی پرداخت بیشتر به تکنیک ایجاد معلولیت و نیز مقطع مهم نجات پسربچه شدیداً احساس میشد.
محمود اکبری از قزوین: مطلب احسان خوشبخت به بهانهی درگذشت سرجیو نیکلایسکو بسیار زیبا و تأثیرگذار بود، بهخصوص برای همنسلان من که یادآور نوستالژی دوران جنگ و همذاتپنداری با کاراکتر کمیسر مولداوان در آن روزگار بود.
امیر بهنژاد از شیراز: به نظر من جناب هومن داودی ایثارمیکند! او با فهمیدن پایان قصهی فیلمها گرچه لذت نمیبرد اما برای ما مخاطبان جای لذت تماشا میگذارد. ممنونش هستیم.
فرحناز جبار از تهران: چهقدر تصویر روی جلد شمارهی ۴۵۵ زیبا، امیدبخش و آرامشبخش است. از خبر تجلیل از جهانبخش نورایی بسیار محظوظ شدم. ایشان منتقد محبوب من هستند. نقدهایشان را با اشتیاق میخوانم و ازشان میآموزم. از مجلهی محبوبم «فیلم» سپاسگزارم.
بهنوش نصرتی: به نظرم اختصاص فقط دو صفحه به مسعود بهنام کملطفی بود. من چه خوبه که برگشتی را ندیدم، ولی اظهار نظر آقای مصطفی جلالیفخر را که خواندم دلم برای روزهای اوج خالق هامون و لیلا تنگ شد.کاش استاد دیگر فیلم نسازد. آخر نارنجیپوش هم خوب نبود.
–در مورد زنده یاد بهنام در همان زمان درگذشتش مطالبی در سایت مجله داشتیم و در شمارهی نوروز هم داریم.
سروش شفیعیان از خرمآباد: چرا در نوشتههایتان انتهای برخی از فیلمهای جشنواره را لو دادهاید؟ هومن داودی کجایی که نظارت کنی؟!
محمدامین طاهری از مشهد: روی جلد شمارهی اسفند دوستداشتنی و صمیمی بود. از خواندن یادداشتهای منتقدان دربارهی سینمای رسانهها متأثر شدم و امیدوارم از سال بعد سینمای رسانهها از سینمای مهمانان جدا باشد.
سیدرضا قدمگاهی از مشهد: روی جلد شمارهی 455 بسیار زیبا بود. درضمن در پیشبینی فیلم پرفروش جشنواره نظرسنجی از منتقدان صورت نگرفته و چرا تفاوت نتیجهی نظرخواهی شما دربارهی برگزیدگان جشنوارهی فجر با آرای داوران عزیز بسیار فاحش است؟ چرا عشق و زنگار و استخوان که محصول چندین ماه قبل و یا سال پیش است، به عنوان فیلم روز بررسی میشوند؟
- با توجه به اینکه تعدادی از فیلمهای جشنوارهی فجر به اکران عمومی نمیرسد و فیلمهایی بدون نمایش در جشنواره اکران عمومی نمیشوند، آن بخش از نظرخواهی عملاً بیاعتبار میشود. به همین دلیل آن را حذف کردیم. ضمناً «فیلم» یک ماهنامه است و نمیتواند همهی فیلمهای روز خارجی را در زمان خودش بررسی کند.
سیدایمان سیدی از درگز: مثل همیشه انتخابهای مجلهی «فیلم» در جشنوارهی فجر برای من انتخاب معتبری است و برای یک سال آینده میتوان فیلمها را در نوبت تماشا قرار داد.
رامک اخوان از رشت: مطالب عباس بهارلو در مورد دور شدن جوانها از کتاب توسط فضای مجازی یا رسیدن همه چیز به مرحلهی هشدار بسیار جالب و در عین حال حقیقتی غیرقابلکتمان بود. ایکاش به جای چاپ مطالب حقوقی و یا دعواهای زرگری صنفی اینگونه نوشتهها را منتشر کنید.
- منظورتان را از مطالب حقوقی نفهمیدیم. اما اختلافهای صنفی موجود در سینمای ایران به هر حال جزو رویدادهای مهم این سینما هستند که ما دنبال میکنیم.
فرزاد فتحاللهی از بناب: طرح جلد شمارهی ٤٥٥ اصلاً در خور و ارزش و نام ماهنامهی فیلمی که چندین سال تجربه و اسم را با خود به یدک میکشد نبود. داشتند عکس خانوادگی میگرفتند؟ عکس کارت پستالی بود؟ دور و برتان را یک نگاهی بکنید. هیچگونه خلاقیت و گیرایی نداشت، فقط مقوا بود.
بابک از تبریز: تا امروز ما بازیگر نقش مینای دراکولا را وینونا رایدر میدانستیم اما به لطف مجلهی «فیلم» شمارهی 455 صفحهی 32 دریافتیم که این همه وقت در اشتباه بودیم و ناتالی پورتمن نقش مینا را بازی کرده! موضوع نقشهایی که ستارهها رد کردند دیگر نخنما شده و در طی ده سال گذشته این مطلب بارها چاپ شده و لطفی ندارد.
- حق با شماست. آن اسم یک اشتباه لپی بود که ما و نویسنده عذرخواهی میکنیم. اما یک اشتباه لپی را بدون متلک و کنایه هم میتوان تذکر داد. ضمناً دربارهی موضوع نقشهایی که ستارهها رد کردند ما چند بار مطلب داشتهایم که نخنما شده باشد؟
سیامک عافیت: جدا از این که شاید عکس/ صحنهی روی جلد شمارهی 455 در فیلم ماهیت خاصی داشته باشد، ولی احتمال قریب به یقین دربند پرویز شهبازی عکس ارجحتری برای جلد مجله هم داشته که از دید آقای امکچی دور مانده است.
- ما بیش از هزار عکس از این فیلم و پشت صحنهاش در اختیار داشتیم و به شما اطمینان میدهیم که این عکس پشت صحنه بهترین و مناسبترین عکس موجود بود!
دلاور از لارستان: چرا امیر قادری و بهزاد عشقی در نظرسنجی بهترینهای جشنواره در مجله شرکت نکرده بودند؟ آخر نظرهای آنها برایم خیلی مهم بود. آقای عشقی چرا از فیلم تشریفات انتقاد کرده بودید؟ فیلم خوبی است. اینقدر ناعادلانه قضاوت نکنید. حتم دارم منتقدها یک تلهفیلم هم نمیتوانند بسازند.
- آقای عشقی ساکن رشت است و همان طور که در مطلبش هم نوشته بود فیلمهای اندکی از آثار جشنواره را دیده است. آقای قادری هم مدتیست با مجله همکاری ندارد.
مهدی اسکندری از کرمان: این چه نقدی است که آقای دانش بر فیلم عشق نوشتهاند؟ قبلاً نقدهای ایشان ریزبینانهتر و پختهتر بود.
رسول سپهوند و رضوان دیناروند از اهواز: 1. بهتر بود جلد شمارهی 455 بیشتر رنگ و بوی جشنواره و برندگان آن را داشته باشد. 2. بخش «نمای درشت» که در آن به نقد و بررسی عشق پرداخته بودید عالی بود. 3. سپاس که یاد استاد یاحقی تکستارهی موسیقی ایرانی را زنده کردید. 4. فیلم مستند کنسرتی که کامل نشد را چهگونه تهیه کنیم؟ 5. حیف مجلهی «فیلم» که به سینمای بیدروپیکر و بهدرد نخور ایران میپردازد. 6. پیامکهای ارسالی را ویرایش و سانسور نکنید. 7. امیدواریم شمارهی ویژهی نوروز یک شمارهی واقعاً ویژه باشد.
محمود فتحالله از تهران: جناب آقای یاشار نورایی فراز پایانی و توهینآمیز یادداشت شما در مورد طرفداران فیلم رسوایی، شخصیت و ادب شما را عیان کرد؛ شما و امثال شمایی که شب و روز بر طبل روشنفکری میکوبید.
عزیزالله گروسی از قزوین: شمارههای 454 و 455 عالی بودند. طرح جلدهای این دو شماره معرکه بود. این روزها مجله سرحال است. به امید روزهای بهتر. موفق باشید.
روزبه ب. از تهران: ایکاش حجم بعضی از مطالب بیاهمیت در این شماره را کم میکردید تا یادداشتهای منتقدین بر فیلمهای جشنواره حذف نشود.
- دوست عزیز، یادداشتهای منتقدان در سایت مجله موجود است. لطفاً به آنجا مراجعه کنید.
بهنوش نصرتی از شیراز: ترجمههای رضا کاظمی از حرفهای هانکه فوقالعاده است؛ روان، قوی و بسیار دلنشین. ممنونم.
مهناز نعمتی از مشهد: برترین جملههای پایانی فیلمها در شمارهی 455 کار نو و زیبایی بود. بعضی از این جملهها را در گفتوگوهای روزمره استفاده میکنیم. عکس روی جلد برای من یادآور عکسهای دونفرهی دخترهای دبیرستانی (از جمله خودم) بود. حس سرزندگی و شادابی برایم داشت.
دبیری از مرودشت: جشنوارهای همراه با فیلم و برنامههای کمدی؛ با خواندن نوشتههای دوستان از جشنوارهی فجر در برج میلاد حیران ماندیم از آن وضع قاراشمیش که نویسندگان توصیف کردند.
رضا واشقانی از کرج: نوشتهی رضا کاظمی بر عشق میشاییل هانکه عالی بود. از نگاه بهزاد عشقی در «خشت و آینه» هم بسیار لذت بردم.
رضا پاکنژاد از تهران: رأی آوردن آسمان زرد کمعمق در رتبهی دوم با توجه به برخورد سرد منتقدان و تماشاگران دور از ذهن بود. ولی فیلمی بود که ذهن را رها نمیکرد و با گذشت زمان و دوباره دیدن تأثیر عجیبی میگذارد. از نظر ساختار بصری، لوکیشن، فیلمبرداری و کارگردانی از زمان خودش خیلی جلو است؛ مثل کاغذ بیخط تقوایی یا کسوف و ماجرای آنتونیونی که هر چه زمان میگذرد نابتر میشوند.
جواد طحانزاده از قائن: آقای گلمکانی در جایی از مطلب «قاعدهی دگماتیسم» نوشتهاند مسعود فراستی دربست مخالف دوربین روی دست است. اما من از ایشان شنیدهام که مثلاً دوربین روی دست در فیلم مهلکه را بهجا میدانست و تأیید میکرد.
- پس دربستِ دربست هم نیست!
سیدبهزاد هندی از
تهران: حجم مطالب در مورد بینظمی جشنواره در سایت مجله و شمارهی ۴۵۵ بیش از حد است و بیشتر به درد دل میماند. به خدا ما هم سالهاست در سینماهای معمولی جشنواره با شرایط مشابهی فیلم میبینیم. یک بار سالن سرد است، گاه روی زمین مینشینیم. تازه بلیت هم میخریم. اما متأسفانه تریبونی نداریم که مشکلات خود را بیان کنیم.
جواد مشهدی از نیشابور: دکتر ملکمنصور اقصی معمولاً کم و دیربهدیر مینویسد، اما هر بار دست به قلم میشود بسیار شیوا، موجز و عالی مینویسد. مثل همین نوشته (و نه الزاماً نقد) دربارهی عشق هانکه، که خواندنش مانند دیدن خود فیلم لذتبخش و جاندار بود.
شبیر بهشتی از قم: هنوز پس از گذشت پنج سال همراهی کردن نقدهای مجلهی «فیلم» به مفهوم درستی از نقد دست پیدا نکردم. در شمارهی ۴۵۵ «روی پل آوینیون» نوشتهی رضا کاظمی صرفاً استفاده از کلمات زیبا و ناملموس برای مخاطب (بهویژه مخاطب عام) به چشم میخورد و روشنگری در مورد شخصیت والای استاد هانکه و فیلم زیبایش به مخاطب عرضه نمیشود.
محمد گدازی از کرج: واقعاً فیلمساز بیمعنی مثل میشاییل هانکه جای این همه تحسین دارد؟ افسوس برای سینمادوستانی که شاهکارهایشان چنین فیلمهایی است.
عماد از کرمان: شمارهی 455 بسیار خواندنی و زیبا بود. لطفاً گفتوگویی با نیوشا ضیغمی ترتیب دهید.
پیامهای دیگر
علیرضا پارسی از تهران: گزارش و مرورهای روزانهی فیلمهای جشنواره در سایت مجله بسیار حرکت خوبی بود که حسابی جایش خالی بود و اینکه مرورها اتفاقاً سطحی و شتابزده نبودند و نمای کلی گویایی از فیلمها و خود جشنواره داشتند. باز هم تشکر بسیار.
امیر نعیمی از شهریار: خواهش میکنم مطالب مربوط به سینمای ایران را کم کنید، چون فکر میکنم اکثر مخاطبانتان هم فیلمهای ایرانی را نمیببینند.
حسن مبرهن از تهران: واقعاً حیف شد که یادداشتهای کوتاه فیلم به فیلم منتقدان را در مجله چاپ نکردید. حتماً در شمارهی ویژهی نوروز گزیدهای از آن را چاپ کنید. ضمناً اگر امکان دارد در شمارهی ویژهی نوروز با رضا رویگری مصاحبه کنید.
- دوست عزیز، وقتی که این یادداشتها در سایت مجله در دسترس است، با این اوضاع کاغذ چه نیازی به تکرار آنها در مجله است؟
معین راد از رشت: واقعاً کی میخواهید یک پروندهی پر و پیمان در مورد امیر کوستوریتسا تدارک ببینید؟
مهشید سیدین: من از همهی منتقدین عزیز مثل شهزاد رحمتی و یاشار نورایی و... که در نهایت عرصه را برای حضور جوانترها (شیرخواران) در صندلیهای جشنواره فراهم کردند سپاسگزارم.
محمدجعفر شیرین از همدان: «جشنوارهی کوچک من» بخش جذاب و جالبی است. از آقای طالبینژاد خواهش میکنم راجع به ساعت گرگ و فریادها و نجواها از برگمان مطالبی متناسب با گنجایش این بخش بنویسند.
علی امیری از تهران: ورود بارکد قیمت روی جلد را تبریک و تسلیت عرض میکنم؛ تسلیت برای اینکه شاید روزی مجبور باشیم برای خرید مجله کارت بانکی در کارتخوان بکشیم و یا به فروشنده تراول تقدیم کنیم و تبریک برای ورود مجله به عصر دیجیتال و مدیا و تکنولوژی که در نهایت شاید مثل «نیوزویک» باید با کاغذ خداحافظی کند.
مینا ابراهیمی از تهران: چند وقت است یک سؤال ذهنم را خیلی درگیر کرده؛ چرا بازی صابر ابر هیچ وقت به چشم هیأت انتخاب نمیآید؟ خیلی خوب است که کارشناسان و منتقدان این مورد عجیب هیأت انتخاب را تحلیل کنند تا ما هم بفهمیم.
بهرنگ چ. از کرمانشاه: هفده سالم بود که در روزی بسیار سرد در اسفند اولین مجلهی «فیلم» زندگیام را خریدم. خیلی دوست دارم بگویم الان سی سال از آن روز میگذرد، اما برای من نوزدهساله، دو سال هم زمان زیادی است. امیدوارم همچنان باشند و باشید و باشیم و بهتر و بیباکتر بسازند و بنویسید و بخوانیم!
کیوان حسینپور از ساری: توجیه اقتصادی عکس روی جلد تا حدی قابلقبول است. اما عکس داریم تا عکس. این نوع تبلیغات حکایت صداوسیما و «پیام بازرگانی» آن است، بیرنگ و بو و اکثراً ضدتبلیغ. با کمی چاشنی زیباییشناسی اقلاً برای مخاطبان چشمنوازترشدن بد نیست. گاهی هم به جای عکسهای باریبههرجهت با طرح یا حتی کاریکاتور نتیجهی بهتری گرفته میشود. بهترین و بهیادماندنیترین روی جلدها هم طرح و نقاشی بود، نه عکس (نظرسنجی خود شما در شمارهی 450).
- اما دوست عزیز، بپذیرید که برای هر شماره نمیتوان چنان جلدهایی تدارک دید.
آرش کریمی: با رضا کاظمی. نمیدانم این پیام طولانی را نقد ناصحانه بخوانم یا نصح ناقدانه. باری رضای عزیز نقدهایت حقیر را به سالهای نوجوانی میبرد. زمانی که پنجشنبهها هفتهنامهی «سینما» زیور دکههای مطبوعات بود. آنجا ژورنالیست- ناقد جوانی مطالبی مینوشت سخت مغشوش (برعکس بابک احمدی که کتابهایش دشوارخوان بودند و این فرق دارد با طمطراقهای توأم باخودنمایی). او الان مدیریت یکی از بخشهای مهم یکی از انتشاراتیهای مهم است و خوانندگان پیگیر اندیشهی معاصر را با اندیشمندانی چون ژیژک، فوکو و دریدا آشنا میکند. خوشحالم که هنوز به آنسو درنغلتیدهای و نقدهایت اسطقسدار است و منسجم. درگیر اتمسفر برخی پیامکهای «فلاشبک» قرار نگیر. نقدهایت حکم فسفرسوزی ندارد (اگر این را یک تعریف فرض کنیم). بایدگفت التأییدو جاهل کمثل تکذیب العاقل. نوشتههای تأملبرانگیز و پویا که به ارتقای کیفی آگاهی خواننده کمک کند. ایجاب زمانهی ماست. همین رویه را ادامه دهید لطفاً. بدون هل من مبارز طلبیدن. راستی جایی در نقدت بر آخرین اثر وودی آلن به اگزیستانسیالیسم اشاره کردهای که گمانم منظورت اگزیستانسیالیسم مذهبی (خاصه کییرکهگور) است. برای مثال در همان شماره ایرج کریمی در یادداشتش بر تئاتری که دیده بود از شکنجهی تحت نگاه دیگری بودن، از منظر اگزیستانسیالیسم سکولار (سارتری) اشاره کرده است. بعدالتحریر: اکنون در یک کلهپزی نشستهام، دوستم سفارش یک مغز فسفردار میدهد و من سفارش یک زبان دراز!
م. ص. دهقانی: کوتاه میگویم، لطفاً برای هر پرونده یک مقدمه و بکگراند کلی نوشته و البته از قبل در اختیار منتقدان خود بگذارید تا دو پاراگراف اول هر متن مثل هم نباشند و ما را از خواندن ادامه باز دارند. لطفاً به دوستان بگویید زود بروند سر اصل مطلب.
سعید قادری ازکرمانشاه: گزارش «شب منتقدان» را دو بار پشتسرهم خواندم. نه اینکه گزارش خیلی خواندنی بود که البته خوب بود، ولی کوتاه بود. بیشتر به خاطر دیدن اسامی بزرگانی که در این جمع بودند، مخصوصاً جواد مجابی و شهرام ناظری. حتی فکر اینکه این بزرگان شبی را کنار هم بودهاند حال آدم را خوب میکند.
جواد قدمیاری از نیشابور: مجلهی «فیلم» همچون آب گوارای سردی است بر عطش سینمادوستان محروم از سینما. به قول آقای نورایی کسانی نقد من را بخوانند که فیلم را روی پرده و یا به طرق مختلف تماشا کنند. ولی متأسفانه فاصلهی بنده تا نزدیکترین سالن سینما دور و تماشای فیلم روی پرده مثل رؤیا به دلیل اقتضای شغلی. ولی مطلب اصلی دربارهی بیخود وبیجهت که سال پیش به انتخاب مجلهی «فیلم» بهترین فیلم از نظر شما شد. ولی در ماجرای پیش از اکران و اکران که الحق فروش خوبی کرد و کمترین کار ممکن تشکیل پروندهای برای فیلم همشهری عزیز آقای کاهانی بود. اما بهای بیشتری نثار پذیرایی ساده بود که در فروش ضعیف بود.
کیانوش کیانی از کرج: مثل همیشه برای خرید مجله تا 4 اسفند در کرج صبر کردم و دیر به شهر ما رسید. اما راهحلی که میدانم و تنبلی نمیگذارد همان اشتراک است و اشتراک است و اشتراک. 31 سال است میخواهم مشترک شوم و نمیشود. القصه 25 صفحه تبلیغات کم نیست. لطفاً بیشترش کنید. فقط پفک نمکی و چیبس و کرم حلزون مانده (البته مزاح بود، میدانم که هزینهها بالاتر از تصور شده).
رضا جعفری از یزد: چرا ترتیبی نمیدهید تا با مصاحبه با بزرگانی چون تقوایی، فرمانآرا، بنیاعتماد و پوراحمد هم جویای احوالشان باشید و هم مرهمی بر زخمهایشان در این دوران نخبهکش سینمای ایران.
حمید پروانه از لنگرود: یکی از دلایل مشترک شدن ماهنامه این است که مجله را زودتر از دکهی روزنامه فروشی رؤیت کنم نه دیرتر.
شاهین احمدی از البرز: آقای ازهری در شمارهی 455 پیامک بلندبالایی داده بود دربارهی رفتار بچهگانهی برخی از خوانندگان. تا جایی حرف شما درست، ولی منی که حرف حساب میفرستم و اکثراً چاپ نمیشود باید هم شاکی باشم. من از همان خردادماه پیامکهای چالشی و جدی میدادم که تا حالا دهتایش هم چاپ نشده. ولی یک نفر دیگر یک مزخرفی مینویسد و چاپ میشود. به نظر من که انتخاب پیامکها سلیقهای است نه بر اساس محتوا. آقایی هست از کرج که همیشهی خدا حرفهایش چاپ میشود. حرفهایش تخصصی هم نیست. من هم دغدغهی سینمای مملکتم را دارم. وگرنه بیکار نیستم پیام بدهم و هیچکس بهش توجه نکند. مجله به ما احتیاج دارد و ما به مجله. پس باید به هم توجه لازم را داشته باشیم.
امیر بهنژاد از شیراز: میدانی فرق تو با روز چیست؟ سی روز میشود یک ماه، ولی تو خودت ماهی. مجلهی «فیلم» عزیز امسال هم ویژهنامهی نوروزیات را در سفرهی هفت سین خواهم گذاشت. بر تو و دوستدارانت و گردانندگات سال نو مبارک باد.
ع. قریب از تهران: مطلب «فیلمنامهی خوب فیلمنامهی بد» حرفهای درستی داشت. فقط جسارتاً به نویسندهی عزیز از طرف من بگویید ایکاش موقع نوشتن انتهای خیابان هشتم هم نگاهی به این مطلب خودش میکرد یا موقع بازی کردن در فیلمها به بازی بازیگران هیچکاک نگاهی میانداخت. ایکاش منتقدین بمانند. هم خوانندهی مطالبشان از آنها ناامید نمیشود و هم حرف کسانی مانند فرحبخش که میگوید اینها دنبال ورود به سینما هستند درست درنمیآید.
- دوست عزیز، نویسندهی آن مطلب اعلام کرده که آن فیلمنامه به شکلی که در فیلم نهایی وجود دارد، نوشتهی اولیهی ایشان نیست.
فرزاد فتحاللهی از بناب: معیار انتخاب و نقد فیلمها در بخش «نمای متوسط» و بخش معرفی فیلمهای خارجی چیست؟
- معیارش فیلمهایی است که همکاران مجله میبینند و اظهار میکنند که حرفی دربارهشان دارند.
مهدی شهریاری از گچساران: به فرهادکیانی در فلاشبک شمارهی 455: با شما که میزان سنجشتان از تأثیرگذاری و غنیبودن یک مطلب، تعداد صفحات اختصاص داده شده به آن مطلب است چه میتوانم بگویم؟ آقای اصغر یوسفینژاد در «خشت و آینه» شمارهی 452 و فرهاد کیانی در «فلاشبک» شمارهی 455 به پیام قهرآمیز من درشمارهی 451 واکنش نشان دادند، هر کدام به اندازهی وسعشان. از مجلهی «فیلم» توقع نداشتم به سنت هنوز محبوب «به در میگم دیوار بشنوه» نارضایتیاش از آن پیام را با چاپ پیام فرهاد کیانی نشان دهد.
پیمان مهرابی: به خاطر ده سال مخاطب شما بودن این پیام من را که از سینما فرهنگ وسط فیلم میفرستم به فریدون حسنپور برسانید که از این فیلمها (من و زیبا) نسازد.
محمدرضا میرزایی از قم: تبلیغات مجله خیلی بهتر شده، مثل تبلیغ آن رستوران که نقلقولی از الوی سینگر آورده بود. فقط کاش میگفتید ایدهی آن از خود شما بود یا خیر.
- ایدهاش از خود آنها بوده دوست عزیز.
رامک اخوان از رشت: نیمی از مطالب سینمایی کشور به بحران مرگ سینما و فقدان فیلمی که تماشاگران را به سالن بکشاند اختصاص پیدا کرده که به نظرم واقعیت است. اما حقیقت این است که تا زمانی که کارگردان به قول شما مؤلف در همین ماهنامه با افتخار میگوید رابطهای با کتاب و کتابخوانی ندارم یا فیلمنامهنویسی میگوید من اصلاً فیلم نمیبینم وضع سینما همین است.
بهنوش نصرتی از شیراز: ترجمهی اسم بعضی از فیلمها خیلی بد و عجیب و ببخشید کمی خندهدارند. مثلاً فعالیت فراطبیعی. چه اصراری است به فارسی هم ترجمه شوند؟ پذیرایی ساده را دیدیم. فیلم قابلتعمق و ارزشمندی بود، ولی کمی عصبیام کرد. بلافاصله نقد هوشنگ گلمکانی را خواندم. انصافاً لذت فیلم دوچندان شد و حسابی آرام شدم. زنده باشی استاد! هر از گاهی سری به مجلههای قدیمی میزنم. دیشب سفرنامهی احمد طالبینژاد به نیویورک را که مقارن بود با یازده سپتامبر خواندم. مال یازده سال پیش بود، ولی آنقدر شیرین و جذاب است که صد سال بگذرد باز هم خواندنی است.
محسن الف. از بهشهر: انتخاب عکس هر مطلب با نویسندهی آن است یا همه را یک نفر انتخاب میکند؟ بعضی عکسها انگار انگ خود مطلبیاند! بعضی هم انگار نه انگار (گویی برای خالی نبودن عریضه چاپ شدهاند). به طور کلی انتخاب عکسها بر چه اساسی است؟ ویژهنامهی جشنواره 16 بهمن به دستم رسید، شمارهی آخر سال هم 7 اسفند. حالا هم که این را میخوانید (اگر چاپ بشود) تعطیلات نوروز تمام میشود و هنوز بویی از «فیلم» نیست. پسگوییهای نوستراداموسی ما را کمی جدی بگیرید. دیگر پستچی هم در نمیزند. این درد مشترک (اشتراک مجله را میگویم) هرگز جدا جدا درمان نمیشود.
- دوست عزیز عکسها را همیشه شخص خاصی انتخاب نمیکند. گاهی خود نویسنده عکسی برای مطلبش انتخاب میکند، اغلب دبیر تحریریه و گاهی دستیاران و دبیران بخشها و طراح مجله.
مهتا طالبی از صومعهسرا: لطفاً در هر شماره گزارشی از وضعیت فعلی سینماگران قدیمی مثل اصغر بیچاره و شعبانعلی اسلامی منتشر کنید.
جواد عباسی از قرچک ورامین: هر وقت ماهنامهی «فیلم» میخرم و میخوانم حسرت نداشتن و نخواندن شمارههای قبل روی دلم سنگینی میکند که چرا من بیستسالهام و فقط دو سال است که ماهنامهی «فیلم» میخوانم. اما خبر انتشار آرشیو سیساله حسابی حالم را جا آورد. دست تمام زحمتکشان را میفشارم. دوستتان دارم!
حسین بختیاری از بوکان: گاهی مجلهی «فیلم» غافل میشود و به خواب میرود و بعضی از فیلمسازها را فراموش میکند. اکبر صادقی عزیز کجاست؟ چه کار می کند؟ وضعیت روحیاش چهگونه است؟ در محاصره، بالاش، پایگاه جهنمی، دبیرستان، سیمرغ و آلما را از یاد بردهاید؟
معینی: لطفاً نقدی بر فیلم زیبای اطلس ابرها چاپ کنید. ضمناً اگر امکانش هست نقد جناب نورایی عزیز بر مسافران را در سایت بگذارید. دلمان آب شد بس که تعریف شنیدیم!
سروی از قم: از نوشتههای امیر پوریا تشکر میکنم.
علی جلیلیان از اصفهان: چرا برای جشنوارهی بزرگی مثل «کن» ویژهنامه منتشر نمیکنید؟ مثل ویژهنامههای جشنوارهی فیلم فجر. از همین الان خواهش میکنم اگر خواستید پروندهای به آرگو اختصاص بدید لطفاً بیطرفانه باشد، چون فیلم به نظر من یک شاهکار است.
- دوست عزیز، آخر برای جشنوارهای که در فرانسه برگزار میشود و ما پیش از برگزاری آن به منابع و اطلاعاتی پیرامون فیلمهایش دسترسی نداریم چهگونه میتوانیم ویژهنامه چاپ کنیم و اصلاً چرا باید این کار را بکنیم؟ ضمناً به نظر ما فیلم آرگو نهتنها شاهکار نیست بلکه یک فیلم زیر متوسط است و انتشار پرونده برای فیلمهایی با این سطح کیفی در برنامهی کارمان نیست.