در سکانس پایانی فیلم تحسینشدهی بردهی عشق (نیکیتا میخالکوف) زنی که دارد از چنگ سربازان قزاق میگریزد، رو به آنها میگوید: «بتازید قزاقها، بتازید. اما به من، به ما نمیرسید.» در این درام تاریخی گروه سازندهی فیلم برای فرار از درگیریهای انقلاب سال 1917 روسیه به آلماتی پایتخت قزاقستان رفتهاند. در دوران حکومت شوروی هم، این محل اکثر مواقع نقش حیاط خلوت حکومت مرکزی را داشت. سرگئی آیزنشتین فیلمساز و تئوریپرداز بزرگ سینمای شوروی هم، ایوان مخوف دوقسمتی خود را در دوران جنگ جهانی دوم در این مکان جلوی دوربین برد. به همین شکل، قزاقستان در سالهای جنگ میزبان دو استودیوی بزرگ فیلمسازی دولتی مسفیلم و لنفیلم و تولیدات آنها بود. هنرمندان قزاق هم طی سالها تلاش داشتند طعم شیرین استقلال و هویت را بچشند. ظاهراً این اتفاق در اواسط دههی هشتاد میلادی و با استقلال جمهوری خودمختار قزاقستان از حکومت شوروی میسر شد.
آلماتی هنوز هم حالوهوای سنتی خود را حفظ کرده است اما صنعت سینمای کشور تلاش دارد در کنار تولید فیلمهای تاریخی، حالوروز امروز کشور و مردمش را هم به تصویر بکشد. وقتی صحبت از سینمای قزاقستان میشود، منظور البته سینمایی در حجم و محدودهی کوچک است. با این حال، نباید فراموش کرد قزاقستان همان جایی است که تیمور بکمامبتوف را به هالیوود و دنیای سینما هدیه کرد. اندک فیلمسازان این کشور برای داستان فیلمهای خود سراغ تاریخ گذشته و حال میروند و آنها را به سبک قصههای شاهپریان تعریف میکنند. این بهنوعی همان چیزی است که تماشاگران و منتقدان خارجی از سینمای قزاقستان میخواهند.
امیر بایگازین یکی از فیلمسازان موج نو است که با فرشتهی مجروح توجه هر دو گروه تماشاگران و منتقدان داخلی و خارجی را جلب کرده است. او که سبک بصری و نگاه شاعرانهاش سخت منتقدان را شیفته کرده است، میگوید قصد ساخت مجموعه فیلمی را دارد که درباره زندگی شبانهی مردم آلماتی است. اما قبل از آن، قسمت دوم فرشتهی مجروح با نام مستقل درسهای هارمونی را جلوی دوربین خواهد برد که از ابتدا قرار بوده یک سهگانه باشد. به گفتهی بایگازین: «این سهگانه درباره نوجوانان کشور و روابط پیچیدهشان است. درگیریهای آنها با خودشان و دنیا، حرف اصلی این مجموعه فیلم است.» البته او قصد دارد سهگانهی دیگری هم بسازد که با نام بر فراز شهر درباره خود شهر آلماتی است.
وقتی مردم کشورهای مختلف جهان به سینمای قزاقستان و آسیای میانه و مرکزی فکر میکنند، بلافاصله به یاد کوه و دشت و گلههای گوسفند میافتند! این همان تصویر غالب در ارتباط با سینمای قزاقستان است. اما بجز طبیعت و زندگی روستایی، چیزهای دیگری هم هست که سینماگران جوان و نوجوی کشور میخواهند در فیلمهایشان به نمایش بگذارند. با آنکه قرار نیست کسی تا قبل از پایان فیلمبرداری چیزی درباره بر فراز شهر بداند، اما ظاهراً بیشباهت به درام پیش از طلوع ریچارد لینکلیتر نیست.
داستان درباره زنی است که با مردی جوانتر از خودش آشنا میشود و در دل شهر ماجراهایی را از سر میگذرانند. آنها پس از آشنایی تصادفی در سوپرمارکت، به یک قدمزنی 24ساعته در سطح شهر آلماتی میپردازند. تولید این فیلم با همراهی یک شرکت فیلمسازی آلمانی انجام میشود؛ موضوعی که سینمای قزاقستان نهفقط با آن بیگانه نیست بلکه از مشخصههای اصلی سینمای این کشور است.
قزاقستان فیلمسازان زیادی ندارد و خبر کارهای امیر بایگازین از این نظر اهمیت دارد که باعث شد نام ارمک تورسونوف به کناری زده شود! تورسونوف فیلمسازی است که نامش در چند سال اخیر، نقل محافل سینمایی داخل و خارج کشور بود. در این رابطه کار به جایی رسیده بود که منتقدان بهشوخی (و شاید هم جدی!) این پرسش را مطرح میکردند که سینمای قزاقستان مگر فیلمساز و هنرمند دیگری بجز تورسونوف ندارد؟! فیلم غریبه (2015) از او، نمایش بینالمللی موفقی در جشنوارههای مختلف داشت و نمایندهی رسمی قزاقستان در رشتهی اسکار بهترین فیلم خارجیزبان هشتادوهشتمین دوره مراسم آکادمی بود. این درام تاریخی داستان مرد جوانی را تعریف میکند که از خشکسالیهای دههی سی میلادی، تبعید دورهی استالین و کشتارهای جنگ جهانی دوم جان سالم به در میبرد. البته او در تمام این دوران در یک غار زندگی میکند و زمانی که از پناهگاهش بیرون میآید تا یک زندگی آزاد را تجربه کند، خود را با چالشی بزرگتر از مشکلات قبلی رودررو میبیند. حالا او باید با جامعهای کنار بیاید که به دنبال محدود کردن آزادیاش است. فیلم دیگر تورسونوف پیرمرد هم در سال 2012 از سوی قزاقستان به آکادمی اسکار فرستاده شد تا در رشته بهترین فیلم خارجیزبان رقابت کند. البته کلین او هم در سال 2010 سرنوشت مشابهی را از سر گذراند! در این شرایط عجیب است که مسئولان رسمی، آخرین ساختهی سینمایی او با نام برادر کوچک را راهی اسکار نکردند.
در حالی که هیچ یک از فیلمهای تورسونوف نتوانستند وارد فهرست نهایی پنج نامزد اسکار شوند، مغول در سال 2007 به این موفقیت دست یافت. این درام زندگینامهای به کارگردانی سرگئی بودروف، صحنهآرایی خیرهکنندهای در دل طبیعت بکر و جذاب قزاقستان دارد که دل از تماشاگران خارجی برد. اما ارائه تصویری غمخوارانه از چنگیز خان که در تاریخ بسیار بدنام است، به مذاق بسیاری از آسیاییها خوش نیامد. اما به هر حال سینمای قزاقستان با این فیلم حداقل توانست برای لوکیشنهای چشمنواز و بدیع خود مشتری خارجی پیدا کند.
این روزها دیگر کسی به دنبال ساخت درامی تاریخی مثل آمانگلدی (1939) نیست که به عنوان اولین فیلم بلند قزاقستان، داستان آمانگلدی ایمانوف رهبر انقلاب سال 1916 این کشور را تعریف میکند. برعکس، همه از تولید درامی حماسی همچون نوماد: سلحشور استقبال میکنند که با هزینهای چهل میلیون دلاری، پرخرجترین محصول تاریخ سینمای قزاقستان است. این فیلم در دو نسخه ساخته شده است. اولی را تالگات تمنوف برای نمایش در داخل کشور کارگردانی کرد و دومی را سرگئی بودروف و ایوان پاسر برای نمایش بینالمللی ساختهاند. میلوش فورمن فیلمساز بزرگ اروپایی هم یکی از تهیهکنندگان خارجی فیلم بود. این درام تاریخی در هفتادونهمین دوره مراسم اسکار، نامزد دریافت تندیس بهترین فیلم خارجیزبان شد.
برای فیلمسازان قزاق، تیمور بکمامبتوف یک اسطوره است. آنها آرزو دارند موقعیتی مشابه او پیدا کنند که تا امروز تنها هنرمند بومی است که توانسته به هالیوود راه پیدا کند و با بازیگرانی مثل آنجلینا جولی همکاری داشته باشد. او با کارگردانی و تهیهی فیلمهای نامتعارف (با استانداردهای مرسوم در سینمای روسیه و قزاقستان) و عجیبوغریبی مثل نگهبان شب و نگهبان روز در سالهای 2004 و 2006، پلههای ترقی را طی کرد و سر از هالیوود درآورد.