
لیو مككری كه به عقیدهی بعضیها، از كارگردانهای بزرگ اما قدرندیدهی سینمای كلاسیك است، درام/ كمدی رابطهی عاشقانه (Love Affair) را در سال 1939 ساخت؛ زمانی كه تقریباً در میانهی فعالیت پنجدههای خود به عنوان كارگردان قرار داشت؛ یا به عبارت دیگر، اوج دوران فیلمسازیاش را پشت سر میگذاشت. این فیلم كه داستان آشنایی یك فرانسوی با یك زن آمریكایی (با بازیهای تحسینشدهی دو ستارهی بزرگ آن دوران، آیرین دان و چارلز بویر) را بازگو میكند، تا امروز دو بار بازسازی شده است؛ اولین بار در سال 1957 توسط خود لیو مككری كه این بار نقشهای اصلی را به كری گرانت و دبرا كار واگذار كرد و عنوان فیلم را به عاشقانهی بهیادماندنی (An Affair to Remember) تغییر داد؛ و دومین بار در سال 1994 توسط كارگردانی با نام گلن گوردن كارن كه نقشهای اصلی فیلمش را وارن بیتی و آنت بنینگ بازی كردند. بازسازی دوم كه با همان عنوان رابطهی عاشقانه ساخته شد واقعاً حرفی برای گفتن ندارد و آن قدر بد است كه در سال 1995 هم نامزدی جایزهی تمشك طلایی «بدترین بازسازی» را برای كارگردان همیشه ناموفقش به ارمغان آورد. تنها موضوع جالب دربارهی این فیلم، بازگشت كاترین هپبرن از بازنشستگی به دنیای سینما بود كه در نهایت هم به آخرین فیلم كارنامهاش تبدیل شد. ظاهراً وارن بیتی شخصاً از او درخواست میكند تا نقش مكمل عمه جینی را بازی كند و پس از توافق اولیه، آپارتمانی را در لسآنجلس برای او اجاره میكند و حتی سراغ متخصص پوست هم میرود! به هر حال این فیلم با یك بودجهی هنگفت شصت میلیون دلاری تولید شد ولی در گیشه هم شكست خورد و رقم كل فروشش در آمریكا به سختی از مرز هجده میلیون دلار گذشت.
اما از میان دو فیلم لیو مككری، رابطهی عاشقانه (1939) و بازسازیاش عاشقانهی بهیادماندنی (1957)، فیلم اصلی اثر بهتر و ارزشمندتری است. شاید بتوان گفت كه تنها برتری نسخهی بازسازی در كیفیت تولیدش خلاصه میشود كه پس از گذشت نزدیك به دو دهه از عمر سینما امری طبیعی به نظر میرسد (به عنوان مثال نورپردازی و استفاده از صدا در نسخهی بازسازی بهتر است). از این نظر حتی میتوان این طور نتیجهگیری كرد كه محبوبیت بیشتر عاشقانهی بهیادماندنی در میان عموم تماشاگران، به همین پیشرفتهای فنی و در دسترس بودن فیلم برمیگردد (وقتی در سال 1993 در فیلم بیخواب در سیاتلِ نورا افرون به این فیلم اشاره شد، تماشاگران سراسر جهان كنجكاو تماشای آن شدند و علاوه بر درخواستهای متعدد برای اجاره نسخهای از عاشقانهی بهیادماندنی، بیش از دو میلیون كپی ویدئویی آن به فروش رفت). به هر حال شهرت بازیگران این فیلم یعنی كری گرانت و دبرا كار بهمراتب بیشتر از آیرین دان و چارلز بویرِ رابطهی عاشقانه است. با وجود این، یكی از بزرگترین نقاط قوت و برتری فیلم اصلی همین رابطه و شیمی فوقالعادهی دان و بویر است كه از همان اولین برخوردشان میدرخشد و تماشاگر را مجذوب و همراه میكند. اما همراه نشدن فوری و بیواسطهی تماشاگر با زوج نسخهی بازسازی فقط به شیمی گرانت و كار (و حواشی پشت صحنهی فیلم و شكست عاطفی گرانت از رابطه با سوفیا لورن و در نتیجه عدم رابطهی كاملاً درستش با این نقش) برنمیگردد و تا حدی هم نتیجهی تغییرات كوچكی است كه كارگردان در موقعیتها و شخصیتپردازی به وجود آورده و متأسفانه به ضرر فیلم تمام شده است. شخصیت مرد در هر دو فیلم یك آدم خوشگذران است اما موقعیتها و كنشهای او یكی نیست. در نسخهی اصلی وقتی دخترهای مشتاق از شخصیت میشل (چارلز بویر) میخواهند تا عكسش را برای آنها امضاء كند، او این كار را انجام میدهد و به طور غیرمستقیم رندی خودش را نشان میدهد. اما نیكی (كری گرانت) در واكنشی دافعهبرانگیز از این كار سر باز میزند. او در صحنهی بعد، تلفنی با زنی صحبت میكند كه فریبش داده و حالا زن به خون او تشنه است. شاید این دو صحنه به نوعی شخصیت نیكی را بهخوبی تعریف كنند اما باعث میشوند تماشاگر كمی از او فاصله بگیرد و علاقهمندی آنی او به تری مككی (دبرا كار) را هضم نكند. این در صورتی است كه چارلز بویر نسخهی اریژینال فقط با واكنش مناسبش به دخترهای مشتاق، هم بهخوبی به تماشاگر معرفی میشود و هم همراهی او را از دست نمیدهد. پس تماشاگر وقتی در مواجهه با اولین ملاقات و نگاههای تأثیرگذار میشل و تری مككی در رابطهی عاشقانه قرار میگیرد، بدون داشتن پیشفرض منفی نسبت به شخصیت مرد، او و علاقهمندی آنیاش را میفهمد و با آن كنار میآید. این یك نمونه از تغییرات كوچك بهوجودآمده در نسخهی بازسازی است كه به فیلم لطمه زده است. دیگر تصمیم و رویكرد اشتباه لیو مككری در كارگردانی عاشقانهی بهیادماندنی به بداههپردازی سر صحنه برمیگردد. فارغ از نسبت این تصمیم با جریانهای سینمایی آن دوره (كه البته بهراحتی قابلاثبات نیست) بخشی از نقص رابطهی عاطفی كری گرانت و دبرا كار هم از این موضوع ناشی میشود. ظاهراً گرانت و كار بیشتر صحنههایشان در فیلم را بداههپردازی میكنند كه در نهایت بخشی از آنها به نسخهی نهایی فیلم راه مییابد.
ضعفهای مككری در كارگردانی نسخهی بازسازی به همینجا ختم نمیشود و حتی استفاده از صدا (بهخصوص در فصلی كه زن و مرد در رستوران كشتی مورد تمسخر دیگران قرار میگیرند) را هم در بر میگیرد. بهعلاوه مككری با اینكه فیلم دومش را به صورت رنگی ساخته اما بهوضوح پیداست كه او و همكارانش همان دقت و وسواسی را كه صرف انتخاب لباسها، لوكیشنها و كنتراست آنها در بافت سیاهوسفید فیلم اول كردهاند، در طراحی و رنگآمیزی نسخهی بازسازی به خرج ندادهاند. با این حال عاشقانهی بهیادماندنی به پرفروشترین فیلم سال 1957 كمپانی فاكس قرن بیستم تبدیل شد و ترانهی عنوانبندی آن كه ویك دیمن آن را خواند، به صدر جدول پرفروشترین ترانهها راه یافت. در ادامه بد نیست نگاهی به چند قاب و نما از رابطهی عاشقانه بیندازیم تا هم چند ویژگی بصری این فیلم آشكار شود و هم به بعضی از دیگر ظرفیتهای بههدررفتهی نسخهی بازسازی اشاره شود.
1 و 2 - میشل در حال خواندن پیام رادیویی است كه زنی برای او مخابره كرده است. ناگهان باد تندی میوزد و كاغذی كه او در دست دارد را از این دریچه بیرون میبرد. چند لحظه بیشتر طول نمیكشد كه زن جوانی با نام تری مككی از آن سوی این دریچهی دایرهوار رد میشود و ظاهراً باد پیام میشل را به دست او رسانده است. این اولین برخورد میشل و تری است كه پس از این با هم همراه میشوند و به هم دل میبازند. شكل دایرهوار این دریچه به طور استعاری بر مكمل بودن این زن و مرد (كه در ادبیات نمایشی هر كدام یك نیمكره به حساب میآیند) اشاره دارد كه با به هم رسیدنشان یكدیگر را كامل میكنند و تصویر یك دایره كامل میشود. در ضمن این تصویر با توجه به چگونگی میزانسنی كه به آن ختم میشود مفهوم دایرهی تقدیر و تصادف را هم به ذهن میرساند. در نسخهی بازسازی توجهی به این میزانسن در اولین دیدار دو دلداده نشده است و در عوض با تركیب رنگ لباس زن و مرد در طرح پردههایی كه در تصویر شمارهی دو میبینید سعی شده است تا از لحاظ بصری به این همنشینی و تركیب اشاره شود.
3 - شاید به نوعی بتوان میزانسن مشابه این نما در نسخهی بازسازی را سادهتر و ظریفتر دانست اما با كمی تأمل روی تركیببندی این نما، پتانسیل نهفته در این میزانسن كه در واقع در نسخهی بازسازی به هدر رفته است آشكار میشود. میشل به اتاق تری میرود تا دربارهی موضوعی با او صحبت كند. دوربین آنها را در قاب گرفته است كه حرفهای زن و مرد به نامزد تری میرسد و دوربین با چرخشی روی این قاب میایستد. تصویر تكوتنهای نامزد تری در قاب كوچكی دیده میشود اما تصویر او در كنار میشل در قاب بزرگتر «آینه» منعكس شده است كه بهخوبی از «آینده» خبر میدهد. رابطهی پویای میشل و تری در قدوقوارهای بهمراتب بزرگتر از تصویر قابشده و تنهای نامزد تری خودنمایی میكند و از همینجا پیداست كه تصویر كوچك او بهزودی به قابی از گذشته و خاطرات زن تبدیل خواهد شد.
4 - دومین ملاقات ما با زوج میشل و تری روی عرشهی كشتی و در پیشزمینهی تصویر دریا روی میدهد. اشارهای كه به دقت در انتخاب لوكیشنها و تركیب لباسها و كنتراست آنها با بافت سیاهوسفید فیلم شد، در این صحنه بهخوبی نمایان است. جدا از روشنی آب و مفهوم حیاتی كه در این فصل به چشم میآید، در تمامی فصلهایی كه میشل و تری را در كنار هم میبینیم رنگهای روشن و تیرهی لباسهایشان با هم مطابقت دارد (این موضوع با همین دقت در نسخهی بازسازی رعایت نشده است).
5- كشتی در میان سفر در بندری توقف میكند. میشل راهی خانهی مادربزرگش است كه به طور اتفاقی با تری برخورد میكند و آنها با هم به ملاقات مادربزرگ میروند. تری به محض رسیدن به خانهی مادربزرگ به زیبایی و بهشتگونه بودن این مكان اشاره میكند. در ادامهی روال دقیق انتخاب لوكیشنهای فیلم با هدف تقویت درام و تبیین پیشرفت رابطهی میشل و تری، اینجا ایستگاه آخر است. تری برای اولین بار پا به خانهای میگذارد كه میتوان آن را به نوعی متعلق به مرد دانست. رابطهی عاطفی و عشق آنها به اوج كمالش رسیده و شاید از این رو است كه آنها در فصل خاطرهانگیز زندگیشان (بهخصوص با رابطهای كه میان تری و مادربزرگ شكل میگیرد) در یكی از بالاترین نقاط زمین قرار گرفتهاند. در این نما، مادربزرگ كه زن باایمان و بصیری است، به بدرقهی میشل و تری آمده است. او انگار به عنوان نمایندهای آسمانی دستهای این زوج را در دست یكدیگر میگذارد و زندگی مشترك خوبی را برای آنها آرزو میكند (شخصیت مادربزرگ در این فصل از فیلم با توجه به دیالوگهایی كه بین او و تری و میشل ردوبدل میشود و عشق ابدی او به شوهر مرحومش، جایگاه ویژهای در فیلم دارد كه از جهات مختلف میتوان به آن پرداخت).
6 - تری و میشل به كشتی برمیگردند. سفر رو به پایان است و آنها باید با واقعیت ناخوشایند موقعیتهای اجتماعیشان روبهرو شوند. این اولین نما از بازگشت دوبارهی این زوج به كشتی است كه روی تصویری از دریای طوفانی و خروشان دیزالو میشود. سختیها و مشكلات پیش روی تری و میشل با چنین تمهیدی در مرحلهی تدوین مورد تأكید قرار میگیرد. نمونهای كه باز هم در نسخهی بازسازی از دست رفته است. البته اگر نگاهی به همكاران لیو مككری در نسخهی اصلی بیندازیم با نامهایی چون دلمر دیوز و ادوارد دمیتریك (كه هر دو بعدها كارگردانی را تجربه كردند و امروز بیشتر به عنوان فیلمساز شناخته میشوند تا سمتهایشان در این فیلم) مواجه میشویم كه بهترتیب به عنوان فیلمنامهنویس و تدوینگر با مككری همكاری كردهاند. از این رو دلیل بعضی از كیفیتهای روایی و تدوین این فیلم هم روشن میشود.