ناهوئل بیسکایارت آرژانتینی است. آیا زبان آلمانی را هم بلد بود؟
یادم رفت از او بپرسم! او آرژانتینی است و فرانسه و اسپانیایی را خوب صحبت میکند اما یک کلمه آلمانی هم نمیدانست. پس هر شب قبل از فیلمبرداری، لارس آیدینگر به او تلفظ صحیح لغات آلمانی را یاد میداد و بعد نوبت بازی صحنهای میشد که ناهوئل به لارس یاد داده بود چطور کلمات فارسی قلابی را تلفظ کند!
چهقدر از این فارسی تقلبی در فیلمنامه بود و چهقدر از آن را در تمرین و بداهه پردازی ابداع کردید؟
در فیلمنامه پیش از بعضی از دیالوگها در پرانتز نوشته شده بود «فارسی قلابی» و به روسی نوشته شده بود که چه میخواهند در آن دیالوگ بگویند. فیلمنامه را من از روسی به انگلیسی ترجمه کردم و بعد یک نفر دیگر آن را به آلمانی ترجمه کرد. فیلمنامه را به یک استاد زبانشناس و لغتشناس در دانشگاه ایالتی روسیه در مسکو دادیم و به او یک لیست از اسامی حقیقی حدود چهارصد نفر از اشخاصی که قربانی هولوکاست بودند دادم و گفتم در این فیلمنامه نوشته شده که چه میخواهند بگویند. میخواهم که زبانی ابداع کنی که شبیه شرق اروپایی و تلفظش مانند فارسی/عبری که «خ» دارند باشد و یک لغتنامه از این زبان میخواهم. میخواهم این زبان کامل باشد، فعل و مفعول داشته باشد و اگر خواستم یک فیلمنامهی دیگر با استفاده از این زبان، بهعنوان دنبالهی این داستان، بنویسم لغتهای دیگری هم باشند که استفاده کنم. او این زبان زیبا را آفرید که برای اولین بار از دهان بازیگران هنگامی که روخوانی فیلمنامه را داشتیم شنیدم. من هم چیزهایی اضافه کردم، به عنوان مثال گفتم که چون خدا به عبری آدونای میشود، برای کلمه «عشق» از «اونای» استفاده میکنیم. الان یک لغتنامه کامل از این زبان دارم که ممکن است روزی آن را منتشر کنم.
شما باید یک توازن سخت بین یک تراژدی عظیم و صحنههای طنزآلود، مانند سربازان زن که پشت سر افسرها چیزهای مضحک میگویند را حفظ کنید. تا چه اندازه این برایتان مشکل بود؟
همیشه هنگام ساختن فیلم مضطرب هستیم و برایم جالب است که شما متوجه این موضوع شدید. این جسورترین کاری است که تا بهحال کردهام، برای اینکه خودم هم یهودی هستم و برایم خیلی وحشتآور بود که از آن خط فرضی قرمز رد شوم، که به سادگی میتوانست اتفاق بیفتد. برای من بسیار سخت بود و درضمن نمیخواستم فیلم طنزآلودی مانند جوجو ربیت بسازم. برای من در فیلم فقط یک قطعه طنزآمیز بود و همان هم همانی است که به آن اشاره کردید. مابقی فیلم شامل موقعیتهای مختلف بود که برای خنده یا طنز ساخته نشده بودند. در افتتاحیهی فیلم در جشنوارهی فیلم برلین مردم تقریبا از اول تا آخر فیلم میخندیدند. به عنوان مثال وقتی کُخ از ژیل میپرسید لغت «مادر» در فارسی چیست و ژیل میگوید «آنتا»، میخندیدند. ذهنم درگیر این مسئله شده بود که چه چیزی اینقدر خندهدار است که تماشاگرها را میخنداند؟ ژیل فقط یک لغت از خودش درآورد. یا وقتی کُخ پرسید، «خوک» در فارسی چه میشود؟ قهقه میزدند. آیا به زرنگی ژیل میخندیدند ؟ از نظر روانشناسی نمیتوانم توجیه کنم. برای من کمی ناخوشایند بود که فیلم را با جمعیتی ببینم که میخندند. اما فکر نمیکنم خندهی آنها خیلی بیربط بوده باشد. شاید خندهشان از روی همدردی و رهایی از تنش بوده.
تحقیقات زیادی درباره اردوگاه نازیها و تاریخ آن زمان انجام دادید؟
بله. من دربارهی این بخش از تاریخ خیلی مطالعه کردهام و در تمام زندگیام کتابهایی مربوط به هولوکاست خواندهام. برای همین است که میگویم این آخرین فیلم من درباره این موضوع نخواهد بود.
با بازیگران یک دوره تمرین پیش از فیلمبرداری داشتید؟
نه، من هیچوقت با بازیگران تمرین نمیکنم. مانند این است که یک اسب چالاک و آماده داشته باشید و پیش از مسابقه او را مرتب تند بدوانید. بهنظر من این کار فایدهای ندارد. شما میدانید که سریع و آماده است و بیهوده سواری دادنش اتلاف وقت است.
لوکیشن فیلم کجا بود؟
بلاروس، در شهری که اکثرا یهودی نشین بودند تا اینکه نازیها آمدند و همه را کشتند. لوکیشنی که استفاده کردیم زمانی اردوگاه زندانیان یهودی بود. هنگام فیلمبرداری جو خیلی سنگینی حکمفرما و هوا خیلی سرد بود و دشوارترین شرایط فیلمبرداری بود که تا بهحال تجربه کردهام.
جنبههای تکنیکی فیلم ازجمله فیلمبرداری و بهخصوص تدوین بسیار خوب هستند. شما تا چه اندازه در تدوین دست داشتید؟
بگذارید به شما نشان دهم (وادیم پرلمن روی یک آی-پد عکسهایی از خودش پشت مونیتور تدوین در محلهای مختلف را نشان میدهد). من همیشه کنار تدوینگر نشسته بودم و با هم فیلم را تدوین میکردیم. تدوین در مسکو و پاریس انجام شد.
هنگام تدوین تغییرات زیادی در فیلم ایجاد کردید؟
همه چیز را در تدوین تغییر دادم. در فیلمنامه بخش بزرگی دربارهی یک ماجرای عشقی بین افسر نازی و یک دختر یهودی بود که خیلی مبتذل بود و من آن را حذف کردم. صحنههایی هم بودند که ساختیم و هنگام تدوین حذفشان کردم. یک صحنه بسیار خوب و طولانی هست که در آن ژیل داستانی افسانهای را با گریه و زاری به زبان فارسی تقلبی بیان میکند. یک صحنه عالی دیگر هم هست که پس از اینکه کُخ ژیل را از انتقال به اردوگاه آشویتس نجات میدهد و او را به اردوگاه خودشان برمیگرداند، روی میدهد. در فیلم پس از بازگشت به اردوگاه انفجارهایی رخ میدهد که باعث آزادی زندانیها میشود. ولی صحنهای وجود داشت که کُخ ژیل را به دفترش باز میگرداند، او را مینشاند و میگوید باز هم بنویس. حالا ژیل در صندلی کُخ نشسته و دفترچه را پس میزند به کُخ میگوید نه. کُخ میپرسد چرا؟ و ژیل میگوید جوابش در این دفترچه است. کُخ میگوید منظورت چیست و ژیل میگوید نام ها را بخوان. تو سه سال و نیم است که داری دستپخت مرا میخوری، نامها را بخوان. کُخ میپرسد کدام نامها؟ و ژیل پاسخ میدهد، نامهایی که در دفترچه هستند و شروع به خواندن نامها میکند. کُخ دفترچه را میبندد و میگوید حتی نمیخواهم دربارهاش فکر کنم، تو فقط بنویس.
ممکن بود که در این صحنه دست ژیل رو بشود؟
بله اینطور میشد. صحنه بسیار خوبی بود و آن را گرفتیم. اگر در فیلم میگذاشتیم، احتیاجی به صحنه تهران نبود.
برنامه بعدیتان چیست؟
منتظرم عاشق چیزی بشوم.
برنامه پخش و اکران درسهای فارسی چگونه است؟
در سراسر جهان به نمایش درآمده است. تازه در ایتالیا به نمایش درآمده و پیش از آن هم در آلمان نمایش بسیار موفقی داشت. در چین حدود ١٩٠٠٠ سینما نمایش دادند که بسیار به ندرت پیش میآید و میلیونها دلار فروش کرد. در اسپانیا فیلم شماره دو در گیشه بود و حدود ٨٠٠ هزار دلار فروش کرد که برای فیلمی که بودجهاش چهار میلیون دلار بود بسیار خوب است. در پاییز هم قرار است در آمریکا نمایش داده شود.
مردم ایران از چه راهی فیلم را میبینند؟
بیشتر از روی اینترنت. برایم جالب بود که اوایل هیچ واکنشی از جانب ایرانیها ندیدم و یکباره سیلی از مقالات و کامنتها از طرف ایرانیها در فضای مجازی گذاشته شد و فکر کردم فیلم در ایران به نمایش درآمده است. فکر کنم که بشود در ایران نمایشش داد؛ مشکل و خط قرمزی برای اکران نمیبینم. مثل آن بود که یک دفعه در یک روز تمام پستهای ایرانیان آغاز شد.
خب طبیعتا عنوان فیلم توجه ایرانیها را جلب میکند و بهخصوص که شما پیش از آن خانه شن و مه را هم ساخته بودید. فکر میکنند که این طرف تمرکز کرده روی کشور و زبان ما!
تمرکز کرده اما اول باید یاد بگیرد که نام کتاب را درست بنویسد! البته اعتراضشان بهجا است و من هم اگر این اشتباهات را در یک فیلم روسی میدیدم، همان احساس را داشتم و میگفتم که باید به زبان احترام بگذارید اما زبانی که در فیلم استفاده میشود فارسی واقعی نیست. کتاب فارسی که اول فیلم نشان داده میشود دو اشکال داشت، یکی الفبای فارسی بود که حروف فقط کنار هم چیده شده بودند و نچسبیده بودند و دیگری هم اینکه کتاب از چپ به راست بود و باید از راست به چپ میبود. نمیخواهم بهانه تراشی کنم و مهم نیست چقدر سخت بود. من هنوز برای کاری که کردم مسئول هستم، ولی یک نفر این کتاب را به من نشان داد و گفتم چقدر قشنگ است. همهاش به زبان فارسی بود و درضمن از چپ به راست هم بود. در واقع نمیدانم دربارهی چه بود و حتی ممکن بود که کتاب آشپزی بوده باشد! این موضوع توجه مرا جلب نکرد تا اینکه بقیه دربارهاش نوشتند. همینطور که گفتم اگر نظیرش در یک فیلم روسی میبود، من هم ناراحت میشدم اما نه تا به آن حد که آن را برجسته کنم. فکر میکردم مثل یک تابلو نام خیابان است که غلط نوشته باشند و چنان اهمیتی به آن نمیدادم.
نخستین فیلم شما خانه شن و مه بود و این بسیار نامعمول است که شخصی در نخستین فیلمش چنین هنرپیشهها و بودجه و پشتوانهی یک استودیوی بزرگ را داشته باشد. چطوری توانستید کارتان را از آن پلههای بالا آغاز کنید؟
یک جوک روسی هست که میگوید یک زن ساده و چاق را که کارش دوشیدن شیر گاو در یک مزرعه کمونیستی بود برای محاکمه به یکی از دادگاههای زمان استالین میبرند و به او میگویند: ماریا ایوانوا، تو که در دوشیدن شیر گاو بسیار پربار و موفق بودی، چه شد که مزدور خارجیها شدی؟ ماریا از خجالت سرخ میشود و میگوید: «خب فکر کنم فقط از خوش شانسیام بود!» پس شاید من هم میتوانم همین پاسخ را به پرسش شما بدهم!
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/filmmagazine.official