روایت اولشخص هیچ مترادف سینمایی ندارد. استفادهی دائمی از دوربین ذهنی (دوربینی که همه چیز را از نقطهی دید کسی روایت میکند که در کنش حضور دارد) به طرز اثرگذاری در سینما کاربرد ندارد. حتی اگر هم میداشت، نقطهی دید دوربین ذهنی سینمایی بهواقع مترادف روایت اولشخص ادبی نیست. دوربین ذهنی به ما اجازه میدهد که در کنԴها حضور داشته باشیم و آنها را از دید فردی که حضور دارد، ببینیم. اما راوی و خواننده دو موجودیت جداگانه دارند. وقتی راوی اولشخص داستانی را روایت میکند، خواننده گوش میدهد.
در ܱمانهایی مانند هکلبریفین اثر مارک تواین و ناطور دشت نوشتهی ج. د. سالینجر که راوی اولشخص دارند، خواننده با راوی که به عنوان فرد مشارکتکننده در کنشها داستان را روایت میکند ارتباط صمیՅانهای دارد. نویسنده مستقیماً با خواننده حرف میزند و روابط عاطفی را با خواننده شکل میدهد. این اتصال بین خواننده و راوی بسیار نزدیکتر از هر نوع ارتباطی است که یک کارگردان نادیده و خارج از جهان فیلم- که داستان را از طریق تصاویر نشان مدهد- ممکن است تلاش کند که با بینندهها برقرار کند. صمیمیت، گرما و رابطهی راحت بین راوی اولشخص و خواننده، بهندرت در سینما قابل دستیابی است، حتی با کمک صدای راوی.
وانگهی، هویت یگانهی راوی در روایت اولشخص، اغلب، بسیار دارای اهمیت̠است. البته بخش اعظمی از این هویت را نمیتوان از طریق دیالوگ یا کنش نشان داد، چون این بخشی از شخصیت است که از طریق راوی که داستان را روایت میکند، آشکار میشود و نه بهواسطهی دیدگاه راوی، کنشها یا حرفهایش که در طول رمان رخ میدهند. این ویژگی را که یقیناً در سینما از دست میرود، میتوان «جوهرهی راوی» نامید که کیفیتی شخصی است که بهطور قطع قوهی تشخیص یا طعم و مزه به سبک روایی میبخشد و این جزیی اساسی از لحن کتاب است و نمیتوان آن را به زبان سینما برگرداند.
مثلاً طغیان کلامی روایت اولشخص هولدن کالفید در ناطور دشت را در نظر بگیرید: «اینجاست که دلم میخواد بگم امروز مدرسه رو ولش کرԯم. این همون مدرسه توی اگرستون ایالت پنسیلوانیاست. احتمالاً اسمش رو شنیدین. شاید تبلیغاتشو دیده باشید. اونها توی هزارتایی مجله تبلیغات کردهان و همیشه یک بابایی رو سوار اسب نشون میدن که از روی یک حصار در حال پریدن هست. انگار که دائماً توی Чون مدرسه دارید مسابقه میدین.»
عملاً غیرممکن است که نسخهی سینمایی ناطور دشت را بدون استفادهی فراوان از صدای راوی در سرتاسر فیلم ساخت. هرچند که چنین رویکردهایی در ܳینما به کار گرفته شدهاند (در اقتباس از رمان وفادارانه فراوان اثر نیک هورنبی و مدار رأس سرطان نوشتهی هنری میلر) اما خیلی از فیلمسازان از استفادهی گسترده از این تمهید خودداری میکنند چون با توهم ناتورالیسم سینمایی در تعارض قرار میگیرد. در فیلم وفادارانه (۲۰۰۰) قهرمان فیلم در موارد بسیاری مستقیماً به دوربین نگاه کرده و با آن حرف میزند و حتی همزمان وقتی با دیگران حرف میزند، همچنان به دوربین نگاه میکند.ȼ/p>
یک تلاش انصافاً موفق که در آن طعم روایت راوی اول شخص با استفاده از صدای راوی احساس میشود، فیلم کشتن مرغ مقلد (۱۹۶۲) است. صدای روای البته با محدودیت به کار برده میشود، برای این که اغلب موارد وقتی فردی داستانی را ب