نوشتن درباره تقوایی جرات میخواهد. جسارت میطلبد. از این جهت که او باورهایاش را زیست، بر حرفهایش پای فشرد و به بیانی همان بود که مینمود. پس درباره چنین فردی نوشتن، سخت است. این وحدت در شخصیت را در کمتر سینماگری میتوان دید؛ چه در داخل و چه در خارج از کشور. او فقط فیلمساز نبود او صرفا تولید نمیکرد؛ اتفاقا در ادامه خواهم گفت که او فیلمسازی ضدتولید بود، بلکه در آثارش زندگی میکرد. تکواژهها، تک لحظات و کمترین ژست برایش پر از اهمیت بود؛ به گمانم او همانند آثارش در وحدتی یکپارچه، آمیخته و یکی شده بود. با آثارش و در آثارش میزیست. واقعا آینه تمامنمای شخصیتاش همان آثار بکرش بود. از دایی جان ناپلئون گرفته تا ناخدا خورشید و کاغذ بیخط، همه و همه در یک انسجام و همگنی خاصی ساخته شدند. او پس از هشتاد و دو سال زندگی، برای آخرین بار تراژدی خودش را بهتصویر کشید؛ اما اینبار با نبودش و مرگی که میزانسن آن را هم پیشتر خودش کارگردانی کرده و پیشبینی کرده بود. با جامه سپید بر مزارم بیایید! بهراستی که آخرین تراژدی را اینبار کاراکتر خودش در مرثیه پایانیاش بازی کرد. او که زمانی گفت «تراژدی را آدمهای تسلیم شده و تو سری خورده نمیسازند، تراژدی را کسانی میسازند که میجنگند اما زورشان نمیرسد».
او اسطورهای بود، جریانساز برای نسلهای بعدی سینماگر ایران. تا آنجا که اصغر فرهادی اولین فیلم آپارتمانی را کاغذ بیخطِ تقوایی میداند. ناصر تقوایی حتی در اقتباسهایش هم خود را مولفی صاحبسبک میکند. بهعنوان مثال کافی است به ناخدا خورشید نگاهی بیاندازیم؛ اقتباسی زیبا و ظریف از داشتن و نداشتنِ ارنست همینگوی. وی جمعا هفت اثر فاخر ساخت و محدودیتها باعث شد تا دشواری آزاده زیستن را برگزیند. بر این باور بود که «تا وقتی تیغ سانسور اینگونه عمل میکند، کار نمیکنم، فیلمی نمیسازم و کتابی چاپ نمیکنم». بهگمانم حسادتبرانگیزترین مسئله درباره تقوایی نه فیلمهایش و نه تمام آثار بسیارکمِ دوران فیلمسازیاش است؛ بلکه آن مقاومت و باور مستحکماش بر سر اصولی بود که باور خود را محکم در دست گرفت و به هر بهایی فیلم نساخت. تا به باور خودش با فیلم نساختن طولانیاش بتواند آنقدر خود را از بدنه سینمای ایران بگیرد، حذف کند تا آن جای خالی حس شود و بالاخره جوانهای برای جوشش نیروی تازه نفس سربرآورد.
اما در این نوشتار میخواهم از دریچهای دیگر تقوایی و زندگی و آثارش را خوانش کنیم. از آنجا که هر رسانه و تریبونی مجالی است برای به کرسی نشاندن یا بهتر است بگویم بیان اندیشههای فردی، هیچگاه به نوبه خودم و به مثابه شهروند همین بوم ُو بَر فراموش نمیکنم هنگامیکه جشنوارههای آن سوی آبی بر طبل شادانه میکوفتند و برای برخی سینماگران وطنی جیغ و دست میزدند و هورا میکشیدند؛ درست در همین لحظات تاریخی، غیابِ تقوایی در بدنه سینمای ایران و جهان ادامه داشت! وقتی شهوت حضور سراپای تمامِ دیگر سینماگران را فراگرفته بود، تقوایی نبود. آری درست در تمام این لحظات و فرصتهایی که نان به نرخ روز خورها حضور داشتند، او با غیابش زیر تمام میزهای آینده هنریاش زد و در عزلتی خودخواسته و انزوایی محتوم به زندگی روزمره و بدون کُنش هنری ادامه داد. البته جلوتر خواهم افزود که این اتفاق بزرگترین کنش هنری او بود.
او عمیقا از تمام مناسک هنری و مرتبط با این نمایشِ زرد و کمبنیان امتناع کرد. امتناع از حضور، امتناعی از جنس فقدان و عدم؛ گویی هیچگاه نبوده. او غائبی بود در کنار دیگریهای حاضر (چه دوست و هم قطار چه دشمن و دشنامگو)؛ دیگریهای همهجا حاضر!
دقیقا در همین زمان که فقدان تقوایی پابرجا بود و نوعی رانت همیشگی برای دیگران باقی بود، او هم حضور داشت، وجود داشت. مسئله شخصی من آن است اگر نساختن و نبودن تقوایی را انتخاب شخص او میدانید و در عین حال، سوت و کف و هورا برای فلان جایزههای سینمای ایران میزدید (میزنید) و در هیجان و سودای کسب اُسکارهای تازه و دیگر جوایز بینالمللی بودید و آن را افتخار این سرزمین میدانستید؛ لطفا کمی انصاف را مدنظر داشته باشید. این عین ابتذال در نظر و اندیشه است و نوعی دوروریی و ریاکاری. این نوعی نقاب نهادن بر صورت خود است و حتی بهجرات میتوان گفت رشوهای است به خود یا دیگری تا لحظهای هم که شده در میان لحظات دراماتیک این سالها هرچند اندک گم شود و گیر کند تا آن مسئله اساسی و فقدانِ شخصی همچون تقوایی نادیده انگاشته شود و به تارک فراموشی سپرده. اما اینکه از او بنویسیم هیچ ایرادی ندارد. تمجید از او هم. مسئله همانی است که گفتم؛ زمانیکه او غائب بود، حضور دیگر فیلمسازان که نه از جنس او بودند و نه حتی میتوانند ادای او را در بیاورند و بهجرات توانایی بازی کردن نقش او را هم ندارند، عین ریاکاری است. با این عمل (تمجید اکنون!) بیشتر تقوایی بزرگ را و کُنش قهرمانانهاش را از درون تهی میکنید و حتی تخریب. بگذارید تهمانده معنای سینمای معاصر ایران باقی بماند تا شاید همانطور که گفت؛ روزی با سقوط سینمای سفارشی بالاخره نقطه امیدی، رویشی دوباره در آن ایجاد شود.
مردی که باورش را زیست
سینمای تقوایی جزبهجز آن بر سر اصول مستحکمی بنا شده. حتی دیالوگهای فیلمهایش این بنیانها را در خود انعکاس میدهد. او نیمه پرلیوان را میدید. مثبتنگر بود حتی در آثارش. در کنش و عزلت خود خواسته هم هیچگاه از هیچکس گلهای نکرد. باورش را زندگی کرد. ناخدای سینمای ایران حالا در میان ما نیست و باید دیالوگ معروف فیلماش را از نو نوشت و اینبار با پیرنگ زندگی شخصیاش؛ «کدوم ناخدا؟ همون که یه دست نداره؟ نه، همونی که یه دست داره!». همانی که با تمام وجود و عشقش به سینما و هنر، ساخت و آفرید. اگرچه به عقیدهاش بهمثابه یک هنرمند وظیفهای برای خلق و آفرینش ندارد اما بهعنوان یک انسان، خود را موظف به کوشش برای تحقق آزادی میدانست. آخر هم مصداق عینی کلمات خودش شد؛ «شخصیتهای من، خود آفریدگار زندگی خود هستند. اینها شکست میخورند اما شرمنده خود نیستند. نهایت کوشش را برای موفقیت کردهاند.». او با نهِ خود خواسته به سانسور، از ادبیات روی برگرداند و به سینما و فیلمسازی روی آورد اما در آن هم دیری نپایید که با تمام تلاشاش و آن حجم از پویایی در به تصویر کشیدن تراژدی باز هم شکست خورد. اما شرمندگیاش بماند برای ساختاری که موجبات چنین فرایندی را فراهم آورد.
تقوایی عطش ساختن و آفریدن داشت اما آن را مستلزم آن کرده بود تا با آزادی همهجانبه هنرمند پیوند دهد و خلاقیت هنری به روز پیدا کند. وگرنه که به درستی تشخیص داده بود که سانسور و سازوکار حاکم بر آن، همه در پی آن بوده و هست تا فرایند خلق اثر هنری را به تولید تقلیل دهد. تولیداتی در عصر سرمایهداری شهری شده در ساختار اجتماع ایرانی همچون غرب. فلسفی هم اگر به این امر نگاه کنیم مصداق همان صحبت افلاطون است که «هنرمند در انقیاد قدرت باشد». اساسا مضمون اصلی آثارش همین ناسازگاری با درخدمت قدرت بودن را افشا میکند و به وضوح جامعه سنتزده، تعلیقشده و قدرت تمامیتخواه را بهتصویر میکشد. هر یک از هفت اثر او در عمل واکنشی است هوشمندانه و تماما هنری به وضعیت موجود. کافی است نگاهی به مثلا کاغذ بیخط او بیاندازیم تا آن هنرمندی که در جامعه بینسب با امر سیاسی است را به خوبی درک کنیم. او بهشدت از جامعهاش جلوتر میاندیشید. در همین فیلم استعمار را، توهم آگاهی در جامعه و امثالهم را که هنوز برایمان آشناست به خوبی میپروراند.
تقوایی را اگر روشنفکر هم بدانیم که عمیقا شایسته آن است اما خودِ او با نوع زیست و کنشاش در تقابل با مکانیسمهای سازنده اجتماع ایرانی از روشنفکر شناخته میشود و به نوعی زیر میز و بساط روشنفکر و روشنفکرمآبی میزند. وی حتی این لفظ را نمیپذیرد. برایش لفظی بیمعنا و خارج از اعتناست. اتفاقا تقوایی ضد روشنفکر مابان است. چراکه به روشنفکران که سودایِ شُهرت و شهوتِ دیدهشدن دارند وقعی نمیگذارد. تا آخرین لحظه عمرش هم در این میان هیچ تساهلی نکرد و این لقب را نپذیرفت.
در زمانهای که نئولیبرالیسم، تاروپود خود را بر کل جامعه تنیده است؛ تقوایی از ابتدا یک نا خودی بود؛ چراکه در سرزمین طلای سیاه (خوزستان) زاده شد و پرورید. اما در چرخه تولید رانتی نفتی وارد نشد. چراکه بهدرستی فهمیده بود تمام آثار بهاصطلاح هنریِ سفارشی با سرمایه نفتی تولید میشوند. او با نساختن اثر هنری، سعی در انکار همین مسئله داشت. وی از اولین افراد و هنرمندانی بود که معترض بود تا پول نفت وارد چرخه و فرایند تولید آثار هنری نشود. در نهایت، در دو راهی حذف و نساختن یا ادامه و پذیرش این روند، سعی کرد تا نقش تهیهکنندگی یا بهتر است بگویم شخصیت تهیهکننده را از سرمایهگذار جدا کند تا هنر متعهدانه بهوجود آید. بهراستی نساختنِ وی بیش ازدیگر ساختهها و آثار فیلمسازان، هنری بود.
او از نسلی بود که بهخوبی میخواند، میدید، تجربه میکرد، مینوشت و در یک کلام کار میکرد. تقوایی به تمامی مدیومهای هنری علاقهمند بود. بسیار شیفته نقاشی بود. با نقاشان بسیاری هم دوست بود و در طراحی صحنههای فیلمهایش به تواتر از نقاشی بهعنوان اکسسوری استفاده میکرد. آثاری از بهمن دادخواه و محصص در فیلم آرامش در حضور دیگران، آثاری از پروانه اعتمادی و حسین خسروجردی در کاغذ بیخط تنها نمونههایی از این دست هستند.
فقر، انزوا و تنهایی
نه جلای وطن کرد، نه با قدرت سازش کرد. نه منفعل شد و نه اسیر بیعملی شد. او خطرناکترین کار ممکن برای هر هنرمندی را برگزید؛ نساختن! که بهنوعی آفرینشی ویرانگر، خطرناک و سترگ بود. تقوایی واقعا از جریانسازترین چهرههای هنری ایران معاصر است. او یکتنه در برابر سانسور، ابتذال و هنر بازاری ایستاد. حتی قدرت حذف و سانسور را شکست. فقر و انزوا و تنهاییاش را هم بر موارد پیشگفته اضافه کنیم برای نابودی هر موجودی در این جهان و یا چیزی در بیکران هستی کافی است؛ اما او اسطورهای بود و شد که همتا ندارد و همواره بر قله تاریخ سینمای ایران، جاودان میماند.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
آدرس اینستاگرام ماهنامه فیلم:
https://www.instagram.com/filmmagazine.official
آدرس کانال آپارات مجله فیلم:
[ماهنامه فیلم]






































