جشنواره برلین با اهدای جایزه اصلیاش به فیلم مستند آتش در دریا ساختهی جیانفرانکو رُزی، نگاهها و تحلیلها را به سمتوسوی سیاسی گردانندگان این جشنواره در سطح جهانی سوق داد که البته این نگاه سیاسی در بیشتر 66 دورهی جشنواره برلین حاکم بوده، اما در زمان کنونی است که جامعهی آلمان با بحرانی درگیر شده است به نام بحران پناهجویان. بنابراین طبیعی جلوه میکند که اثر این بحران در تصمیمگیریها و تصویب قوانین دولتی و نیز بازخورد آن در میان نهادهای اجتماعی در این مقطع زمانی بهروشنی قابل ردیابی باشد. پس توجه به فیلمی مستند در رابطه با رنجها و گرفتاریهای پناهجویان در جشنواره، موضوع شگفتانگیزی نیست، بهخصوص زمانی که در اقدامی انساندوستانه بلیتهایی به شکل رایگان برای شرکت پناهجویان در جشنواره برلین در نظر گرفته میشود تا آنان نیز در کنار دیگر شرکتکنندگان در این گردهمایی جهانی سهمی داشته باشند و به تماشای آثار گوناگون بهعلاوهی سرگذشت مملو از درد و آلام در گذر مهاجرت نامعلومشان بر پردهی سینما بنشینند.
برای نمونه همین مستند آتش در دریا که رگههایی از شاعرانگی فیلمساز به تراژدی مهاجرت دارد، داستان سفر پرمخاطرهی تعدادی مهاجر از سمت آفریقا است که برای زندگی بهتر عرض دریای مدیترانه را به سوی ایتالیا طی میکنند و فیلم در بخش لامپدوزای جزیرهی سیسیل با پسری دوازدهساله به عنوان شخصیت اصلی همراه میشود. همین جانمایهی سفر و مهاجرت کافی است که مخاطبان، سینماگران و دولتمردان در برلین را با فیلم همراه کند. به هر روی سینمای آلمان در نخستین واکنش رسمی به بحران پناهجویان، خرس طلایی را به مستندی ایتالیایی اهدا کرد که حال باید دید خودشان چه زمانی دست به کار میشوند و از نقطهنظر سینمایی به این بحران نگاه میکنند.
در این باره میتوان دو رویکرد را از جانب فیلمسازان آلمانی تصور کرد: یکی نگاه همسو با دولت و اغلب چهرههای سیاسی که نگاه بشردوستانه و دلسوزانهای به پناهجویان دارند و دیگر نگاهی منطبق با جریانهای راست افراطی و ملیگراهای ضدمهاجران که به جمعیت چندصد هزار نفری (که بهزودی به مرز یک میلیون نفر میرسند) پناهجویان به سان اشغالگران وطن نگریسته و با آنان رفتار خشونتآمیز و نژادپرستانهای دارند. تا این جای کار هم کلّی رخداد مهم روی داده است که هر کدام یک دستمایهی جذاب سینمایی به شمار میروند؛ از ورود سیلآسای پناهجویان به ایالت بایرن در فصل تابستان که با استقبال گرم مردمی و دولتی مواجه شدند و به نشانهی قدردانی پلاکاردهایی با نشان سپاس از آنگلا مرکل بالای سر بردند تا نزاع و درگیریهای مذهبی و فرقهای خود پناهجویان در محل اسکانشان و آتش زدن کمپها به دست گروههای افراطی و...
شاید در ابتدا مردم و دولت آلمان تصور نمیکردند که در گرداب چنین بحرانی گرفتار شوند اما در گذر چند هفته کمکم شکاف فرهنگی و عدم ارتباط زبانی آشکار شد و فقدان برنامهریزی صحیح جهت پذیرش جمعیت بالای آوارگان چهرهی واقعی و فلاکتبار خود را نشان داد، به طوری که پس از مدت کوتاهی، مهاجران مستقر در کمپها اعلام کردند که نیازهایشان فقط جای گرم و سرپناه نیست بلکه خواستار بهداشت و تغذیهی مناسب هم هستند. کار به جایی رسید که به گفتهی رسانههای آلمانی در ماه نوامبر 150 نفر به خاطر شرایط نامناسب اعتصاب نشسته کردند چرا که خواهان حمام و سرویس بهداشتی بیشتر و حریم خصوصی در محیط کمپ بودند و دلیل آن پذیرش دو برابری ظرفیت موجود کمپها بود. برای نمونه ظرفیت پذیرش یکی از کمپهای ایالت نیدرزاکسن 2100 نفر اعلام شده است ولی در این چند ماه بیش از دو برابر این ظرفیت پناهجو در آن اسکان یافتهاند که همین عدم امکانات بهداشتی و رفاهی کافی در تناسب با جمعیت، موجب شیوع بیماریهای واگیرداری چون آنفلونزا، تیفویید، هپاتیت نوع بی، تب راجعه شپشی و... شده و دولت آلمان را وارد چالش جدیدی کرده است؛ بیماریهایی که برخی از آنان در قرن گذشته در این کشور ریشهکن شدهاند اما با ورود سیل پناهجویان خطر شیوعشان بیش از پیش مردم آلمان را تهدید میکند که همهی این موارد موقعیتهای مناسبی برای ساخت اثری سینمایی (مستند یا داستانی) را در اختیار فیلمسازان قرار میدهند.
در اینجا ذکر این نکته خالی از لطف نیست که سینمای آلمان هیچگاه با موضوع مهاجرت بیگانه نبوده است و این موضوع از لحاظ تماتیک همواره نقش مهمی را ایفا کرده است. در این میان به عنوان مثال فیلمساز مشهوری چون فاتح آکین ترکتبار که در آلمان متولد شده است متخصص ساخت آثاری با مضمون مهاجرت است. آکین با نگاه فرا نژادی و ملیّتی سازندهی فیلمهای تحسینشدهای با مضمون مهاجرت است که از یک سو در کارنامهاش فیلمی چون آستانهی بهشت با محوریت زندگی خانوادهای ترک در آلمان را دارد و از سوی دیگر فیلم سولینو که به داستان چند دههای مهاجرت خانوادهای ایتالیایی و شیوهی اشتغالشان در آلمان میپردازد. فاتح آکین در همهی این فیلمها بهخوبی توانسته است تبعات مهاجرت و اصطکاک بین فرهنگها را به تصویر درآورد.
در این رهگذر سینمای آلمان از ابتدای شکلگیریاش تا کنون نسبت به تحولات و وقایع اجتماعی بیتفاوت نبوده است و در عین حال با پرهیز از نگاه عجولانه و احساسی، با عقلانیت و صبر و تحمل به قضایا نگریسته است. برای نمونه در مواجهه با وقایع تاریخساز برچیده شدن دیوار برلین در سال 1989 و اتحاد آلمان در 1990 بیش از یک دهه زمان میبرد تا آثار درخشانی چون خداحافظ لنین (ولفگانگ بیکر، 2001) و فیلم اسکاری زندگی دیگران (فلوریان هنکل فون دونرسمارک، 2006) ساخته شوند که هر کدامشان گویای بخشی از تاریخ معاصر آلمان هستند. خداحافظ لنین به داستان فروپاشی ایدئولوژی و عقاید سوسیالیستکمونیستی در بستر درامی خانوادگی در لابهلای برههی تاریخی اتحاد دو کشور میپردازد و در زندگی دیگران لایههایی از عملکرد سازمان مخوف اطلاعاتی و امنیتی اشتازی در آلمان شرقی و نفوذش در زندگی شهروندان روایت میشود که در هر دو نگاهی متعادل در پرداخت تصویری این مضامین موج میزند.
با توجه به این سابقهی فرهنگی باید دید نگاه سینمای آلمان به بحران پناهجویان در آیندهای نزدیک چهگونه خواهد بود؟ برای تماشای آثار احتمالی چارهای جز انتظار نیست، انتظاری که بیتردید پاسخگوی پرسشهای بسیاری درباره این بحران از دریچهی سینمای آلمان خواهد بود.