
وقتی اسم رابین ویلیامز میآید بلافاصله به یاد چهرهی بشاش و لبخند دلنشیناش میافتیم و تصویر مردی آرام و مهربان در ذهنمان نقش میبندد.اما زمانی كه دوباره كارنامۀ بازیگری او را مرور میكنیم میبینیم كه در قالب نقشهای متنوع و حتی دور از ذهنی (مثل شخصیتهای بیثبات یا دارای پتانسیل خشونت در فیلمهای عكس یكساعته (مارك رومانك) و بیخوابی (كریستوفر نولان) هر دو محصول 2002 بازی كرده و درخشیده است.
رابین مكلورین ویلیامز 21 ژوئیه 1951 در شیكاگو متولد شد. او كه یك بازیگر آمریكایی، كمدین بذلهگو (stand-up comedian)، صداپیشه، تهیهكننده و فیلمنامهنویس بود، با نقش بیگانهای با نام مورك در مجموعهی تلویزیونی مورك و مایندی(82-1978) به شهرت رسید. او كارنامهی موفق و درخور تأملی از خود بهجا گذاشت كه برخی از تحسینشدهترین فیلمهای آن عبارتند از: دنیا از نگاه گارپ (1982)، صبحبخیر ویتنام (1987)، انجمن شاعران مرده (1989)، بیداریها (1990)، سلطان ماهیگیر (1991)، ویل هانتینگ خوب (1997)؛ و این فیلمهای پرفروش: هوك (1991)، علاالدین (1992)، خانم داتفایر (1993)، جومانجی (1995)، قفس پرنده (1996)، شب در موزه (2006) و پایكوبی (2006). او در دوران فعالیتهایش سه بار نامزد جایزه اسكار شد و یك بار برای نقش درخشانش در ویل هانتینگ خوب تندیس طلایی را به خانه برد. علاوه بر این، رابین ویلیامز دو جایزه امی، چهار گلدنگلوب، دو جایزه از انجمن بازیگران سینما و پنج جایزه گرَمی دریافت كرد. او دوشنبه یازدهم اوت (بیستم مرداد) در خانهاش در مارین كانتی، كالیفرنیا درگذشت. پزشك قانونی منطقه علت محتمل مرگش را خفگی گزارش كرده است.
نكتههایی از زندگی و فعالیتهايش
در ماه اكتبر سال 1997 در رتبهی 63 از فهرست «صد ستارهی برتر تاریخ سینما» مجلهی «امپایر» قرار گرفت. البته همان سال نشریهی «اینترتینمنت ویكلی» او را به عنوان «بامزهترین مرد زندهی جهان» انتخاب كرد.
مدت كوتاهی در جولیارد (مدرسهی هنرهای بازیگری در نیویورك كه شهرت جهانی دارد) زیر نظر جان هاوسمن (تهیهكننده، بازیگر، فیلمنامهنویس و نویسندهی رومانیایی كه بعد از مشاجره معروفش با اورسن ولز سر اعتبار نویسندگی همشهری كین، با امثال ماكس اوفولس، وینسنت مینلی، نیكلاس ری و جان فرانكنهایمر همكاری كرد) به تحصیل در رشتهی بازیگری پرداخت. هاوسمن به او گفت كه اینجا استعدادش را تلف میكند و باید هرچه زودتر كارش را به عنوان یك كمدین بذلهگو آغاز كند.
ویلیامز در مدرسهی جولیارد بود كه با كریستوفر ریو (بازیگر نقش سوپرمن در نسخهی 1978) دوست صمیمی شد؛ ودوستیشان تا زمان مرگ ریو در سال 2004 ادامه یافت. او یك هفته بعد از حادثهی اسبسواری تراژیك ریو، برای ملاقات به بیمارستان رفت. اما لباس و ماسك جراحان را به تن كرد و شروع به صحبت كردن با لهجهی روسی كرد. او مثل یك دكتر واقعی رفتار كرد اما دست به مسخرهبازیهای عجیبی زد. ریو پس از اینكه ویلیامز ماسكش را برداشت گفت: «این اولین دفعهای است كه پس از حادثه هفتهی پیش میخندم!»بعد از اینكه در سال 2004 جایزهی سسیل بی. دمیل را در گلدن گلوب برد، آن را به دوست خوبش كریستوفر ریو تقدیم كرد.
وقتی در آزمون بازیگری نقش «مورك اهل اورك» برای سریال روزهای خوش (79-1978) شركت كرد، گری مارشال به او گفت كه روی صندلی بشیند. ویلیامز بلافاصله با سرش روی صندلی قرار میگیرد. مارشال او را انتخاب میكند و میگوید كه او تنها «بیگانه»ی حاضر در این آزمون است.
ویلیامز در طول ساخت سریال مورك و مایندی (82-1978) كه به خاطر محبوبیت شخصیت مورك در روزهای خوش بلافاصله از آن مشتق شد، آن قدر از متن فیلمنامه فاصله گرفت و بهخوبی بداههپردازی كرد كه تهیهكنندگان دست از محدود كردن او به فیلمنامه برداشتند و در قسمتهای بعدی سناریو، عمداً فواصلی با عنوان «مورك میتواند خودش ادامه دهد»را تعبیه كردند تا ویلیامز بتواند آزادانه كارش را انجام دهد و بداههپردازی كند.
او، رابرت دنیرو و فرانسیس فورد كوپولا (كه از همسایگانش بود) مالك رستوران روبیكن در سان فرانسیسكو هستند.
در سال 2002 پس از بیست سال دوری از فعالیتهایش به عنوان یك كمدین بذلهگو، با برنامهی زندهای به برادوی بازگشت كه در نهایت یك جایزهی گرَمی را در سال 2003 برایش به ارمغان آورد.
با اینكه كاملاً با تواناییاش برای اجرای صداهای مختلف شناخته میشد اما فقط در شش انیمیشن صداپیشگی كرد. البته صدای شخصیت «دكتر آگاه» در هوش مصنوعی (استیون اسپیلبرگ، 2001) هم متعلق به اوست.
در طول زمان ضبط صدای شخصیتش، جینی در علاالدین (1992) آن قدر بداههپردازی كرد كه سازندگان فیلم نزدیك به شانزده ساعت دیالوگ داشتند! سرانجام میزان دیالوگهای بداههپردازیشدهی او به قدری زیاد شد كه فیلمنامهی علاالدین نامزدی اسكار بهترین فیلمنامه اقتباسی را از دست داد.
طرفدار بازیهای ویدئویی بود.
در طول تولید فهرست شیندلر (1993) استیون اسپیلبرگ بارها با او تماس گرفت و صدای او را روی بلندگو گذاشت تا ویلیامز بتواند برای بازیگران و عوامل فیلمش جوك تعریف كند و حالوهوای آنها را تغییر بدهد. ویلیامز اغلب از شخصیتش در كارتون علاالدین بهره میبرد.
در سپتامبر 2006 با سلامت كامل از مركز توانبخشی درمان اعتیاد به الكل مرخص شد. او پیش از این در دههی 1980 هم یك بار بر اعتیادش به مواد مخدر و الكل غلبه كرده بود.
در ماه مارس 2009 با موفقیت عمل قلب باز را پشت سر گذاشت و از آن پس گیاهخوار شد.
یكی از طرفداران پروپاقرص مجموعه بازیهای «افسانهی زِلدا» (كه برای اولین بار در سال 1986 عرضه شد) بود، و حتی نام دخترش را زلدا گذاشت. او به همراه دخترش در سال 2011 در یك آگهی تبلیغاتی برای «افسانهی زلدا: شمشیر اِسكایوارد» ظاهر شد.
دوازدهم دسامبر 1990 با اعطای ستارهای در پیادهرو مشاهیر هالیوود از او قدردانی شد.
یك بار جیمز لیپتن از او پرسید كه وقتی وارد بهشت میشود از خدا چه درخواستی دارد كه پاسخ داد: «یك صندلی در ردیف اول كنسرت وولفگانگ آمادئوس موتزارت و الویس پریسلی.»
شمایلهای كمدی زندگی او، جاناتان وینترز و ریچارد پرایر بودند.
چند نقل قول خواندنی
دربارهی جاناتان وینترز: «جاناتان به من آموخت كه دنیا برای شوخی كردن است؛ اینكه هر چیزی و هر كسی را میشود دست انداخت و كولاك كرد.»به جاناتان وینترز گفتم كه مرشدم است و او پاسخ داد: «لطفاً بیخیال شو، همان شمایل بودن را ترجیح میدهم.»
كمدی یعنی برونریزی خوشبینی.
دربارهی ملوان زبل (Popeye/ رابرت آلتمن، 1980): اگر فیلم را از آخر به اول تماشا كنید دارای پیرنگ است.
دربارهی نظامیان حاضر در آمریكا: دارم به گروهی از آدمهای تا دندان مسلح نگاه میكنم؛ و به خودم میگویم: «اگر بامزه و سرگرمكننده نباشی، حتماً مشكلی وجود دارد.»
دربارهی فعالیتش به عنوان بازیگر: آشنایی با این همه آدم جدید واقعاً شگفتانگیز است. خونآشام به خون تازه نیاز دارد. همچنان چیزهای زیادی برای آموختن باقی است و همیشه چیزهای فوقالعادهای را میتوان یافت. حتی اشتباهها هم میتوانند فوقالعاده باشند!
در نطق اسكاری كه برای ویل هانتینگ خوب (1997) دریافت كرد گفت: بیش از همه میخواهم از پدرم تشكر كنم كه آن بالا است، مردی كه وقتی بهش گفتم میخواهم بازیگر شوم، گفت: «عالیه... فقط یك شغل دیگر و كمكی هم داشته باش... مثل جوشكاری.»
فكر میكنم بالأخره در فیلم بعدی بتمن نقش شخصیت ریدلر را بازی خواهم كرد، البته كارم خیلی سخت است چون هیث لجر در نقش جوكر آدمبد بهیادماندنی را خلق كرد. بعلاوه، فیلمهای بتمن تا امروز دو بار مرا پیچاندهاند. سالها پیش نقش ژوكر را به من پیشنهاد دادند ولی در نهایت آن را به جك نیكلسن دادند و سپس در فیلم دیگری بازی در نقش ریدلر را مطرح كردند كه آن هم به جیم كری رسید.