۷۵ سال از ساخت فیلم نینوچکا (ارنست لوبیچ) میگذرد، اما همچنان به عنوان یکی از بهترین فیلمهای کمدی که توانسته با ظرافت با مایههای ایدئولوژیک شوخی کند، در ذهن و خاطرهی جمعی دنیای سینما مطرح مانده است. شاید انتخاب اینکه در این فیلم با بحث ایدئولوژی شوخی به عمل آید، بیش از هر عامل دیگری، مربوط به جو حاکم بر زمان ساخت آن باشد؛ یعنی سالهای پایانی دههی ۱۹۳۰ که از یک سو نضجگیری ایدئولوژی فاشیسم در اروپا را پشت سر میگذاشت (و از قضا فیلمنامهنویس نینوچکا، یعنی بیلی وایلدر هم در اثر تحولات ناشی از این ماجراها از زادگاهش به فرانسه و سپس به آمریکا مهاجرت کرد) و از سوی دیگر نطفهی شکلگیری جنگ دوم جهانی در حال انعقاد بود و از همه مهمتر، دوقطبی شدن فضای ایدئولوژیک در سپهر مناسبات دیپلماتیک که بیشترین تأثیرش را از جهتگیریهای نظام کمونیستی شوروی سابق اخذ میکرد، رفتهرفته به نقطهی عطف خود نزدیک میشد. نینوچکا حاصل این دوران پرهیاهو است که البته از زاویهای دیگر نیز جزو آثار بسیار خوب آن مقطع از سینمای آمریکا به حساب میآید؛ بهویژه به لحاظ فیلمنامهنویسی که به نوعی از جمله نقاط شاخص همکاری وایلدر با چارلز براکت (فیلمنامهنویس معروف آن دوران) در اواخر دههی ۱۹۳۰ و اوایل دههی ۱۹۴۰ در کنار فیلمنامههایی همچون نیمهشب (میچل لایزن، 1939) و گلولهی آتش (هاوارد هاکس، ۱۹۴۳) است.
ایدئولوژی کمونیسم که اساس مایههای کمیک نینوچکا قرار گرفته است، ناظر به تشکیل یک نظام بدون طبقات است با مالکیت همگانی وسایل تولید و برابری کامل اعضای جامعه. این ایده نقطهی مقابل گفتمان لیبرالیسم است که مکانیسم خودکار بازار اقتصادی را بر مبنای قانون عرضه و تقاضا، ضامن پیشرفت اقتصاد و سودآوری میانگارد. این تضاد ایدئولوژیک، بهترین مایه بوده است تا لحن طنزآمیز فیلم بر مبنای ستیز و ناسازگاری بین این دو نحلهی فکری شکل داده شود و ماهیت کمدی از عنصر تضاد بهرهمند شود. این عنصر البته در آثار بعدی وایلدر نیز بهشدت نمود داشت؛ منتها در قالبهایی دیگر؛ مثلاً تضاد زناشویی در خارش هفتساله، تضاد جنسیتی در بعضیها داغشو دوست دارن، تضاد عاطفی در احمق مرا ببوس، تضاد سودآوری در شیرینی شانس و...
مفاهیم مندرج در ایدئولوژی کمونیسم بارها در فیلم نینوچکا به خاطر اغراقآلودگی و نامتعارف بودنش در قیاس با معیشت لیبرالی به مضحکه کشیده شده است. مثلاً در صحنهای که نینوچکا برای بار نخست به منزل لئون آمده است و با پیشخدمت او (گاستن) مواجه میشود، چنان با او صحبت و رفتار میکند که گویی متعلق به فرهنگ ایدئولوژیک شوروی است: با او محکم دست میدهد، «رفیق» خطابش میکند و معترضانه به لئون میگوید: «این مرد خیلی پیره، نباید وادارش کنن کار کنه. ناراضی به نظر میرسه؛ شلاقش میزنین؟!» و سپس به گاستن که سخت شگفتزده است میگوید: «روز آزادی تو فرا خواهد رسید. برو بخواب پدرجان!» در جای دیگر که نینوچکا به شوروی برگشته است و برای مهمانیاش میخواهد املت (که بیش از جیرهی غذایی روزانهاش تخممرغ میطلبد) درست کند، هماتاقیاش تفاوت فرهنگ لیبرالی و فرهنگ کمونیستی را با همین ایدهی املت برای او توضیح میدهد: «این ثابت میکنه نظریههای حکومتمون درسته: اگه تنها باشی معنیاش یه تخممرغ آبپزه. ولی اگه به مفهوم اشتراکی معتقد باشی و همیاری کنی، میتونی املت بخوری!»
شوخیهای جاری در دیالوگها گاه معطوف به فرهنگ گفتاری و ارتباط آن با اقتضاهای ایدئولوژی است؛ به نحوی که ناآشنایی شخصیتهای روس با دایرهی لغات زبان انگلیسی اسباب طنز میشود. مثل سکانسی که سه مرد احمق روسی در هتل، بیان مؤدبانهی هتلدار را که عبارت «I am afraid» را به زبان میآورد و منظورش قاعدتاً نوعی ابراز تأسف است، حمل بر مفهوم ترسیدن میکنند و بارها بدان میخندند! و یا آدمهای غربی را با پسوندهای روسی مورد خطاب قرار میدهند. در مقابل نیز لئون فرانسوی برای طرح ایدههای دن ژوانیاش، مفاهیم کمونیستی را تعدیل میکند و مثلاً به جای عبارت «mankind» (نوعدوستی) از عبارت «womankind» (زندوستی) بهره میبرد!
پارهای از گفتوگوهای شوخطبعانه قبل از آنکه به حیطهی ایدئولوژی یا زبان مربوط باشد، مفهوم وابستگی به امور ملی و میهنی را در ابعاد شعاریاش به سخره گرفته است. مثلاً در صحنهای که مرد جواهرفروش به سراغ سه احمق روسی آمده تا ترتیب معاملهای را با آنها بدهد، یکی از روسها متوجه حقهبازیاش میشود و میگوید: «رفقا! این قدر سریع تسلیم نشیم. ناسلامتی ما باید آبروی روسیه رو حفظ کنیم.» و دیگری پاسخ میدهد: «خیلی خب... پس ده دقیقه دیگه هم آبروی روسیه رو حفظ میکنیم.» و یا در فصلی دیگر مردان روسی که مایلند نزد لئون در فرانسه باقی بمانند این پاسخ را از لئون میشنوند که: «بچهها، فراموش نکنین که روسیه سرزمین مادری شما است. سهتا پسر در آن واحد بذارن برن، برای هر مادری سخته.» و در مقابل یکی از روسها جواب میدهد: «خب اگه مادرت پشتشو بهت بکنه، مجبوری دنبال کسی بگردی که به فرزندخواندگی قبولت کنه.»
اغلب شوخیهای فیلم نینوچکا حالت متقارن دارد و معمولاً دو بار رخ میدهند تا وجههای متناظر در برابر هم داشته باشند. مثلاً در اوایل روایت، لئون به منزل سوآنا میرود و بدون هشدار خدمتکار وارد اتاق او میشود. همین ایده دوباره در اواسط متن تکرار میشود؛ منتها این بار سوآنا به سرعت وارد منزل لئون میشود و بیتوجه به اعتراض پیشخدمت، وارد اتاقش میشود. شبیه همین قرینهسازی در برخورد نینوچکا با سه مرد روسی هم دیده میشود. در اولین مواجههی این زن با آن سه نفر در پاریس، که قیمت اقامت دوهفتهای در یک هتل مجلل دو هزار فرانک ارزیابی میشود، زن آن را معادل قیمت هفت گاو محاسبه میکند و از رفتن به هتل صرف نظر میکند. این شوخی مجدداً در اواخر داستان مطرح میشود؛ زمانی که نینوچکا با سه مرد احمق در قسطنطنیه ملاقات میکند و یکی از روسها از او خواهش میکند که دیگر به محاسبه کردن قیمت گاو نپردازد. نکتهی مهم دیگر در این میان آن است که فضای دراماتیک متن از طریق تداوم ارتباطی شخصیتهای ماجرا شکلی بههمپیوسته به خود میگیرد. به عبارت دیگر قصه از طریق بیان چند حکایت موازی شکل نمیگیرد، بلکه اجزای آن در روندی متوالی و پیدرپی به اطلاع مخاطب میرسد و فرجام حکایت پیشین با آغاز حکایت بعدی پیوند تماتیک و دراماتیک دارد.
اما جالبترین بخش فیلم به رابطهی دو شخصیت اصلی یعنی لئون و نینوچکا مربوط میشود که به لحاظ ایدئولوژیک دو قطب متضاد هم هستند، اما به دلیل اشتراک در تمایلات طبیعی، رفتهرفته از این تضادها زمینههای عاشقانه پدید میآید! لئون از همان ابتدا مانع خاصی بجز سرسختی طرف مقابلش سر راه ابراز عواطفش ندارد، اما نینوچکا در بدو امر تمایلات غریزیاش را در پس پردهی عقاید ایدئولوژیک توجیه میکند و همین روند در عین حال بعد طنزآمیزی را که نشأتگرفته از بیتناسبی ایدههای کمونیستی با طبیعت بشر است تقویت میکند. البته فیلم در بخشهایی نظام مدیریتی جامعهی غرب را هم به باد ریشخند میگیرد. مثلاً در اواخر داستان، یکی از مردان روس برای اثبات ادعای وجود آزادی در دنیای غرب، در اتاق هتل را باز میکند و فریاد میزند: «سرویس این هتل افتضاحه!» و پس از بستن در میگوید: «دیدی؟ هیچکی نیومد. هیچکی اهمیت نداد. این یعنی آزادی.» اما رفیقش جواب میدهد: «نه؛ این یعنی مدیریت بد!» در فیلم نینوچکا از بطن روابط آدمهای متقلب داستان (تقریباً همه از زن و مرد و کمونیست و لیبرال، حقهبازیهای خاص خود را دارند!) که برای رسیدن به اهداف نهان خود، تظاهر به احساسات یا نکتههایی میکنند که تعهدی در قبالش ندارند، موقعیتی شکل میگیرد که نهایتاً همین روابط متضاد تبدیل به رفاقت و دوستی میشود.
نینوچکا اگرچه جزو اولین فیلمنامههای بیلی وایلدر در آمریکا است، میتوان رد پای بسیاری از ایدههای فیلمها و فیلمنامههای بعدیاش را در آن سراغ گرفت و در عین حال این قابلیت را نیز دارد که به عنوان یک الگوی نمونهای از سینمای کمدیرمانتیک مبتنی بر تضاد عقیدتی و طبقاتی در نظر گرفته شود.