یک فیلم میتواند حالات سیاسی گوناگونی را منعکس کند. برای مثال میتواند دیدگاهی را به تصویر بکشد که روزگاری اهمیت داشته و مثلاً برگرفته از نظریات کارل مارکس بوده است. برخی از تحلیلگران از این دیدگاه به سینما پرداختهاند. چنین نقدی مبتنی بر این فرض است که سینما - مانند ادبیات و دیگر بیانهای هنری - محصولی است تابع جنبههای اقتصادی یک فرهنگ و فیلمها در نهایت به بیان مبارزه برای قدرت بین طبقات اقتصادی میپردازند. در چنین رویکردی، موضوعات نژادی نیز میتوانند مورد توجه قرار بگیرند، چون اقلیتها به دلیل سلطهی یک گروه اقتصادی یا نژادی، اغلب مجبورند که جزو طبقاܪ اجتماعی اقتصادی فرودست قرار بگیرند. برای ارزیابی فیلمی با یک چنین دیدگاهی باید پرسشهای زیر را در نظر بگیریم:
- سطح اقتصادی و اجتماعی شخصیت اصلی چیست؟ آیا مسایلی در فیلمنامهی فیلم مورد نظر وجود دارد که نشاندهندهی قدرت حاکم باشد و آیا طراحی لباس و صحنه در این فیلم به طور ضمنی به چنین پرسشی پاسخ میدهند؟
- در فیلم مورد نظر چگونه افرادی با طبقات اجتماعی مختلف با یکدیگر تعامل دارند؟
- آیا در انتخاب بازیگران اصلی،Ƞنقشهای مکمل و نقشهای کوتاه هیچ الگوی مشخصی به چشم میخورد؟ مثلاً آیا روابط نژادی و طبقاتی بین شخصیتهای فیلم به چشم میخورد؟ و آیا بر اساس خوبها و بدها دستهبندی شدهاند؟
- آیا جاهطلبی و مالکیت بر ثروت و تولید (بالا رفتن از پلکان ترقی اجتماعی) برای شخصتهای فیلم اهمیت دارد؟ آیا فیلم جاهطلبی را به شکلی مثبت ارایه میدهد یا منفی؟ چه عواملی در تعیین موفقیت یا شکست مهم هستند؟
- آیا فیلم به نظام ارزشی سنتی ارج مینهد یا دیدگاههای جاری را زیر سؤال میبرد؟ <įul>
فیلم به عنوان بیان جنیست و نژاد
تمرکز بر جنسیت و نژاد به هر روشی، نگریستن به این مسایل به شکلی سیاسی است. درواقع میتوان در این مورد بحث کرد که عملاً هر گروه بحثانگیزی (خصوصاً گروهی که در اقلیت باشد) میتواند در مرکز توجه رویکرد سیاسی نسبت به سینما قرار بگیرند. واکنشهای انتقادی - چه به طور عام و چه واکنشهای مربوط به پیشه و حرفه - نسبت به فیلمهای مدرن چنین قابلیتهایی را به نمایش درآورده&zŷnj;اند. استفادهی کوینتین تارانتینو از آمریکاییهای آفریقاییتبار در جکی براون (1997) داد اسپایک لی را درآورد. مسیحیان پروتستان به بخشهایی در شخصیتپردازی فیلم حواری (1997) اعتراض کردند. افراد مسц و دیگران نسبت به ارزشهای شمایلگونهی شخصیت سالخوردهی اتاق ماروین (1996) نگرانیهایی ابراز کردند. خیلی سال پیش منتقدان اشاره کرده بودند که ناتالی وود اسپانیایی نبود و چگونه جرأت کرده و در داستان وԳتساید وانمود کرده که چنین است. آثاری مانند من سام هستم (2001) و سخاوتمند (1988) به این دلیل مورد انتقاد قرار گرفتند که از آدمهای «متفاوت» در آثارشان بهرهکشی کردهاند.
به همین نسبت و شاید وسیع&zͷnj;تر از آن، رویکرد فمنیستی بر این تأکید دارد که هنر نه تنها بازتاب نگرشهای مختلف نسبت به فرهنگ است بلکه بر چنین نگرشهایی نیز اثرگذار است. منتقدان سینمایی پیرو نگرش فمینیسم تلاش میکنند به تماشاگران نشان بدهند که چگونه زبان سنتی سینمایی و نمادگرایی بازتاب ایدیولوژی مردانهاند. آنها به نسبتهایی توجه دارند که در آنها به نقش زنان در سینما توجه شده و اصرار دارند که شخصیتهای زن نباید مورد غفلت واقع شده و در نقشهای کلیشهای به نمایش درآ