سالها در دفتر مجله فيلم در آمد و شدهایم میدیدمش. داشت روی کتاب داستانهایش با کمک مسعود مهرابی، کودکی نیمه تمام را کار میکرد، کتابی که حاصل ماهها گفتوگو او و مسعود بود... یک روز به من زنگ زد و گفت آمدم ولایت شما حامل نامه و کتاب و مجله ام... ساعتها گفتوگو کردیم کتابش را بهم هدیه داد و گفت: مسعود گفته کتابت را بده به بهرام شاید از تنبلی دست بردارد و کتابش داستانهایش را تمام کند!.... بعد گفت اگر نمیخوای چاپ کنی بمن بده بخوانم، شاید توانستم از بین شان فیلمی بسازم گفتم یکی ساختی! گفت کدوم؟ گفتم شب یلدا! مسعود هم میدونه داستان را وقتی به او گفتم این داستانم شده فیلم کیومرث! مسعود گفت بخودشم گفتی گفتم نه.... کیومرث نگاهی بمن کرد که یعنی چی؟ ... ادامه دادم قبل از فیلم تو این را نوشته بودم با پایانی تلخ! .... گفت: آخه شب یلدا داستان زندگی خودمه! گفتم میدونم آن را هم مسعود بهم گفته بود!....
رفاقت تا امروز ادامه داشت. میآمد و با هم قدم میزدیم و دنیایی حرف و خاطره... به رسم دوستی و بزرگتری زنگ میزدم و گفتوگویی میکردیم و این دوستی. در دلم تا ابد ادامه دارد .... روحت شاد رفیق روزهای تنهایی... سلام مرا به بی بی برسان....
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/filmmagazine.official
آدرس کانال آپارات:
آپارات | FilmMagazine.official (aparat.com)
[مجله فیلم]