تقریباً چه آنهایی که سینمای هند را میشناسند و دنبال میکنند و چه کسانی که نگاهی توریستی به این سینمای فراگیر دارند، همهی آنها شعله (1975) ساختهی رامش سیپی را دستکم یک باری دیدهاند. در کشور ما این فیلم یکی از نمونهایترین آثار سینمای هند است. در ابتدای دههی 1360 به شکل وسیعی و طبعاً با حذفهای کمتری به نمایش درآمد و بسیار پرفروش شد. آنچه بیش از هر امر دیگری در این فیلم جلب توجه میکند، داستان بسیار گستردهی آن است. فیلمنامهای که سلیم خان (پدر سلمان خان بازیگر سرشناس سینمای هند) به همراه فرحان اختر (پدر جاوید اختر؛ یکی از پرطرفدارترین فیلمسازان هندی) نوشتهاند بهشدت پرملاط است. اگرچه داستان اصلی درباره دو دزد خردهپا به نام ویرو (آمیتاب بچن) و جیدو یاجی (درمندرا) است که تاگور بالدو سینگ (سانجیو کمار) آنها را استخدام میکند تا یک جنایتکار بالفطره به نام جبار سینگ (امجد خان؛ آن طور که هندیها تلفظ میکنند: گبّار سینگ) را برایش پیدا کنند؛ اما داستانهای فرعی فراوانی در فیلم وجود دارد که عمدتاً با استفاده از فلاشبک روایت میشوند. داستان بسنتی (هما مالینی) و جی؛ قتلعام خانوادهی آقای تاگور؛ داستان پیرمردی که مردان جبار پسرش را میکشند؛ داستان علاقهی ویرو به عروس آقای تاگور (جایا بهادری یا جایا بچن که پس از این فیلم با آمیتاب بچن ازدواج کرد)؛ داستان ویرو و جی در زندان (که این فصل بیهیچ دلیلی بهاصطلاح غلفتی از نسخهی فارسی درآورده شده است)؛ و رفاقت ویرو و جی که در دزدی قطار دست رفاقت به آقای تاگور میدهند. از این منظر داستانگویی در شعله یکه است. رامش سیپی که پدرش در این فیلم تهیهکنندهی اوست، با الهام از فیلمهایی مانند روزی روزگاری در غرب ساختهی سرجو لئونه (سکانس قتلعام خانوادهی تاگور که این سکانس نیز در نسخهی فارسی بسیار کوتاه شده است) و استفاده از ساختار آثار وسترن و حتی نیمنگاهی به هفت سامورایی که در اینجا به دو نفر کاهش یافتهاند، فیلمی بسیار پرتنش میسازد با زمان تقریبی 204 دقیقه یا سه ساعت و چهل دقیقه (قابلمقایسه با حماسهی سه ساعت و بیستوهفت دقیقهای لئونه: روزی روزگاری در آمریکا) که ریتمش هیچگاه افت نمیکند.
در شعله بر خلاف بسیاری از آثار سینمای هند موسیقی آوازی جای چندانی ندارد. تنها چهار ترانه در فیلم اجرا شده که آر.دی بورمن موسیقی آنها را ساخته است. فیلم بیش از آنکه به موسیقی و آواز متکی باشد، به داستانی متکی است که ریتمش دائم رو به بالاست. به این معنا که چه زمانی که شخصیت منفی در فیلم برتری دارد (به اسارت گرفتن ویرو و بسنتی به دست جبار سینگ) و چه زمانی که روستاییان به کمک جی و ویرو مردان جبار را از ده با خفت و خواری بیرون میکنند، در هر دو صورت ریتم فیلم بسیار پرتنش است. دقت کنیم به همین دو نمونه. در نمونهی اول وقتی ویرو دوستش و بسنتی را آزاد میکند، سکانس تیراندازی روی پل و سرانجام مرگ ویرو را داریم که هم پرتنش است و هم عاطفی. در نمونهی دوم وقتی ویرو به آقای تاگور اشاره میکند که تفنگ را برایش بیندازد و او توجهی نمیکند، ویرو از بزدلی تاگور دم میزند اما فلاشبک اثرگذار فیلم و قتلعام خانوادهی تاگور و سرانجام باد شدیدی که ردای تاگور را میاندازد و دستهای بریدهاش را آشکار میسازد، پایانی است بر ریتم پرتنش و عاطفی سکانس یاد شده. ویرو در مقایسه با جی بسیار برونگرا است. او عاشقپیشه است و بدش نمیآید برای به دست آوردن بسنتی به او دروغ هم بگوید. او وقتی مقاومت مادر بزرگ بسنتی را درباره تقاضای ازدواجش میبیند، به قصد خودکشی از مخزن آب روستا بالا میرود اما ویرو میداند که اینها همهاش دوز و کلک جی است و او هرگز این کار را نخواهد کرد. از سوی دیگر ویرو بهشدت درونگرا است و ظاهراً از همه بریده است و در این میان با دیدن عروس آقای تاگور، حسی میان او و این زن ایجاد میشود که هیچگاه به زبان نمیآید و سرانجام ناکام میماند. کارگردانی رامش سیپی نیز با فیلمنامه در هماهنگی کامل قرار دارد. نگاه کنید به سکانس اکشن ابتدایی فیلم که راهزنان به قطار حمله میکنند و ویرو و جی یکی پس از دیگری آنها را با تیر میزنند. کارگردانی سکانسهای تعقیبوگریز تاگور و جبار، کشتن سه نفر از افراد به دست جبار، سکانس قتلعام و استفاده از حرکت اسلوموشن، کارگردانی سکانس حملهی مردان جبار به روستا و فرار جبار از مهلکه و سرانجام کارگردانی بسیار دشوار آهنگهای جشن رنگ و گرفتاری ویرو و بسنتی نشان میدهد که سیپی کارگردانی قابل در سینمای هند است. او سالها بعد از شعله با ساختن قانون نشان داد که همچنان حرفهایی برای گفتن دارد. این فیلم با بازی آمیتاب بچن و دلیپ کمار (یوسف خان) نیز از آثار شناختهشدهی سیپی است. چند سال پیش که برای گفتوگو با رامش سیپی به همراه دوستان دیگری به هتل اقامت او در تهران رفتیم، با دیدن مردی کوتاهقد با موهای سپید که چند سالی است فیلمسازی را کنار گذاشته، صحنه به صحنهی فیلمی برایم تداعی میشد که 31 سال پیش برای نخستین بار دیدمش و آخرین بار نیز همین چند ماه پیش. احتمالاً همین برای ماندگاری یک فیلم در چشم یک سینمادوست باید کافی باشد.
یک نکتهی مهم اما بیربط به نسخهی اصلی فیلم به دوبلهی شعله به مدیریت چنگیز جلیلوند برمیگردد که ذکرش لازم است. فیلم شعله زمانی دوبله شد که دوبلورها در اعتصاب بودند. جلیلوند با استفاده از صدای مرحوم خسرو شکیبایی، اکبر زنجانپور، بهروز بهنژاد، سیروس افهمی، مهین نثری، مرحوم اصغر افضلی و دیگران و خودش که به جای درمندرا حرف زد، دوبلهی این فیلم را به یکی از بهترین آثار دوبلهشده بدل کرد. آنهایی که نسخهی اصلی فیلم را دیدهاند اذعان دارند که جلیلوند بسیار نزدیک به لحن درمندرا صحبت کرده است. خصوصاً نگاه کنید به همان سکانسی که جی بالای همان مخزن میرود و قصد دارد خودش را پایین بیندازد. تصور نگاهها و فیزیک و خشونت امجد خان به نقش جبار سینگ، بدون صدای زنجانپور محال است. همچنین دوبلهی درخشان خانم نثری که دقیقاً با بازی هما مالینی هماهنگ است.