آفتاب کور/ خورشید پنهان (Blind Sun) اولین اثر فیلمسازی لبنانی با نام جویس ناشاواتی، چهره و تصویر تازهای را از این کشور دچار بحران و صنعت سینمای نهچندان سرپای آن ارائه نمیدهد. در حقیقت داستان این فیلم که محصول مشترک فرانسه و یونان است، ارتباط مستقیمی با لبنان ندارد. در شرایطی که جنگ داخلی، تجاوز رژیم اسراییل و مشکلات مربوط به فلسطینیها از لبنان یک کشور خبرساز سیاسی ساخته است، این فیلم حالوهوایی دلهرهآور و کابوسگونه و دور از این مسائل دارد. این در حالی است که تصور عمومی، ارائهی فیلمهای سیاسی از سوی سینماگران لبنانی است. اما ناشاواتی میانسال عقیده دارد در پسزمینه این درام روانکاوانه و پرتنش، مسائل اجتماعی و سیاسی جهان عرب هم بررسی میشوند. به این ترتیب، ناشاواتی اتهام بیتوجهی فیلمش به مسائل سیاسی و اجتماعی را قاطعانه رد میکند.
ناشاواتی درباره این اولین تجربهی سینماییاش میگوید: «میخواستم فیلمی پررمزوراز بسازم که در یک روز و در نزدیکی دریای مدیترانه اتفاق میافتد. فکر ساخت فیلم در یک روز بسیار گرم تابستان در نزدیکی شهر آتن به ذهنم رسید و بلافاصله ذهنم را درگیر خودش کرد. آسمان را رنگ نارنجی خاصی پوشانده بود و انگار خاکستر بر سرمان میبارید. یکجورهایی احساس میکردم دنیا به آخر رسیده است و این پایان زیبایی وحشتناکی را در خودش داشت.»
داستان آفتاب کور در یک منطقهی دورافتاده از یونان رخ میدهد و مهاجری به نام اشرف (با بازی زیاد بکری، فیلمساز و بازیگر فلسطینی) راهنمای یک خانوادهی فرانسوی است که در ویلایی ساکناند. زمانی که گردشگران فرانسوی دور از خانه هستند، یک مأمور پلیس به اشرف گیر میدهد و اوراق شناساییاش را بازرسی میکند. کابوس از اینجا آغاز میشود و فیلم به شرح مسائلی میپردازد که برای این مهاجر عرب (که معلوم نمیشود متعلق به کدام کشور عربی است) پدید میآید. کارگردان عقیده دارد به بهانهی این داستان، سراغ بیان موضوعهایی رفته است که امروز اروپا با آنها دست به گریبان است. او میگوید: «ایدهی اصلیام این بود که انگار با دنیایی در آستانهی آخرالزمان روبهرو هستیم. توازنی بین امروز و یک آیندهی نزدیک را در ذهن داشتم؛ مثل اینکه بخشهایی از واقعیت را زیر ذرهبین قرار داده و بزرگ کنیم تا بتوانیم آنها را بهتر نمایش دهیم. از این رو تلاش کردم دنیایی را بنا کنم که حسی از کابوس را در ذهن و دل تماشاچی ایجاد کند؛ کابوسی که به عنوان بخش ارگانیک خلق تعلیق عمل میکند. وقتی کار نوشتن فیلمنامه را شروع کردم، هنوز رسانههای گروهی، بحران یونان را پررنگ نکرده بودند و هنوز خبری از هجوم بیسابقهی پناهجویان به این کشور نبود. در آن زمان بسیاری از کسانی که شبیه شخصیت اصلی این فیلم هستند، در اینجا و آنجای پاریس و به عنوان بیخانمان روزگار میگذراندند.»
ناشاواتی هم مثل بسیاری از فیلمسازان خاورمیانه به اهمیت جشنوارههای منطقهای و بینالمللی اشاره میکند و از آنها به عنوان محلی برای نمایش فیلمهای کوتاه جوانترها و یافتن سرمایهگذاران خارجی نام میبرد. خود او هم در یکی از همین جشنوارهها با توزیعکنندگان فرانسوی فیلمهایش آشنا شد: «توزیعکنندهی فرانسوی فیلم من برایش خیلی جذاب بود که درباره اشرف و منطقهی عرب صحبت کنم. او فیلم مرا یک فیلم «عربی» میدانست. اما «عربی» کلمهای است که به منظورهای متفاوتی استفاده میشود. در کل خیلی مهم است که جهان عرب این امکان را یافته است که به اشکال و شیوههای متنوع درباره خودش فکر کند و با تعریف داستانهای مختلف به بهترین شکل خودش را بیان کند. این تنوع بیانی برای ما اهمیت بسیار زیادی دارد و مجبور نیستیم خودمان را فقط محدود به درامهای واقعگرایانه کنیم.»
ناشاواتی روزگار کودکی و نوجوانیاش را در بیروت، آکرا، کویت و آتن گذرانده است و ضمن تأیید هویت عربیاش، از خودش به عنوان هنرمندی بینالمللی و بدون مرز اسم میبرد. این خانم فیلمساز، فعالیت سینماییاش را از سال 2008 با فیلمهای کوتاه شروع کرد. وجه اشتراک هر سه فیلم کوتاه او، پر رمز و راز بودنشان است. این نکته سبک خاصی به کارهای او داده است و بهنوعی وی را از دیگر همکاران عربش جدا میکند. حتی گروهی از منتقدان از حساسیتهای شاعرانهی او میگویند و فیلمهایش را با آن دسته از فیلمسازان اروپایی مقایسه میکنند که شاعر سینما لقب گرفتهاند.
ناشاواتی میگوید زندگی در خاورمیانه به او یاد داده است که در فیلمهایش از مسائل و مشکلاتی غافل نباشد که مردم عادی با آنها روبهرو هستند. وی دید کلیاش درباره سینما را این طور بیان میکند: «فیلمی را دوست دارم که حس یک رؤیا یا کابوس را داشته باشد. برای همین، دیالوگ آن قدر اهمیت ندارد و در واقع، صحنهآرایی، صدا، طراحی لباس و موقعیتهای دوربین مهمترند. کار کردن با تعلیق، تنش و رمز و راز را دوست دارم. بهعلاوه در آثارم گرایش به پارانویا وجود دارد، به گونهای که انگار واقعیت چیزی نیست که بتوانی به آن اعتماد کنی. چهطور کسی میتواند از هر چیزی مطمئن باشد؟»
سینمای لبنان در دهههای مختلف با فرازونشیبهای زیادی روبهرو بوده است. سینمای این کشور پس از استقلال از فرانسه، سریع رشد کرد و گسترش یافت. با شکوفایی اقتصادی این کشور، بخشهای مختلف هم از این وضعیت تأثیر گرفتند. فیلمسازان با مراجعه به داستانهای فولکلور سراغ مضامین بومی رفتند و در آثار دهههای سی تا هفتاد میلادی، اختلافات فرهنگی جامعهی لبنان مورد توجه فیلم سازان قرار گرفت. در تمام این سالها، از یک سو رقابت سختی بین سینمای لبنان و مصر وجود داشت و از سوی دیگر، همکاریهای مشترک زیادی بین هنرمندان آنها صورت گرفت. صنعت سینمای مصر که حرف اول را در جهان عرب میزد، به صورت پایگاه فیلمسازان عرب و لبنان درآمد. محمد سلمان معروفترین کارگردان این دوران سینمای لبنان، تحصیلکردهی مصر بود و طی 25 سال فعالیت هنریاش حدود سی فیلم سینمایی ساخت. در همین ایام، لبنان که لقب عروس خاورمیانه را گرفته بود، به لوکیشن تعداد زیادی از محصولات بینالمللی تبدیل شد.
با وجود شروع جنگ داخلی در دههی 1970، نسل تازهای از فیلمسازان موج نو از راه رسیدند و مستندسازی اهمیت ویژهای پیدا کرد که مارون بغدادی مهمترین فیلمساز این دوران است. در پایان جنگ داخلی، تلویزیون جایگاه مهمی در لبنان پیدا کرد و سینما، تلاش وسیعی را آغاز کرد تا دوباره خودش را بازسازی و احیا کند. بازگشایی مدارس جدید سینمایی، یکی از این تلاشها بود. تولیدات داخلی هم بهسختی نیازمند پول و سرمایهی خارجی بودند. به گفتهی منتقدان سینمایی، سینمای لبنان سالهاست که برای رسیدن به یک وضعیت مطلوب و دستیابی به جایگاه خوب گذشتهاش در تقلاست. این در حالی است که تعداد قابلتوجهی از هنرمندان کشور، در اروپا و بهویژه فرانسه، کار فیلمسازی را ادامه میدهند. منتقدان لبنانی میگویند فیلمسازانی مثل ناشاواتی باید فیلمهایشان را در داخل کشور خود و با مضامین بومی بسازند و نه در کشوری مثل فرانسه.