فیلمنامهی پرجزییات عادت نمیکنیم در بحث شخصیتپردازی، فضای مناسبی را در اختیار بازیگران فیلم قرار داده تا تواناییهای خود را به نمایش بگذارند و وجوه متفاوتی از شخصیتهای انسانی حاضر در متن را به تصویر بکشند. عادت نمیکنیم فیلمیست که نقشهای متعدد آن را بازیگران معتبر و صاحب اعتبار سینما و تئاتر بر عهده گرفتهاند و آنچه به عنوان محصول نهایی کارِ بازیگر با نقش و تصحیحهای کارگردان روی پرده نقش بسته را میتوان از منظرهای گوناگون بررسی کرد.
ساختار فیلمنامه و پیرنگ داستانی روی دو خانواده و یک دوست نزدیک بنا شده است. خانوادهی اول - احمدرضا (محمدرضا فروتن) و مهتاب (ساره بیات) - درام ماجرا را رقم میزنند و خانوادهی دوم - منصور (حمید آذرنگ) و سیما (هدیه تهرانی) - نقش موتور محرک پیرنگ را دارند. وکیل و دوست خانوادگی این جمع (پانتهآ پناهیها) هم با وجود حضوری گذرا در متن، گرههای منطق روایت و رویهی حقوقی قصه را میگشاید.
مهتاب با وجود علاقه به همسرش احمدرضا، در مورد روابط او با یکی از دانشجوهایش مشکوک است و سکوت و انفعال احمدرضا در قبال اعتراضهای مهتاب، به این بدبینیها دامن میزند. منصور و سیما دوستان این دو هستند و در ظاهر ارتباطی با این بلوا ندارند و به نظر میرسد دوستانه میکوشند آرامش را به زندگی این دوستان قدیمی بازگردانند. اما هر چه داستان پیش میرود درمییابیم نقش آنها فراتر از این بوده است. دختر دانشجو معلم خصوصی دختر منصور و سیما بوده و بعدها مشخص میشود در حقیقت ارتباطی میان او و منصور برقرار شده و نه احمدرضا. مرگ ناگهانی دختر به دلیل سکتهی قلبی داستان را پیچیده کرده و بار حقوقی هم به ماجرا میافزاید.
محمدرضا فروتن در ایفای نقش احمدرضا به همان کلیشههای همیشگی و پرسونای جاافتادهاش بسنده میکند. حرکتهای هیستریک صورت و بدن و نمایش چهرهی آدمی عصبی که میکوشد خشم خود را کنترل و پنهان کند، مکانیسم همیشگی فروتن با نقشهایی از ایندست است. احمدرضا به شکل بیمارگونهای سعی در سکوت مقابل اتهامها دارد و فروتن مانند بسیاری از نقشهایش، با انفعال بیرونی و جوشوخروش درونی به رخدادها واکنش نشان میدهد. احمدرضا مصداق دیالوگی است که مهتاب همسرش دربارهی او میگوید: «همیشه دقیقاً وقتی باید یه کاری بکنی، هیچ کاری نمیکنی.» او حق دارد در برابر اتهامها دفاع کند اما به ناشیانهترین شکل ممکن این کار را میکند. بهویژه در برخورد با وکیل که معمولاً با طرح پرسشهایی نامنتظر، شک مخاطب نسبت به خود را افزایش میدهد. این سکوت و انفعال تا فصل پایانی و گشوده شدن گرهی اصلی ادامه دارد.
مهتاب نمونهای از زنهاییست که در اجتماع بهوفور به چشم میخورند. مهتاب زنیست تحصیلکرده و مستقل که شغل و دفتر کار خود را دارد و به نظر آدم معقول و محترمی میرسد. اما به محض مشکوک شدن به رفتارهای همسرش، رفتارهایی حیرتانگیز و دور از پایگاه اجتماعی تعریفشدهی خود ارائه میدهد. او هر بار از کردهاش پشیمان میشود و بار دیگر به محض نزدیک شدن بحران، با واکنشی انفجاری به تخریب هر چه بیشتر زندگی خانوادگیاش دست میزند. ایفای نقش زن میانسال خسته و عصبی در کارنامهی ساره بیات فرصتی مغتنم بود تا او گوشههایی کمتر دیدهشده از تواناییهای بازیگری خود را به نمایش گذارد که از این فرصت بیش و کم استفادهی درستی کرده است. هرچند شیوهی تند حرف زدن و به لکنت افتادن عصبی مهتاب، با چشمهای بسته و پلکهایی که بهسرعت باز و بسته میشوند، کج کردن چانه هنگام ادای برخی کلمهها و صدایی که بهوضوح میلرزد یادآور چند نقشآفرینی دیگر بیات است. اما نحوهی ایستادن و نگاههای قالبشکنانهی بیات در نقش مهتاب، از جمله لحظههای بهیادماندنی بازیهای عادت نمیکنیم به شمار میرود.
گل سرسبد بازیهای فیلم به حمید آذرنگ (منصور) تعلق دارد. آذرنگ با درک درست از مختصات نقش، ویژگیهایی را به آن افزوده و جزییاتی را با خود وارد نقش کرده که شخصیت منصور را از دیگر شخصیتهای حاضر در فیلم متمایز میسازد. سازوکار پنهانکاری و افشای ناگهانی اطلاعات کلیدی که پیشتر به آن اشاره شد، دستمایهای شده تا بازیگر استراتژی معرفی شخصیت و ارائهی نقش خود را بر این ساختار تعبیهشده در فیلمنامه منطبق کند. در ابتدای فیلم منصور را آدمی خونسرد و بامعرفت میبینیم که سخت کار میکند ولی مشکلهای حرفهای خود را پشت در میگذارد و ارتباطی معقول با همسر و فرزندانش دارد. با دوستان خانوادگی رفتاری دلسوزانه دارد و همیشه حمایتگر است. با گذشت دقایقی از فیلم ویژگیهای رفتاری او در تضاد با ذهنیت اولیهی ایجادشده در ذهن مخاطب قرار میگیرد. او سیگار میکشد و متأسفانه در کلیشهها و کهنالگوهای شخصیتپردازی در سینمای ایران سیگار کشیدن بار منفی را به شخصیت اضافه میکند. از زخم معده رنج میبرد و دائم دست روی شکم به دنبال عرق نعنا و شربت آلومینیوم امجی میگردد. آستانهی تحملش گاه پایینتر از حدی است که تصور میشد و هنگام برآشفتن واکنشهایی تند نشان میدهد. دخالتهای همراه با حسننیتش در ماجرای پیشآمده برای احمدرضا و مهتاب، از جایی به بعد مزورانه به نظر میرسد و عاقبت این دخالتها، فاش شدن رازش نزد سیماست. حال پس از فروپاشی خانوادهی اول، خانوادهی دوم نیز به مرز سقوط رسیده است. در ادامه و در یک خردهداستان فرعی درمییابیم که در شغلش هم آدم سالمی نیست و با کلاهبرداری و سندسازی مشغول انبوهسازی است. اساساً همهی شخصیتهای عادت نمیکنیم ضعفهای انسانی و ملموس دارند و هیچیک سفید مطلق نیستند اما در روند گرهگشایی و افشای رازهای پنهان آدمهای قصه، در مورد صفتهای منفی منصور اندکی اغراق دراماتیک صورت گرفته که جنس بازی آذرنگ این اغراق را اندکی تعدیل کرده است. آذرنگ با افزودن برخی ویژگیها و جزییات رفتاری، به پختگی شخصیت منصور کمک کرده و تأثیرگذاری او را بهویژه در سکانس گرهگشایی نهایی و در غیاب فیزیکیاش هم افزایش میدهد.
هدیه تهرانی بازیگر گزیدهکار سالهای اخیر، در نقش سیما یکی از بازیهای قابلتوجه کارنامهی پرفراز و نشیب بازیگریاش را ارائه داده است. سیما زنی خانهدار و سرگرم بچهداری است. او نیز ابتدا کنشهای معقول و منطقی نشان میدهد، ولی در روند تدریجی افشای رازها و دروغها مشخص میشود این شخصیت آرام و بهظاهر سربهزیر، خبطهایی گاه غیرقابلجبران نشان داده است. او که وسواس غریبی در تمیز کردن خانه دارد وقتی قرار است برای منصور چای بریزد یا عرق نعنا به دستش دهد با بیانگیزگی و بیحوصلگی تمام این کار را میکند و به شکلی زیرپوستی دلزدگی خود از وضعیت موجود را نشان میدهد. لیوانهایی را که او روی میز میگذارد و چند بار تاب میخورند تا در جای خود بایستند میتوان شمایی کلی از زندگی نهچندان باثبات او و منصور دانست. او نیز با وجود ظاهر تودارش از بهاصطلاح خالهزنکبازیهای مرسوم دور نیست. بهدرستی مشخص نمیشود خودش دختر دانشجو را در حال سوار شدن به خودروی احمدرضا دیده یا دخترش؟ آیا اساساً احمدرضا را دیدهاند یا فقط یک سمند با رنگ و مدل سمند احمدرضا؟ این حرف ساده از عوامل جدی به هم ریختن زندگی احمدرضا و مهتاب و درخواست طلاق از سوی مهتاب میشود. اما در نهایت هم معلوم نمیشود چه کسی دقیقاً چه چیزی دیده است! با بالا گرفتن کار احمدرضا و مهتاب، سیما با احمدرضا در خیابان قرار میگذارد و اطلاعاتی را افشا میکند که چندان به نفع حفظ زندگی مشترک این دو نفر نیست. هدیه تهرانی همهی این رفتارها را با نگاهی زیاده از حد خونسرد و بیتفاوت انجام میدهد و این بیتفاوتی آزاردهنده کلید موفقیت پردازش شخصیت سیماست. او کاملاً حقبهجانب است و خود را آدم منطقی جمع چهارنفرهی دو خانواده میداند اما با رفتارهای نسنجیدهاش بحرانی بزرگ برای هر دو خانواده به وجود میآورد. بازی تهرانی با آرامش و سکون درونی و فرم چشمها و چهرهای که حکایت از اطمینان خاطر در درستی همهی کنشهای شخصیت سیما دارد، عامل موفقیت نسبی این بازیگر در ایفای نقش نسبتاً پیچیده و پرتناقض سیماست.
عادت نمیکنیم از طریق کندوکاو و بیرون کشیدن تناقضهای درونی و رفتاری آدمهای قصه به دنبال ضعف و کاستیهای بشری در ایجاد سوءتفاهمها میگردد. همهی آدمهای فیلم در آغاز آدمهایی معقول و بینقص به نظر میرسند، جز مهتاب. اما در ادامه تناقضهای رفتاری هر کدام از آنها عیان میشود و قصه را پیش میبرد و درام میآفریند. فیلمنامهی عادت نمیکنیم در طراحی دقیق جزییات روابط این آدمها در وضعیت بغرنجی که در آن گرفتار آمدهاند سخت کوشیده اما خالی از ایراد نیست. ایرادهایی که بعضاً به لطف حضور درست بازیگران در نقشها تا حدی جبران شدهاند.