حالا باید به فکر تعداد بیشتری از منتقدان زن بود!
کمدی سرقتی هشت یار اوشن (گری راس) در سایت «راتن تومیتوز» امتیاز 68 از 100 را به دست آورده است که قابل قبول به نظر میرسد اما آن قدر بالا نیست که توقع استودیو یا ستارگان زن فیلم را برآورده کند. اما این موضوع با گزارش و اخباری که در هفته گذشته منتشر شدند، بیارتباط نیست که چرا مردان سفیدپوست در حوزه نقد فیلم حکمفرمایی میکنند و در این عرصه هم تنوع نژادی و جنسیتی دیده نمیشود؛ و این موضوعی است که کیت بلانشت و سندرا بولاک از بازیگران هشت یار اوشن در گفتوگوی تازهشان با «تلگراف» به آن پرداختهاند. بولاک استدلال بامزهای کرده است: «خوب میشد اگر منتقدان نسبتی با تماشاگران فیلم داشتند و مثلاً بچهها باید فیلمهای مخصوص به خودشان را نقد کنند، نه یک مرد شصتساله. به نظرم چنین مردی لزوماً نمیتواند ارتباط درستی با یک فیلم کودکانه برقرار کند.» وقتی از بلانشت سؤال میشود که آیا او باور دارد که هالیوود در تولید فیلمهایی با داستانهای زنانه بهتر شده است، او بحث نقد فیلم را این طور ادامه میدهد: «شاید هالیوود تغییری کرده باشد اما رسانه هم مهم است. استودیو میتواند از فیلمی حمایت کند اما در اینترنت با آدمهای نامرئی روبهرو هستیم و اغلب منتقدان، مردانی هستند که ممکن است از منشور سوءتفاهم فیلمی را تماشا کنند. پس فکر میکنم این هم بخش مهمی از مسأله است.» جالب است که در این میان، منتقد فیلمی به نام آلیسن ویلمور در توییترش به این جمعبندی رسیده است: «شاید نقدهای هشت یار اوشن مثبتتر از کار درمیآمدند اگر تعداد بیشتری از منتقدان زن بودند که درباره آن بنویسند. شاید هم نه! اگر میخواهید نظر منتقدان زنی را پاک کنید که این فیلم را دوست ندارند، باید بگویم که فیلم خوبی نیست و این جریانها ربطی به پرداخت بد شخصیتهای زن در یک فیلم ندارد.» البته در کل هم این تصور که فیلمها باید با منتقدانی از میان تماشاگران هدفشان نقد شوند، چندان مقبولیت و طرفدار ندارد. با این وجود، بحث تازهای که پیرامون تنوع و برابری نژادی و جنسیتی در فضاهای مجازی به راه افتاده است، بر حوزه نقد فیلم متمرکز است!
نگارش چهارسالهی فیلمنامهای پانصدصفحهای با دیوید لینچ
تویین پیکس: بازگشت اثر دیوید لینچ بیش از هر مجموعه تلویزیونی دیگری این تصور و باور را به چالش کشید که تلویزیون به طور طبیعی، رسانه نویسندگان است. اما جدای از رویکرد بصری متمایز لینچ و طراحی صدای استادانه مجموعه که دلایل اصلی فضای احساسی، هراسانگیز و حالوهوای تمامعیار فصل سوم هستند، خود روایت هم گاهی وقتها کند به نظر میرسد و پازلهای آن بهراحتی کنار هم قرار نمیگیرند و رویهمرفته با عادتهای عموم تماشاگران در دیدن سریالهای تلویزیونی مغایرت دارد. با وجود این، اشتباه است اگر کسی تصور کند که لینچ و همکار فیلمنامهنویس او و یکی از خالقان مجموعه، مارک فراست، توجه ویژهای به فیلمنامه پانصدصفحهای خود برای فصل سوم نداشتهاند. در واقع آنها چهارونیم سال روی نگارش فیلمنامههای هجده قسمت فصل سوم وقت گذاشتند و با نهایت دقت و وسواس آنها را پرداخت کردند. «ایندیوایر» سه روز پیش مقاله مفصلی منتشر کرد که در آن بخشهای جالبی از گفتوگوی ماه اکتبرش با فراست در بخش نشست خبری نویسندگان در جشنواره فیلم آستین منعکس شده است.
همان طور که میدانید نقطه شروع کار روی فصل سوم زمانی شکل گرفت که فراست و لینچ آخرین قسمت از سریال اصلی را دوباره تماشا کردند. فراست میگوید: «جایی که روح لورا این جمله را برای کوپر زمزمه میکند که «من 25 سال دیگر دوباره میبینمت» مکان مناسبی برای ورود به داستان بود...» او به طور طبیعی فکر میکرد که داستان باید از شهر تویین پیکس خارج شود و به لوکیشنها، آدمها و خطوط داستانی تازهای نیاز دارد. به عبارت دیگر، دنیای داستانی دو فصل اول و اینکه شخصیتها چهطور 25 سال گذشته را سر کردهاند، به بستر بزرگتری نیاز داشت. فراست میگوید که سال اول موضوع گرم شدن هوا و ذوب شدن یخهای قطبی در سالهای 2008 و 2009 اساس بحثها قرار گرفتند و به همین دلیل او به فکر وگاس افتاد با تصاویرش از خانههایی که ساخته شدند ولی به دلیل تغییر شرایط جوی رها شدند: «آن مناطق مثل شهر اشباح بودند اما با سه سال قدمت! من هرگز تا آن روز چنین تصاویری را ندیده بودم و این تصویری بود که کار را از آن شروع کردیم... اما از نظر تماتیک باید بگویم که تجربه انسانی و اینکه ما قرار نیست همیشه اینجا باشیم و خودمان پس از گذشت 25 سال نگاه دیگری به دنیای پیرامونمان داشتیم، مضامینی مانند میرایی، رفاقتهای طولانی و چیزهای واقعاً مهم را به ذهن میرساند... پس کمی هم میخواستیم همه چیز را به سمت زندگی در زمان حال پیش ببریم و تصویری از روزگار معاصر خلق کنیم.»
لینچ و فراست در اولین سال همکاریشان روی فیلمنامه فصل سوم، حتی یک کلمه هم ننوشتند و در عوض، معمولاً صحبت میکردند تا به خطوط داستانی تازهای برسند. فراست پس از دو فصل اول مجموعه به یک رماننویس بدل شده بود، و لینچ هم میخواست فصل سوم را به طور کامل کارگردانی کند، پس آنها در نهایت به این تصمیم رسیدند که فیلمنامه را مثل یک رمان طولانی بنویسند و مثل فصلهای اول، مجموعهای از نویسندگان را به کار نگیرند. فراست تجربه نگارش فیلمنامه از راه دور با لینچ را چنین توصیف میکند: «این بار چون کمی از لسآنجلس دور شده بودم، بیشتر با اسکایپ کار کردیم چون مهم بود که گفتوگوی تصویری داشته باشیم. راستش را بخواهید نوشتن با لینچ مثل بازی تنیس است. ما سبکهای بسیار متفاوتی داریم و در واقع بازیکنان کاملاً متفاوتی هستیم. با این وجود وقتی هر دو در اوج بودیم، از این کشمکش خلاقه و بدهوبستانها نتایج خوبی حاصل میشد.»
اما انتشار اخبار مختلف درباره تویین پیکس در روزهای اخیر میتواند نشانهای از اخبار تازه پیرامون فصل جدید این مجموعه نیز تعبیر شود که شاید پس از مقدمهچینی در روزهای آینده به طور رسمی اعلام شوند. روز گذشته کایل مکلاکلن هم در گفتوگوی تازهای با «رپ» از ساختار داستانی فصل سوم بهنوعی انتقاد کرده و گفته است که خیلی زود متوجه این موضوع شد که یک «بازگشت نوستالژیک» در کار نیست! او در بخشی از حرفهایش گفته است: «نمیتوانستم ساختار داستانی را باور کنم! اما در عین حال به همکاری با دیوید لینچ ایمان داشتم.»
سوفیا بوتِلا و تمرینهای طولانی و برداشتهای متعدد گاسپار نوئه
سوفیا بوتلا در جشنواره فیلم کن 2018 حضور پررنگی داشت و اولین نمایش فیلمهای اوج (گاسپار نوئه) و فارنهایت 451 (رامین بحرانی) را تجربه کرد. او در فیلم نوئه نقش رهبر یک گروه رقص را بازی کرده است که پس از اینکه اعضای گروهش در جریان یک جشن، مخدر مصرف میکنند، به ورطه جنون کشیده میشود. اوج یکی از تحسینشدهترین فیلمهای این دوره کن بود که نوئه را با برخی از بهترین نقدهایی روبهرو کرد که بر فیلمهایش نوشته شدهاند؛ و بوتلا به «کولایدر» گفت که نوئه از تحسینها دستپاچه و گیج شده بود! «او خیلی بامزه است. پس از مهمانی پیش من آمد و گفت: نقدها باورنکردنیاند. خیلی خوبند! من گفتم اینکه عالیست و او با خنده پاسخ داد: نه، من نمیدانم باید چه کار کنم! وقتی همه چیز خیلی خوب است نمیدانم چهطور باید رفتار کنم و اصلاً باید چهگونه باشم!» بوتلا که نوئه را یک «انسان فوقالعاده» میداند و «کارگردانی بینهایت بااستعداد»، میگوید تولید اوج یک تجربه پرتنش بود. این فیلم در پانزده روز فیلمبرداری شد و هر روز با چهار ساعت تمرینهای مربوط به بازیها و کوریوگرافیها آغاز میشد (اوج فصلهای رقص طولانی دارد که باید بهدقت چیده و برنامهریزی میشدند و بازیگران کاملاً حواسشان به حرکتهای دوربین میبود) و بعدش هم چیزی بین سیزده تا هفده برداشت صورت میگرفت. فیلمنامه هم فقط پنج صفحه بود و هیچ دیالوگی نداشت چون قرار بود حرکت و رقص جای دیالوگها را در فیلم پر کنند. بوتلا میگوید: «او واقعاً دوربین را روی شانهاش میگذاشت و فصلهای هشت تا ده دقیقهای را فیلمبرداری میکرد. برای همین چهار ساعت تمرین میکردیم... در کل، تجربه شگفتانگیزی بود و اینکه بر اساس فیلمنامهای کار میکردیم که معلوم نبود هر روز باید چه انتظاری داشته باشیم، برای من اتفاق نویی بود که هرگز تجربهاش نکرده بودم. من معمولاً بیش از حد آماده میشدم و دوست دارم حسابی مطالعه کنم. به هر حال نوعی از بداههپردازی را در این اثر تجربه کردم و کاملاً از همکاری با نوئه لذت بردم. خدا را شکر که فیلمسازانی مثل نوئه وجود دارند.» کمپانی A24 حقوق پخش اوج در آمریکای شمالی را به دست آورده ولی هنوز تاریخی برای نمایش عمومی فیلم اعلام نشده است.
«گاتی» و امتیاز نادر «صفر» در «راتن تومیتوز»!
درام زندگینامهای جنایی گاتی به کارگردانی کوین کانلی و با بازیهای جان تراولتا، کِلی پرستن، استیسی کیچ و... بالأخره در سینماها به نمایش درآمد اما ظاهراً منتقدان هیچ اهمیتی به این موضوع نمیدهند. در این فیلم که اولین نمایش جهانیاش را در جشنواره کن تجربه کرد، تراولتا در نقش جنایتکار بدنامی با نام جان گاتی سینیور بازی کرده است. در زمان برگزاری جشنواره کن هم واکنشهای منفیای نسبت به فیلم شنیده شد اما حالا رکورد عجیبی برای آن رقم خورده و در سایت جمعآوری آرای منتقدان «راتن تومیتوز» امتیاز پیشنهادی «صفر» برای فیلم حاصل شده است! البته امتیاز میانگین گاتی دووشش از ده است که بر اساس نظر بیست منتقد به دست آمده است. جالب اینکه در جایی به این موضوع اشاره شده است که آهنگهای پیتبول هم نتوانستند این فیلم را نجات دهند! در سوی دیگر، امتیاز میانگین فیلم در سایت معتبر «متاکریتیک» هم چندان بهتر نیست و سی از صد است؛ و گویای نظر منفی اغلب منتقدان درباره گاتی.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
[ایندیوایر، کولایدر، رپ]