نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

سینمای جهان » چشم‌انداز1393/11/30


جشنِ عشق و شبِ تنفر

گفت‌وگوی منتقدان ارشد «نیویورک تایمز» درباره رقبای حاضر در اسکار

ترجمه رضا حسینی

 

مراسم اسکار یکی از معدود رویدادهای باقیمانده در تلویزیون است که هم‌چنان هم‌زمان با نمایشش طرف‌داران و بیننده‌های فراوانی را پای گیرنده‌های تلویزیون می‌نشاند و به طور گسترده و جهانی دیده می‌شود. سال گذشته حدود 43 میلیون آمریکایی این مراسم را تماشا کردند که طبیعتاً به خاطر سرگرم‌کنندگی صرف این برنامه نبود. حتی نمی‌شود با اطمینان گفت که مردم همه‌ی فیلم‌های حاضر در این رقابت را دوست دارند. وقتی دوازده سال بردگی (استیو مک‌کویین، 2013) به عنوان برنده‌ی اسکار بهترین فیلم معرفی شد، تنها حدود شش میلیون نفر آن را روی پرده‌ی نقره‌ای تماشا کرده بودند. این درست که جاذبه (آلفونسو کوآرون، 2013) به‌مراتب بیش‌تر در سینماها دیده شده بود، اما باز هم تعداد تماشاگران این برنامه‌ی تلویزیونی بیش‌تر از این فیلم بود. اگر بخواهیم بر اساس سروصدا و هیاهوی اخیری قضاوت کنیم که درباره برخی از نامزدهای این دوره به پا شد، مشخص است که دیگر مسأله اسکار نیست و چرایی انتخاب‌ها و تصمیم‌ها اهمیت بیش‌تری پیدا کرده است. ای. او. اسکات و مانولا دارگیس که معمولاً گپ‌وگفت‌های خواندنی با هم دارند طبق روال معمول و این بار به بهانه‌ی اسکار که یکشنبه شب (سوم اسفند، 22 فوریه) برگزار خواهد شد، پای صحبت نشسته‌اند و درباره فیلم‌ها و رقبای حاضر در هشتادوهفتمین دوره از مراسم جوایز آکادمی علوم و هنرهای سینمایی (AMPAS) و کشمکش‌های اخیر پیرامون نامزدها، دیدگاه‌های انتقادی‌شان را مطرح کرده‌اند تا در آخرین لحظه‌ها به‌نوعی بر شور و هیجان این رقابت جنون‌آمیز بیفزایند.

مانولا دارگیس: یکشنبه‌ آینده، آمریکا توجه خودش را معطوف هشتادوهفتمین مراسم اسکار می‌کند تا ببیند که نخبگان لیبرال هالیوودی حقیقت و عدالت را انکار خواهند کرد و جایزه‌ی اسکار بهترین فیلم را از تک‌تیرانداز آمریکایی دریغ می‌کنند یا نه. شوخی کردم... واقعاً! اما هر وقت فیلمی به یک پدیده‌ی فرهنگی تبدیل می‌شود این بحث‌ها داغ می‌شود. کریس هِجِز مؤلف «جنگ قوه‌ای است که به ما معنی می‌دهد» نوشته است که فیلم «این باور خطرناک را تقویت می‌کند که ما می‌توانیم تعادل و افتخار ازدست‌رفته‌مان را با پذیرفتن فاشیسم آمریکایی دوباره به دست بیاوریم.» مستندساز انگلیسی، نیک برومفیلد، هم در مصاحبه‌ای گفته است که «آدولف هیتلر احتمالاً به ساخته شدن چنین فیلمی افتخار می‌کرد.» سارا پالین جمهوریخواه طرف‌دار فیلم است و میشل اوباما هم موافقت خودش را با آن اعلام کرده است؛ پس چندان هم جای تعجب نیست که مردم از خود بی‌خود شده‌اند.
ای. او. اسکات: فکر می‌کنم جدایی و اختلاف جدی که با تک‌تیرانداز آمریکایی ایجاد شده است نه میان آبی‌ها و قرمز‌هاست و نه بین آمریکایی‌های وطن‌پرست و روشنفکران شیفته‌ی بردمن (آلخاندرو گونزالس ایناریتو)، بلکه بیش‌تر خودش را میان سینماروها و کسانی که درباره فیلم‌ها می‌نویسند نشان داده است. منظورم منتقدان نیست چون بیش‌تر نقدها عمدتاً به روایت و ظرافت‌های بصری فیلم پرداخته‌اند تا مضامین سیاسی‌اش، بیش‌تر روی سخنم با کارشناسان، مفسران تلویزیونی و دیگر اهالی رسانه است که علاقه حرفه‌ای‌شان به سینما ضمنی و ابزاری است. این آدم‌ها فیلم‌هایی را دوست دارند که شرایط را برای زین کردن اسب‌های چوبی بچگانه‌شان مهیا می‌کنند. تک‌تیرانداز آمریکاییکه توسط کلینت ایستوود کارگردانی شده، از این جهت فرصت ایده‌آلی را برای اهالی رسانه فراهم کرده است. منبع اقتباس ایستوود داستان زندگی مردی است که وفادار و فدایی ایده‌آل‌ها و اسطوره‌شناسی فرهنگ نظامی‌گری آمریکایی است. فیلم‌نامه‌ی جیسن هال به نقطه نظر و دیدگاه این مرد وفادار مانده و آن را مطابق با حقیقت نقل کرده است ولی در عین حال، برخی از جنبه‌های دردسرآفرین و مسأله‌سازتر زندگینامه‌ی کریس کایل واقعی را نادیده گرفته است. وقایع‌نگاری در فیلم چندان موثق نیست. در مجموع فیلم این قابلیت را دارد که کارزار تمام‌عیاری برای کشمکش موافقان و مخالفان باشد.
دارگیس: من تک‌تیرانداز آمریکایی را آن فیلمی ندیدم که اغلب منتقدان اخیر توصیف و معنی کرده‌اند. من فیلمی دیدم که به‌شدت تماشاگر را به‌هم می‌ریزد و بیش‌تر فیلمی پررنج و خشمناک است درباره مردی که به چرخ‌دنده‌ی ماشین جنگی،که تحت عنوان خدا و کشور به راه افتاده، تبدیل می‌شود. دست‌آخر هم توسط همین ماشین به قتل می‌رسد و از بین می‌رود. تقریباً مانند فیلمی که کاترین بیگلو در سال 2009 درباره جنگ عراق ساخت با عنوان محفظه‌ی رنج. ایستوود در این فیلمش به طور مستقیم با سیاست‌های آمریکایی و خط‌مشی‌های سیاسی طرف نشده است. تک‌تیرانداز آمریکایی به نوعی همان بیان و دیدگاه فیلم بیگلو را تأیید می‌کند که فیلمش را با جمله‌ای از کتاب «جنگ قوه‌ای است...» به قلم هجز آغاز می‌کند که می‌گوید: «نشئگی جنگ شدید است و اغلب اعتیادی مرگبار است، چرا که جنگ یک مخدر است.» کایل در تک‌تیرانداز آمریکایی مثل قهرمان محفظه‌ی رنج که متخصص خنثی کردن بمب است، به جنگ اعتیاد پیدا کرده است. اصلاً جالب و حتی آموزنده است که صحنه‌های نبرد در این فیلم کم‌تر از نمونه‌هایش در محفظه‌ی رنج هیجان‌انگیز است. بخشی از این موضوع به سبک (می‌دانیم که ایستوود یک کلاسیک‌گرای هالیوودی است و گرایش‌های فیلم هنری دارد) برمی‌گردد اما خشونت در تک‌تیرانداز آمریکایی بیش‌تر رمق شما را می‌گیرد تا این‌که تهییج‌تان کند. این نبردها تنش و عصبیت را به شما منتقل می‌کنند و نه هیجان را. فرق دیگر در این‌جاست که تک‌تیرانداز آمریکایی توسط یک جمهوری‌خواه ساخته شده که سیاست‌هایش حداقل از زمانی خودشان را نشان دادند که پالین کیل و برخی دیگر از واژه‌ی فاشیسم علیه هری کثیف در فیلم دان سیگل محصول 1971 (که شمایل ستارگی ایستوود را جلا داد) استفاده کردند. هری، کثیف است و کسی با این موضوع مشکلی ندارد. او با سلاح زندگی می‌کند که در عین حال او را به مظهری از یک آمریکایی تبدیل می‌کند؛ و بخشی از آن‌چه هری کثیف را این قدر قدرتمند می‌کند، خیلی شبیه تک‌تیرانداز، این است که به‌شدت فرصت خوانش‌های متفاوت و متضادی را فراهم می‌آورد.
اسکات: فکر نمی‌کنم این موضوع تو یا خوانندگان را غافل‌گیر کند اگر اعتراف کنم که گرایش‌های سیاسی من بیش‌تر به سمت و سوی لیبرال‌هاست. اما خیلی از فیلم‌هایی که با نظرها و دیدگاه‌های من مطابقت دارند، مرا خسته یا دیوانه می‌کنند، و خیلی از فیلم‌ها و فیلم‌سازان محبوبم متعلق به چشم‌اندازهای ایدئولوژیکی هستند که با دیدگاه‌های من خیلی فرق دارند. به همین دلیل است که سینما و فیلم‌ها را دوست دارم و ترجیح می‌دهم بیش‌تر درباره آن‌ها بنویسم تا هر موضوع دیگری. البته منظورم این نیست که فیلم‌ها فاقد معانی یا (گاهی) تأثیرهای سیاسی هستند بلکه می‌خواهم بگویم فیلم‌ها به‌ندرت آن طور که به نظر می‌رسند، سرراست و بی‌پرده هستند. یک فیلم خوب همیشه پیچیده‌تر از آن حرف و اندیشه‌ای است که می‌کوشد انتقال دهد و یک فیلم محبوب همیشه چیزی بیش از یک جاذبه‌ی پارتیزانی در خود دارد. یادآوری این موضوع مهم است که تک‌تیرانداز آمریکایی پیش از رکوردشکنی در ماه ژانویه، در قالب اکران محدودش در لس‌آنجلس و نیویورک چه غوغایی به پا کرد. این واقعیت که این فیلم حالا در کنار آثار پرفروشی مانندهری پاتر یا مسابقه‌های هانگر قرار گرفته است و یک بلک‌باستر واقعی به حساب می‌آید، خبر از جذابیتی می‌دهد که می‌تواند خودش را در آرا اعضای آکادمی اسکار نشان بدهد. سینماروها داستان را دوست دارند، به ایستوود علاقه دارند، و البته در کنار این‌ها مجذوب خشونت هم هستند. برخی از تماشاگران از آن‌چه روی پرده می‌بینند آزرده شوند، بعضی به وجد می‌آیند و سایرین خشمگین می‌شوند یا تسلی پیدا می‌کنند. همان طور که اسکار وایلد گفته است: «به اندازه شخصیت‌های متفاوتی که آدم‌ها دارند گروه‌های اجتماعی بسیاری می‌توان یافت.» بهتر است از تک‌تیرانداز آمریکایی بگذریم و همه‌ی انرژی و توان‌مان را صرفش این فیلم نکنیم! در حال حاضر با مقوله‌های اجتماعی/ سیاسی بسیار زیادی مواجه هستیم و می‌توانیم درباره مسائل مختلفی صحبت کنیم. به عنوان نمونه، هیاهوی «صحت تاریخی» آثار همیشه برپا است و امسال حول سلما (اِوا دوورنی) و به‌مراتب کم‌تر از آن پیرامون بازی تقلید (مورتن تیلدم) به راه افتاده است؛ یا مثلاً حال‌وهوای فصل جوایز که باعث می‌شود فیلم‌های به‌شدت محبوب بیش از حد مورد تحسین و تمجید قرار بگیرند و در جایگاهی بالاتر از آن‌چه قرار بگیرند که استحقاقش را دارند. فیلم‌هایی که بزرگ می‌شوند و آثاری که نادیده می‌مانند.
دارگیس: بعضی حمله‌هایی که به تک‌تیرانداز آمریکایی، سلما و حتی به فیلم خارج از گودِ مناقشه و جدلی مانند پسر بودن صورت گرفته، به خاطر نگاه‌ها و رویکردهای متعصبانه و یک‌طرفه‌ای بوده است که فیلم را به عناصر و صحنه‌های خاصی ساده کرده‌اند. اما همان طور که تام اِستمپل مورخ گفته است: «سینما رفتن در آمریکا یک ورزش خونین است.» به عبارت دیگر، گروه ویژه و خاصی از اهالی رسانه، فیلم‌ها را خیلی جدی می‌گیرند و دائم نگران این موضوع هستند که فلان فیلم چه‌طور می‌تواند «دیگران» را تحت تأثیر قرار بدهد و به عنوان مثال می‌گویند خشونت در فیلم‌ها باعث خشونت در جامعه می‌شود و از این جور حرف‌ها. در دوره‌ی نیکل‌لودیئن (شبکه‌ی کابلی که برنامه‌های کودکان پخش می‌کرد) برخی شهروندان خاص، نگران این بودند و مردان ساطور به دست منتظر سینماروهای زن و بچه هستند تا آن‌ها را شکار کنند (یا این‌که در تاریکی سالن اتفاق‌هایی می‌افتد و...). به‌علاوه مفسران دغدغه‌ی اخلاقیات هم داشتند و از تأثیر این جور مسائل می‌گفتند و به سانسور دامن می‌زدند. من فقط آرزو می‌کنم این مراجع قدرت فصل جوایز و به‌خصوص اسکار در باقی سال هم به همین اندازه به هنر، سیاست‌هایش و کارکردهای نمادین آن علاقه‌مند باشند. چه چیزی از مسأله‌ی سیاسی، که به عنوان مثال در فیلمی مانند سلما مطرح می‌شود، بیش‌تر اهمیت دارد؟ سلما فیلم داستانی است که از وقایع تاریخی آزادانه الهام گرفته تا تصویر خودش از لیندن بی. جانسنِ رییس‌جمهور را ارائه دهد یا این‌که یکی از آن آثار نادر استودیویی آمریکایی است که در آن شخصیت‌های سیاه‌پوست سرنوشت‌شان را به دست می‌گیرند؟ شوک حاصل از سلما، همان طور که وسلی موریس در نقدش به آن اشاره کرده، این است که با فیلمی سروکار داریم که در آن «جانسن نه‌فقط رییس‌جمهور ایالات متحده است بلکه "خدمتکار" هم هست.» رسیدن به این نتیجه چندان دشوار نیست که دست‌کم بعضی حمله‌ها به این فیلم از این واقعیت ناشی می‌شود که یک فیلم‌ساز زنِ سیاه‌پوست این رییس‌جمهور سفیدپوست را در قالب یک «خدمتکار» جا داده است.
اسکات: حالا به کانون نگران‌کننده‌ی مسأله رسیدیم. تو در یک سری از مقاله‌های جامع و دقیقی که اخیراً نوشته‌ای به بررسی این موضوع پرداخته‌ای که چه‌طور صنعت فیلم‌سازی آمریکا زنان خلاق را به حاشیه می‌راند و موانعی را سر راه‌شان ایجاد می‌کند. آمار رقبای حاضر در اسکار هم امیدوارکننده‌تر از این نیست. روی‌هم‌رفته، نامزدهای اسکار امسال این موضوع را تأیید می‌کنند که هالیوود امسال چه‌قدر تک‌رنگ و مردسالار است. همه نامزدهای بهترین بازیگری سفیدپوست هستند و همه فیلم‌هایی که نامزدی اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردان و بهترین فیلم‌نامه را به دست آورده‌اند در اصل داستان مردان را روایت می‌کنند. قصدم کوچک شمردن این فیلم‌ها نیست و واقعاً خوش‌حالم که می‌توانم در زندگی این مردان داستانی و واقعی غوطه‌ور شوم. اما فیلم‌هایی که امسال درباره دختران و زنان ساخته شده‌اند به‌کل از رقابت اصلی اسکار کنار مانده‌اند. آن سوی روشنایی‌ها (جینا پرینس‌بیسْوود، 2014) در یک رشته و برای «ترانه اریژینال» نامزد شده است؛ و زیبا (آما آسانتی، 2013) و نحسی طالع ما (جاش بون، 2014) هیچ جایی در این رقابت ندارند. اصلاً نگاهی به وحشی (2014) به کارگردانی ژان‌مارک وله بیندازید که بر اساس کتاب سرگذشت پرفروش شریل اِسترید ساخته شده است. ریس ویترزپون و لورا درن در نقش‌های خانم استرید و مادرش، فوق‌العاده‌اند و لایق نامزدی‌هایی هستند که در رشته‌های بهترین بازیگر زن نقش اصلی و بهترین بازیگر زن نقش مکمل به دست آورده‌اند. اما تأیید کار ارزشمند این دو بازیگر و انکار فیلم در سایر رشته‌های اصلی می‌تواند به این معنا باشد که داستان خانم استرید کم‌تر از داستان شخصیت ریگان در بردمن، میسن جونیور در پسر بودن، آلن تورینگ در بازی تقلید و سایر شخصیت‌ها اهمیت دارد. این نوعی از قضاوت است که به خاطر ارادی بودنش مخرب‌تر از نتایجی است که می‌تواند از یک گرایش هشیارانه حاصل شود. بی‌خبری و ناآگاهی آکادمی، نشانه‌‌ی نگران‌کننده‌ای است. تلویزیون برای همه‌ی نقص‌ها و مصالحه‌کردن‌هایش، اخیراً با کاوش در انواع مختلفی از تفاوت‌ها در سریال‌های متنوعش، از ترنسْپَرنت و بلَکیش گرفته تا دوشیزه جین، انرژی و نیروی دوباره‌ای گرفته است. گاهی وقت‌ها این طور به نظر می‌رسد که فیلم‌ها، دست‌کم آن آثاری که آکادمی محترم می‌شمارد، در مسیرهایی عکس هم حرکت می‌کنند یا این‌که دچار عارضه‌ی یک‌نواختی و مشابهت شده‌اند.
دارگیس: کاملاً درست است اما در ضمن خوش‌حال‌کننده نیست که صنعت سینما می‌تواند چنین قدرت و نیرویی را بر ما اعمال کند؟ اگر به دهه‌ی 1940 برگردیم می‌بینیم که بیش از نیمی از مردم ایالات متحده هر هفته به سینما می‌رفتند. کل کشور شیفته‌ی سینما و علاقه‌مند به فیلم دیدن بود اما خارج از هالیوود کسی چندان اهمیتی برای جوایز قائل نبود. حالا هر فیلم جدیدی به درون یک سیلان بصری و رسانه‌ای گسترده می‌غلتد که در آن اکثر فیلم‌ها مفقود می‌شوند. در عین حال به گونه‌ای پارادوکسیکال، مراسم اسکار بزرگ‌تر از هر زمان دیگری شده است. به‌راحتی می‌شود این شیفتگی جنون‌آمیز را به اینترنت مرتبط کرد ولی فکر می‌کنم که این علاقه و کنجکاوی به جوایز، مستقیم به جهان «اشباع‌شده از تصاویر» ما برمی‌گردد. اسکار به گونه‌ی عجیب و به طور روزافزونی به یک تریبون عمومی برای عرض اندام و تبادل نظر تبدیل می‌شود؛ که اغلب آن حواشی و بی‌اهمیت است اما بعضی مسائل مربوط به آن هم این طور نیستند.
اسکات: دنیای ما نه‌فقط با تصاویر بلکه با عقیده‌ها، زبان‌درازی‌ها، کین‌ورزی‌ها و بازی‌های مچ‌گیری ایدئولوژیک اشباع شده است؛ و اسکار هم یکی از منابع تغذیه چنین هیولاهایی است. امیدوارم و آرزو می‌کنم که بتوانیم بیش‌تر وقت و انرژی‌مان را صرف شیفتگی‌مان به فیلم‌ها و سینما کنیم و کم‌تر برای حمله کردن به آن‌ها وقت بگذاریم.

جدیدترین‌ها

آرشیو

فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۳۰)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: