ژانر موزیکال سالیان سال است که دیگر دوستداران سینما را به وجد نیاورده است. دیرزمانی است که دوران بازبی برکلی، دنی کی، فرد آستر و جینجر راجرز به سر آمده است. تازهترین موزیکال سینمایی بینوایان (تام هوپر، 2012) چنگی به دل نمیزند و قلابی به نظر میرسد. باورش سخت است که ژان والژان پس از آن همه مصیبت ناگهان بزند زیر آواز. شاید همین باورناپذیری فضای آثار موزیکال بود که باعث شد تا در میان ژانرهای سینمایی، حتی زودتر از وسترن به تاریخ بپیوندد. تنها در این میان سینمای هند همچنان سردمدار سینمای موزیکال باقی مانده و به حیاتش ادامه میدهد. یادمان باشد که در دوران مدرن تصویر بیش از هر امر دیگری برای مخاطبان هنرهای مختلف جاذبه داشت. با همهگیر شدن صنعت صدا و ورود گرامافون به خانهها، اکنون «دستگاه حبس صوت» چیزی کم داشت. مخاطبان مایل بودند که صدا را از دهان خوانندگان ترانههای محبوبشان بشنوند. شاید برای همین نخستین فیلم ناطق تاریخ سینما فیلمی است دربارهی موسیقی. این حتی باعث شد تا خوانندگانی مانند فرانک سیناترا، دین مارتین یا سامی دیویس جونیور و یا بعدها چهرههایی مانند باربارا استرایسند به عنوان بازیگر به سینما راه پیدا کنند. اصولاً بازیگری همواره برای خوانندگان موسیقی جذاب بوده است. این امر در موسیقی و فیلم ایرانی نیز دیده میشود. در واقع اشارهی فیلم به لب زدنها و شنیدن صدای دیگری بر روی تصویر فردی دیگر، اشارهی غیرمستقیمی به این است که سینما در دهههایی مجبور شد برای بقای خودش به حضور خوانندگان در قالب بازیگران سینما تن دهد.
زوج استنلی دانن (متولد 1922. او هنوز در قید حیات است) به عنوان طراح رقص و جین کلی (1996-1912) یکی از جاودانهترین آثار موزیکال را ساختند. آواز در باران (1952) با بازی کلی، دبی رینولدز و دانلد اوکانر راوی سالهای صامت سینما است. دان لاکوود (جین کلی) نقش یک ستارهی صامت را بازی میکند. یکی از تهیهکنندههای سینما حالا که سینما کمکم دارد به سوی ناطق شدن گام برمیدارد، دوست دارد لینا لامونت (جین هاگن) بازیگر بیاستعداد سینما را به یک ستارهی درجهی یک بدل کند. صدای لینا اصلاً مناسب دیالوگ گفتن نیست. دان تصادفاً با دختری به نام کتی سلدن (دبی رینولدز) آشنا میشود که به جای لینا در فیلمهای ناطق او لب میزند. اما ماه برای همیشه پشت ابرها باقی نمیماند و سرانجام در طی یک نمایش راز صدای زیبای لینا برملا میشود. در این میان دان دلبستهی کتی شده است.
فیلم با لحنی کمیک از فاصلهی سینمای خاموش تا سینمای ناطق سخن میگوید. نخستین سکانس فیلم یک فلاشبک بسیار مفصل است. در یکی از سکانسهای بسیار مشهور فیلم، میکروفنهای ضبط صدا که به لحاظ فنی امکان پوشاندن آنها از چشم دوربین وجود نداشت، فاجعه میآفرینند. سینک صداها به هم میریزد. صداهای اغراقآمیزی مانند صدای گردنبند لینا باعث شلیک خندهی تماشاگران میشود. فیلم بر خلاف نمونههای دیگر آثار موزیکال بیمحابا و بیدلیل از صحنههای موزیکال استفاده نمیکند. نگاه کنید به رقص تکنفرهی دانلد اوکانر که معادل وردست قهرمان فیلم را دارد. او همراه با دان اجرایی دونفره نیز دارد. در اجرای فوقالعاده و تکنفرهی اوکانر با نام «بخندونشون» او با سرعت شروع به حرکاتی ابداعی میکند. روی یک پیانو راه میرود. با کارگران صحنه و تختههایی که حمل میکنند، برخورد میکند. با یک عروسک همراه میشود و با او میجنگد و دیوانهوار از درودیوار بالا میرود. طراحی درخشان این سکانس فراتر از رقص عمل میکند و باعث میشود که حرکات موزون اوکانر را به عنوان بخشی از درام فیلم بپذیریم. چرا که او سعی دارد راهی پیش پای اوکانر بگذارد تا او را از بحران کاری خارج کند. سکانس بسیار سرشناس آواز در باران در نسخهی ابتدایی فیلمنامه قرار بود همراه با دبی رینولدز و دانلد اوکانر اجرا شود اما جین کلی بهتنهایی آن را اجرا میکند و از معدود سکانسهای موزیکال است که ساختارش اصطلاحاً تحمیلی به نظر نمیرسد. در سکانسهای موزیکال بسیاری از آثار سینمایی موزیکال آنچه به چشم میخورد، ساختار حذف دیوار چهارم است. تمامی حرکات در این آثار رو به دوربینی انجام میشود که هیچگاه زاویهاش را تغییر نمیدهد و همواره رو به سوژهها قرار دارد. اما در این سکانس آواز در باران جین کلی در یک خیابان آواز میخواند. او از دبی جدا میشود و در طول خیابان به راه میافتد. اولین کاری که میکند این است که چترش را میبندد. باران همچنان میبارد و او مانند کودکان درون آبهایی که در خیابان جمع شده این سو و آن سو میرود و به پایکوبی میپردازد. دوربین سیال او را دنبال میکند. برخورد دان با پلیس و تنها بودنش در شبی بارانی از عناصری هستند که این سکانس را هرچه بیشتر به سوی «سینمایی» شدن این سوق میدهند. نکتهای که در این سکانس قابلتوجه است، صامت بودن بخش زیادی از آن و خصوصاً پایان سکانس و آمدن پلیس و رفتن دان و بخشیدن چترش به یک عابر است که همگی در سکوت و همراهی موسیقی اجرا میشوند.
فیلم و اجراهایش آن قدر درخشان هستند که در بسیاری از فیلمهای پس از آن مورد اقتباس قرار گرفتند. فرح خان کارگردان ام شانتی ام (2007) در سکانسی که شانتی قرار است به دیدار ام بیاید و میآید، دقیقاً از فضاسازی آواز در باران استفاده کرده است. دبی به استودیویی میآید که دان در آنجا منتظر اوست. به نوعی میتوان گفت که برداشت فرح خان از این فیلم در حد همین سکانس باقی نمیماند. فیلم فرح خان مانند آواز در باران به مناسبات پشت صحنهی سینما نیز میپردازد. تنها میماند اعتراف نهایی نگارنده در این مورد که ژانر موزیکال در سینمای آمریکا چندان مورد پسند او نیست. همان طور که اشاره شد اصلاً پذیرفتنی نیست که هیو جکمن با سیمایی خشن از یک کشتی بیرون بیاید و ناگهان بزند زیر آواز و هر از گاهی بازیگران با تصنع هرچه تمامتر سعی کنند داستان فیلم را با آواز و موسیقی پیش ببرند. در این میان سینمای هند همچنان یک استثنا است که میتواند سکانسهای آوازی و مویسقایی را در بطن فیلمها جای دهد و آن را باورپذیر از آب دربیاورد. آثاری مانند آواز در باران و یک آمریکایی در پاریس (1951) ساختهی وینسنت مینِلی و با بازی جین کلی که موسیقی را به گونهای خیالی با فیلم تلفیق و کاری میکنند که از آن جداناشدنی باشد، در شمار استثناهای پذیرفتنی سینمای موزیکال هستند.