پنجشنبه شب 5 دسامبر 2013، لندن، افتتاحیهی فیلم ماندلا، راه طولانی آزادی (جاستین چاویک) با حضور شاهزاده ویلیام، همسرش کیت میدلتون و دو دختر نلسون ماندلا.
در حین نمایش چراغها روشن میشوند و تصویر گویندهای بر پرده ظاهر میشود و خبر درگذشت ماندلا را اعلام میکند. همه چیز بههم میریزد و قصد لغو مراسم را دارند که دختران ماندلا مانع میشوند و نمایش ادامه مییابد.
پنجشنبه شب 14 آذر 1392(در واقع بامداد جمعه)، تهران.
گرچه نامنتظره نبود و هر روز احتمالش میرفت، اما خبر درگذشت نلسون ماندلا آنهم درست وقتیکه آمادهی خوابیدن میشوم، دلگیرم میکند. ماندلا نه اکنون و در بستر مرگ، از قدیم سیاستمدار و مبارز آزادیخواه محبوبم بوده. در بستری که خواب را جواب کرده، سعی میکنم به یاد بیاورم کی و چگونه ماندلا را شناختهام. ذهنم میرود به روزهای نوجوانی و رمان گریه کن سرزمین محبوب نوشتهی آلن پیتون که چند بار به فارسی ترجمه شده؛ بنال وطن (سیمین دانشور)، گریه کن سرزمین محبوب (هوشنگ حافظیپور) و مویه کن سرزمین محبوب که مترجمش را فراموش کردهام . بهگمانم ترجمهی سیمین دانشور را زودتر خوانده باشم، اما عنوان «گریه کن...» را بیشتر میپسندم. البته که در این رمان گیرای اجتماعی نشانی از ماندلا نیست. اما او که نامش بهعنوان رهبر زندانی مبارزان علیه آپارتاید در آفریقای جنوبی بر سر زبانهاست، گویی یکی از قهرمانهای رمان آلن پیتون است که در زاغههای سووتو و ژوهانسبورگ، در معدنها و زندانهای رژیم پرتوریا جان میکنند، تحقیر میشوند و مبارزه میکنند که اگر در فقر و فلاکت هم هستند لااقل انسان به شمارشان آورند و اگر نه در عمل دستکم در لفظ و قانون و مقررات، کسی شمرده شوند از نوع و گونهی همانها که از دسترنج و نیروی کار و بازویشان به همهچیز رسیدهاند.
ماندلا از همان زمان که تحت تأثیر مبارزات گاندی شیوههای قهرآمیز و خشونتبار را برای رسیدن به هدفی والا نفی میکند و دامن مبارزهی حقطلبانه را از آلودگی انتقامگیری کور - چه در زمان محکومیت و سپری کردن ایام در زندان و چه در اوج قدرت و محبوبیت و مقبولیت عام در کاخ ریاستجمهوری - پاک نگاه میدارد، به سیاستمدار محبوبم تبدیل میشود. هیچگاه این جملهی درخشان تونی موریسون برندهی جایزهی نوبل ادبیات را فراموش نمیکنم که گفته: «ماندلا از دید من تنها سیاستمداری است که مشکلاتش را با اسلحه حل نمیکند.»
میخواهم ادای دینی کرده باشم به این انسان بسیار محبوب عالم سیاست. آن هم در هنگامهای که کارکرد عمومی قدرت، حکمرانی و مدیریت سیاسی این است که حتی اگر قدیسان نیز پای بدین وادی بگذارند، از اوج قدسیشان به زیر میکشد و چه بسیار نام از خوشنامان ستانده. این وظیفه اما بهانه میخواهد. اگر که نیت درج در رسانهای سینمایی باشد، دستاویزی از جنس سینما که خوشبختانه موجود است.
نلسون ماندلا هم بازیگری کرده - در نقش کوچکی در مالکوم ایکس (اسپایک لی) که کاراکتر یک مربی ورزش در شهر سووتو را برعهده میگیرد و طنز روزگار در این است که ماندلا در جوانی بوکسور بوده و جوانی اهل تحرک و ورزش - و همچنین در حدود سی فیلم مستند و سینمایی و چند مجموعهی تلویزیونی به طور مستقیم به زندگی و مبارزات او پرداختهاند. شکستناپذیر (کلینت ایستوود) با بازی مورگان فریمن، گاندی (ریچارد اتن بورو) ، ماندلا و دوکلرک (ژوزف سارجنت) با بازی سیدنی پواتیه، ماندلا (فیلیپ سویل ) - که در 1987 و زمانی که هنوز ماندلا در زندان بهسر میبرد ساخته شد - خداحافظ بافانا (بیل آگوست) با نقشآفرینی دنیس هیزبرت در نقش ماندلا، مجموعهی تلویزیونی پایان بازی که برندهی جایزهی امی هم شد و در نهایت ماندلا، راه طولانی آزادی با بازی ایدریس آلبا که همین امسال کاندید اسکار هم هست. جالب است که همسران اول و دوم این رهبر فقید و اولین رئیسجمهور سیاهپوست آفریقای جنوبی هم مورد توجه سینماگران بوده و آثاری با محوریت شخصیت آنها نیز ساخته شده. مثلاً وینی (دارل روت) که جنیفر هادسون نقش وینی و ترنس هاوارد نقش ماندلا را بازی کردهاند. علاوه بر این آثار متعدد ادبی ( نادین گودیمر نویسندهی فقید برندهی نوبل ادبیات از آفریقای جنوبی آثاری را با الهام از ماندلا نوشت)، نمایشی و دهها سرود، ترانه و آثار موسیقایی را که با الهام از یک عمر مبارزهی بیوقفهی او با نژادپرستی و بهرهکشی از انسانها ساخته شده و بزرگان و نامآوران موسیقی جهان اجرا کردهاند. به اینها اضافه کنید صدها اثر هنری دیگر را که بدون اشاره مستقیم به او از زندگی، مبارزات و روش و منش سیاسیاش الهام گرفتهاند. و البته به دلیل تأثیر عمیق ماندلا بر مبارزات ضدنژادپرستی سیاهان و بومیان آمریکا، سهم هالیوود در این بزرگداشتهای سینمایی برجستهتر از حتی خود کشور آفریقای جنوبی است. با این وصف مگر میشود کسی را که با شیوهی زندگی خود اینهمه دستاویز به سینماگران و هنرمندان بخشیده، بیربط به سینما بهحساب آورد؟
ماندلا گرچه اندکی کمتر از یک قرن، اما انگار زندگانی طولانی عصر بربریت و بردهداری تا زمانهی شکوفایی بردگان رهاشده را زیست تا با چشم خود ببیند و افتخار کند که بخشی از توشهی این راه دشوار برشانههای خود او حمل شده. ماندلا اگر چه چریک بود و با مبارزهی پارتیزانی، نژادپرستان حاکم بر کشورش را به مبارزه طلبید، اما در ادامهی راه به پرهیز از خشونت گرایش یافت و در این راه حتی آنگاه که پیروز شد و به قدرت سیاسی رسید، وفادار و مؤمن باقی ماند. او به حکمرانان جهان و همهی نحلهها و شیوههای حکمرانی آموخت که از تجمیع و تجمع قدرت نزد خود دوری کنند و مدیریت جامعه و حق حکمرانی برای همگان است و نه فقط از آن همراهان و هممسلکان . او با تنها یک دوره ماندن در رأس قدرت سیاسی این درس را به همگان داد که مدیران سیاسی نیز میتوانند و باید که به بازنشستگی روی آورند و در اوج قدرت هم میتوان کنار رفت. با نگاهی مختصر به وضعیت امروز کشور آفریقای جنوبی میبینیم که هنوز هم فقر هست و هم فاصلهی طبقاتی، هم بیعدالتی را میشود دید و هم باندهای مخوف تبهکار را. اما اینها میراث ماندلا نیست که در این کشور از او بهجا مانده باشد. میراث او شیوهی راست و درست سلوک سیاسیاش است که نهتنها در آن کشور که برای تمام دنیا باقی مانده.
اینگونه ماندلا به پدر معنوی و نمونهی تمثیلی یک حکمران خوب در جهان معاصر تبدیل شد و حتی قدرتمدارانی که معکوس راه و روش او را در ارکان قدرت بهکار بستهاند، از او به نیکی یاد میکنند. شگفت است که در جهان دوقطبی و چندقطبی معاصر از همهسو نام نلسون ماندلا احترام برمیانگیزد. نام کسی که تا همین چند ده سال پیش در رده و زمرهی بردگان به حساب میآمد و در واقع به حساب نمیآمد.