سال 2018 با توجه به فیلمهای دیدنی که تا امروز اکران شده و در دسترس علاقهمندان قرار گرفتهاند و آنچه بر اساس برنامههای نمایش اعلامشده از سوی جشنوارههای معتبری چون ونیز و تورنتو یا در برنامههای اکران آخر سال باید انتظارشان را داشته باشیم، یکی از پربارترین سالهای سینمایی دهه اخیر به نظر میرسد؛ و از آنجایی که هر سال فیلمهای کوچک یا حتی بزرگی هستند که زیر دست و پا و سروصدای آثار بزرگتر یا سوار بر موج جریانهای روز گموگور میشوند، سه منتقد سایت معتبر و حامی سینمای مستقل «ایندیوایر» یعنی اریک کوهن، کیت اِربلند و دیوید ارلیش دست به انتخاب بعضی از فیلمهای ارزشمندی زدهاند که تا اینجا آن طور که باید دیده نشده و قدر ندیدهاند. بخش اول این مطلب را میتوانید اینجا مرور کنید و در ادامه با پنج فیلم نهایی این فهرست آشنا شوید:
مبارزِ قفس / The Cage Fighter
جو کارمَن چهرهای سینمایی برای خودش دستوپا کرده است اما نه از نوع زیبا و خوشایندش. او با چشمانی خسته و ریشی ژولیده این طور به نظر میرسد که در کانون توجه جهانی قرار گرفته است که حاضر نیست به او استراحت بدهد! این مبارز چهلساله اهل سیاتل در کانون مستندی به نام مبارزِ قفس (که لقب خود او در جهان واقعی است) مردی درهمشکسته است که در هر جنبهای از زندگیاش مغلوب شده است. با این وجود، او هر کاری که بتواند انجام میدهد تا مشکلاتش را در پس خودنماییهای مردانهاش - هر بار که وارد رینگ مبارزه میشود - دفن کند؛ او بر خلاف نظر خانوادهاش درگیر رقابتی شده است و دائم در مبارزههایی با سبک هنرهای رزمی ترکیبی شرکت میکند. پایداری کارمن توأمان الهامبخش و تراژیک است و استعارهای خونین برای جنگیدن با ناممکنها.
مبارز قفس نخستین تجربه کارگردانی بلند جف اونی است که محصول سنتی از سینما وریته است که آن قدر جزییات فراوانی از زندگی سوژهاش را در بر میگیرد که ممکن است نتیجه یک فیلمنامه دقیق و کاملاً حسابشده هم به نظر برسد. این فیلم که در یک بازه زمانی سهساله فیلمبرداری شده، هر جنبهای از زندگی طاقتفرسای کارمن را به تصویر کشیده است؛ از کشمکشهایی که با همسر دومش در خانه دارد (که از یک بیماری استخوانی رنج میبرد) و مشکلات حقوقی که با تهدید همسر اولش در خصوص خارج کردن بچهها از ایالت با آنها مواجه میشود، تا بدنامی که از پدر الکلی و زمخت خود گرفته است و تلاشهای ناجور خودش برای اینکه یک پدر خوب باشد! مبارز قفس واقعاً در مسیر رسیدن به یک پایان شاد حرکت نمیکند اما پشتکار و عزم راسخ کارمن که تسلیمناپذیر پیش میرود، انگار باید به یک پایان شاد برسد. این مستند که در اوایل سال 2018 روی پرده سینماهای آمریکای شمالی رفت، پیامی دارد که باید خیلی خوب در گوش تماشاگران آمریکایی این دوره و زمانه بپیچد.
ما حالا کی هستیم / Who We Are Now
دومین همکاری جولیئن نیکلسن با متیو نیوتن که از ناکجا را در کارنامه دارد، یک مطالعه شخصیتی تماموکمال است که مفاهیمی چون بخشش و «دانستن ارزش خود» را نیز با دقت و ظرافتی مثالزدنی بررسی میکند. از سوی دیگر با درامی موثق طرف هستیم که به اندازه پروتاگونیست خود، محتاط و پنهانکار است. تنها چیزی که درباره شخصیت نیکلسن به ما گفته میشود این است که اسمش بِث است و سایر چیزها را باید خودمان کشف یا استخراج کنیم. در نهایت هم میفهمیم که او ده سال اخیر را در زندان سپری کرده است و برای حق سرپرستی پسرش مبارزه میکند؛ و داستان پرونده حقوقی او به پرترهای بهشدت تأثیرگذار از فداکاری، رستگاری و پذیرفتن این واقعیت بدل میشود که زمان حال تنها بخشی از زندگی شماست که قدرت تغییر دادنش را دارید.
تماشاگران حق دارند که در مواجهه با هر فیلم مستقل آمریکایی - که با بودجه بسیار کم تولید شده است و به این مضامین میپردازد - محتاط باشند و این فیلم هم میتوانست سر از مسیرهای اشتباه زیادی درآورد و پیشپاافتاده یا سانتیمانتال شود اما ما حالا کی هستیم خیلی بهندرت به بردگی ایدههای بزرگش کشیده میشود و هر یک از آنها را به گونهای اختصاصی بررسی میکند، بهطوری که اغلب به نظر میرسد با فیلمی طرف هستیم که پیش از این نمونهاش وجود نداشته است!
تعطیل / Holiday
تعطیل که برای نخستین بار در بخش رقابت دراماتیک سینمای جهان در جشنواره ساندنس 2018 روی پرده رفت، همین طوری بر اساس خلاصه داستانش فیلمی ناراحتکننده درباره زنی به نظر میرسد که در دام یک ارباب بیرحم افتاده است تا اینکه به صحنه خشن و بیرحمانهای میرسد که پس از برگشتناپذیر (گاسپار نوئه، 2002) نمونهای قابل قیاس در دنیای سینما ندارد؛ و این در حالی است که اولین تجربه ایزابلا اِکلوو، نویسنده و کارگردان دانمارکی، فقط یک فیلم خشن و تحریکآمیز نیست. تعطیل دنیایی از لذتهای صوری را با ظرافتها و جزییاتی به تصویر میکشد که حتی آدمهایی که در محدودههای آن به دام افتادهاند نمیتوانند جذابیتش را انکار کنند. ساشا (ویکتوریا کارمن سان) که نمیخواهد زنِ دمدستی گنگستری به نام مایکل (لای اید) باشد و از این وضعیتش ناراضی است، دور و بر تفریحگاه تُرکها پرسه میزند تا شاید اوقات خوشی را برای خودش تدارک ببیند. اما در عوض، دردسرهای بیشتری را برای خودش و آدمهایی به بار میآورد که با آنها روبهرو میشود. فیلم با سرعت به سمت پایانی جذاب پیش میرود ولی کاملاً مشخص نیست که کنترل اوضاع دست کیست. شیوه داستانگویی بیرحمانه اکلوو برای هر تماشاگری مناسب نیست اما هرگز عاری از هدف هم احساس نمیشود. ماهها از نمایش تعطیل در جشنواره ساندنس میگذرد اما هنوز یک پخشکننده آمریکایی ندارد؛ و اگر به دستان یک کمپانی خوب بیفتد میتواند حسابی در باب ماهیت سوءاستفاده و قدرت بحثآفرین شود.
در روز هفتم / On the Seventh Day
رضایتبخشترین جنبه در روز هفتم که اولین فیلم بلند جیم مککی بعد از دوازده سال است، از شیوهای ناشی میشود که فیلمساز یک ساختار ساده را با دغدغههای جدی خود درآمیخته است و یک هفته از زندگی یک مهاجر مکزیکی را در بروکلین به تصویر درآورده. فیلم وامدار سنتهای آثار نئورئالیستی کلاسیک است و به این طریق دریچهای به چالشهای روزمره زندگی مهاجری میگشاید که اغلب در سینمای جریان اصلی چنین توجهی به امثال او نمیشود و با وجود این، فیلمی کاملاً بهروز و لازم و مرتبط با شرایط روزگار است. داستان درباره خوزه (فرناندو کاردونا، یک بازیگر غیرحرفهای درست مانند باقی بازیگران فیلم) است که به عنوان پیک برای رستورانی مکزیکی در محله کارول گاردنز بروکلین کار میکند و جز این، کاپیتان تیم فوتبالی است که در مسیر قهرمانی در مسابقههایی پیش میرود که در یکی از محلهای دور و بر به نام سانسِت پارک برگزار میشوند. اما وقتی رییس سفیدپوست خوزه برنامههای او را بههم میزند و میخواهد که او در روز یکشنبهای سر کار حاضر شود که تیمش باید در فینال بازی کند، وی سر یک دوراهی قرار میگیرد و مطمئن نیست که باید چه بکند. این ساختار بهراحتی میتوانست به فیلمی خامدستانه و سانتیمانتال بینجامد اما مککی آن قدر فیلمساز بامهارتی است که اجازه ندهد چنین اتفاقی در بازگشت سینماییاش روی بدهد. این فیلم جدا از تمام ویژگیها و دلایلی که باید آن را به خاطرشان دید، پادزهری خوشایند است برای اخباری که در عرصه ملی در این روزگار پرآشوب میشنویم.
بیماری یکشنبه / Sunday’s Illness
خانوادههای مهاجر الگوی حاضر و آمادهای برای ساخت درامهای خانوادگی هستند اما درخشش فیلم برازندهی نویسنده و کارگردان اسپانیایی رامون سالازار از تواناییاش در پرهیز از ورود به آسانترین مسیرهای احساسی سرچشمه میگیرد. بیماری یکشنبه که رگههای مالیخولیایی از سینمای راینر ورنر فاسبیندر و ملودرامهای بیانگر داگلاس سیرک را در خود دارد، درباره مادری است که مجبور میشود با دختری که رها کرده روبهرو شود. این فیلم بررسی و نگاه تأثیرگذاری است بر دوام روابط والدین و بچهها و همچنین یک تریلر روانشناختی جذاب درباره این موضوع که درمان چنین زخمی با اینکه غیرممکن به نظر میرسد اما در چه صورتی میتواند اتفاق بیفتد! اولین نمایش جهانی فیلم در جشنواره برلین روی داد و سپس بیسروصدا سر از نتفلیکس درآورد. بیماری یکشنبه هم درست مثل فیلم موفق و تحسینشده موروثی (آری آستر) تصویر خانوادهای نابهسامان است که با قدرتهای توصیفناپذیر مبارزه میکنند و به همان اندازه هم فیلمی بهیادماندنی است.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
[ایندیوایر]