نویسنده اسکاری «بوچ کسیدی و ساندنس کید» درگذشت
ویلیام گولدمن که برای فیلمنامه اریژینال بوچ کسیدی و ساندنس کید (جرج روی هیل، 1969) و فیلمنامه اقتباسی همه مردان رییسجمهور (آلن جی. پاکولا، 1976) برنده تندیسهای طلایی اسکار شده بود، صبح روز جمعه در خانهاش در منهتن درگذشت. دخترش جنی گولدمن دلیل مرگ پدر 87 سالهاش را عوارض سرطان روده و ذاتالریه عنوان کرده است. بوچ کسیدی... وسترنی تجدیدنظرطلبانه بود که به محبوبیت زیرژانر «فیلم رفاقتی»/ Buddy Film کمک کرد و گولدمن را به عنوان فیلمنامهنویسی مطرح کرد که میتواند میان خندههای حسابی و حادثهپردازیهای جانانه توازن ایجاد کند؛ در حالی که همه مردان رییسجمهور جایگاه او را به عنوان یک نویسنده زبردست تعلیقآفرین تثبیت کرد. این دو فیلمنامه در زمره بهترین آثار تاریخ سینما قرار دارند و نمونههایی از گستره و تنوع کاری و توانمندیهای گولدمن به شمار میروند. او در گفتوگویی با «سیگنِچِر» در سال 2015 در پاسخ به تواناییاش در تجربه ژانرهای مختلف بهسادگی گفته است: «فقط باید گزینههای مختلف را انتخاب کنید و هرگز دست از این کار نکشید. دعا کردن هم خوب است.» گولدمن بارها رمانهایش را به فیلمنامه برگرداند از جمله ماراتنمن (جان شلیزینجِر، 1976)، جادو (ریچارد آتنبورو، 1978) و عروس شاهزاده (راب راینر، 1987) و در ضمن، مورخ صنعت سینما هم بود. کتابهای او ماجراهایی در تجارت پرده و هایپ و افتخار نگاهی ساده و بیپیرایهاند به دخالتها و بیزاری از ریسک کردن سران استودیوها که اغلب جلوی هر گونه خلاقیت را میگیرند.
او در باب صنعت فیلمسازی جمله مشهوری دارد که میگوید «هیچکس هیچ چیز نمیداند»؛ کنایه خردمندانهای که بارها و بارها در استودیوها و محافل سینمایی هالیوود نقل شده است. مجله اتحادیه نویسندگان آمریکا در مقالهای در آوریل 2015 درباره گولدمن نوشت: «موضوع چشمگیر درباره بوچ کسیدی... و گولدمن، تعداد بالای بچههایی است که از آنها الهام گرفتهاند و علاقهمندانی که با مطالعه این فیلمنامه و فیلم و خاطرات گولدمن با عنوان ماجراهایی در تجارت پرده به فیلمنامهنویسی رو آوردهاند... سبک توصیفی او با آن سابقه ادبی و استفاده مکرر از نکتهها و مصالح جانبی، مسیری را برای علاقهمندان فیلمنامهنویسی شکل داد که نویسندگان موفقی چون شِین بلک و وینس گیلیگِن با اشتیاق در آن گام نهادند.»
به طور طبیعی حرفهای زیادی هست که میشود درباره این فیلمنامهنویس برجسته نقل کرد که در اینجا مجالش نیست. فقط بد نیست بدانید که او برای فیلمنامه بوچ کسیدی... چهارصد هزار دلار دستمزد گرفت که در زمان خودش رکوردشکن بود؛ و در پایان خالی از لطف نیست که بخشهای بهیادماندنی از دیالوگهای دو اثر برترش را مرور کنیم چون میدانیم که واژگان و کلماتی که او بر صفحه خالی کاغذ نگاشت و جهانهای داستانی که خلق کرد، تا ابد از او به یادگار میمانند:
بوچ کسیدی و ساندنس کید: کلانتر رِی بلِدسو خطاب به بوچ و ساندنس: «میدونید چیه، باید مدتها پیش و زمانی که شانسش را داشتید، خودتون را به کشتن میدادید. میبینید، شماها شاید بزرگترین اتفاقی باشید که تو این منطقه افتاده اما هنوزم دوتا یاغی دوزاری هستید. من هرگز با آدمی مهربانتر از بوچ یا سریعتر از کید برخورد نکردم اما بازم شما چیزی نیستید جز دوتا یاغی دوزاری در حال فرار. تموم شد، هنوز نفهمیدید؟ زمانتون بهسر اومده و شما مرگی خونبار خواهید داشت، و تمام کاری که از دستتون برمیآد اینه که جاش را انتخاب کنید.»
همه مردان رییسجمهور: بن بردلی (با بازی جیسن روباردز): «شما از جدیدترین نظرسنجی گالِپ باخبرید؟ نصف این کشور هرگز چیزی درباره واترگِیت نشنیدن. برای هیچکس ذرهای مهم نیست. شماها احتمالاً حسابی خستهاید، درسته؟ خب، باید هم باشید. برید خانه و یک دوش باحال بگیرید. استراحت کنید... پونزده دقیقه. بعدش تن لشتون را بردارید و دست به کار بشید. ما زیر فشار زیادی هستیم، و میدونید که شما باعثش هستین. هیچی به این موضوع ربط نداره جز ماده الحاقیه اول قانون اساسی، آزادی مطبوعات، و شاید آینده این کشور. بازم هیچ کدوم از این چیزها مهم نیست، اما شماها اگه یک بار دیگه گند بزنید، من بدجور عصبانی میشم. شب بهخیر.»
دیوید لینچ و فیلم کوتاهی به نام «کلهمورچهای»!
شاید هالووین آمده و رفته باشد اما دیوید لینچ هنوز میتواند در ماه نوامبر هم شما را دچار ترس و چندش کند! فیلمساز تحسینشده مجموعه تویین پیکس بهتازگی آلبوم «گمشدهای» را از همکاریهایش در زمینه موسیقی در اواسط دهه 1990 با آنجلو بادالامِنتی با عنوان «دارودسته اندیشه»/ Thought Gang پخش کرده است. علاوه بر این، لینچ در این خصوص از فیلم کوتاه تازهای رونمایی کرده است با عنوان کلهمورچهای/ Ant Head که در جشنواره دیسراپشِن (بههمزنی) به نمایش درآمد و همان طور که در بالا اشاره شد، توأمان سحرآمیز و هراسناک است. این فیلمِ حدوداً سیزده دقیقهای ساده را خود لینچ به بهترین شکل ممکن توصیف کرده است: «این ویدیوی کوتاهی است که دوستانم مورچهها، را روی پنیر به نمایش میگذارد و قطعههایی از آلبوم "دارودسته اندیشه" آن را همراهی میکنند.» این فیلم واقعاً چیزی جز این نیست که تعدادی مورچه روی قطعهای پنیر میخزند که شبیه کله انسان به نظر میآید. به هر حال، کلهمورچهای ترانههای «فرانک 2000» و «هیزمشکنهایی از کشتیهای آتشین» را روی خود دارد و در حالی که ممکن است کسی بگوید این نوع موسیقی برای همراهی چنین تصاویری «تماموکمال» نیست، اما نمیتواند منکر این موضوع شود که با جنبههای بصری فیلم همخوانی دارد؛ بماند که برخی هم میتوانند بر این باور باشند که دوباره با یک اثر لینچی تمامعیار طرف شدهاند. آلبوم «گمشده»ی نامبرده، در حال حاضر در فضای مجازی عرضه شده است.
انیو موریکونه و «آشغالهای دوستداشتنیِ» کوئنتین تارانتینو!
حتماً تا این لحظه چیزهایی در مورد مصاحبه تندوتیز انیو موریکونه درباره کوئنتین تارانتینو و فیلمهایش شنیدهاید که در هفته گذشته حسابی خبرساز شد. همه چیز از جایی شروع شد که گفتوگوی جدیدی از این آهنگساز بزرگ ایتالیایی در یک نشریه آلمانی چاپ شد که در آن چنین گفته است: «او ناگهان تماس میگیرد و میخواهد ظرف چند روز برای یک فیلم تمامشده موسیقی متن بسازم... خب این کار غیرممکن است و من را حسابی دیوانه میکند... دفعه آخر به او گفتم که این بار خیلی سخت و جدی برخورد خواهم کرد...» (این حرفها به پروژه حرامزادههای گمنام (2009) برمیگردد که تارانتینو خیلی دیر از موریکونه درخواست همکاری کرد و او مستأصل، از این فرصت چشمپوشی کرد؛ و در عوض تارانتینو از هشت قطعهی آماده موریکونه استفاده کرد). به هر حال، موریکونه در ادامه با عصبانیت میگوید: «انگار او به کرتینیسم مبتلاست. او فقط از دیگران میدزد و همه چیز را کنار هم میچیند. این کار اصلاً وجهی اریژینال ندارد و این طوری اصلاً نمیشود او را یک کارگردان دانست و با بزرگان هالیوود مثل جان هیوستن، آلفرد هیچکاک یا بیلی وایلدر مقایسه کرد...» اما موریکونه در ادامه پا را فراتر گذاشته و فیلمهای تارانتینو را «زباله» خوانده است!
اما یک روز بیشتر زمان نبرد تا موریکونه همه چیز را انکار کند و علاوه بر یک بیانیه، در گفتوگوی دیگری با نشریه ایتالیایی «رِپابلیکا» حتی دیدار و انجام مصاحبه با خبرنگار نشریه آلمانی را تکذیب کند و بگوید: «من به وکلایم گفتهام که به موضوع این نشریه و روزنامهنگاری رسیدگی کنند که تا امروز اسمش را نشنیدهام و چهرهاش را هرگز ندیدهام. باورم نمیشود که چنین اتفاقهایی در دنیای امروز روزنامهنگاری رخ میدهد.» او در بخشی از بیانیهاش هم گفته است: «من هرگز اظهار نظر منفیای درباره آکادمی، کوئنتین یا فیلمهایش نکردهام و بیتردید فکر نمیکنم آثار او آشغال هستند...» اما رد کردن اظهار نظرها یک مو ضوع است و انکار دیدار با یک روزنامهنگار برای انجام مصاحبه، موضوعی کاملاً متفاوت. اما قائله در روز سوم خاتمه یافت. نشریه مطرح آلمانی ابتدا زمان و مکان گفتوگو را اعلام کرد تا از اعتبارش دفاع کند و سپس سردبیرش فلوریان بویتین در بیانیه جدیدی که در «ورایتی» منتشر شد، گفت: «تا این لحظه تردیدی در مهارتها و درستی خبرنگار مستقلی نداشتیم که گفتوگوی موریکونه را انجام داده است. اما حالا با توجه به اطلاعاتی که در اختیار داریم باید بگوییم که متأسفانه بخشهایی از مصاحبه بهاشتباه بازتولید شدهاند. ما از این اتفاق متأسف هستیم و اقدامات قانونی مورد نیاز را انجام خواهیم داد...»
اما فراموش نمیکنیم که سر همان یک قطعه موسیقی که موریکونه برای جنگوی زنجیرگسسته (2012) ساخت، بهقدری از همکاری با تارانتینو ناامید شد که قسم خورد هرگز با او کار نکند. اما اوضاع این طور پیش نرفت و همکاری آنها در هشت نفرتانگیز (2015) اسکار بهترین موسیقی متن را برای موریکونه به ارمغان آورد. شکی نیست که انیو موریکونه به معنی واقعی کلمه یک افسانه زنده است و برای همین بهراحتی نمیشود خلاصهای از فعالیتهایش ارائه داد. او که بیتردید یکی از بزرگترین آهنگسازان تاریخ سینماست، با موسیقیاش وسترنهای اسپاگتی سرجو لئونه را تعریف کرد و بیش از پیش، شمایل ستارگانی چون کلینت ایستوود، سرجو کوربوچی و سرجو سولیما را در ذهنها ماندگار کرد؛ و البته که موسیقیهای او در زیرژانر وحشت سینمای ایتالیا که بهاصطلاح «جالو» نامیده میشود، فراموشنشدنیاند. او دهم نوامبر (نوزده آبان) نودسالگیاش را جشن گرفت.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
[پلیلیست، ایندیوایر، ورایتی]