نگهبانان کهکشان / Guardians of the Galaxy
کارگردان: جیمز گان. فیلمنامه: جیمز گان، نیکول پرلمن بر اساس قصههای مصوری به همین نام از دَن اَبْنت، اندی لَنینگ. مدیر فیلمبرداری: بن دِیویس. موسیقی: تایلر بِیتس. تدوین: کرِیگ وود، فرِد رَسکین. بازیگران: کریس پرات (پیتر کوییل/ استارلُرد)، زویی سالدانا (گامورا)، وین دیزل (گروت: فقط صدا)، دِیو بالتیستا، برَدلی کوپر، جان سی. رایلی، گلن کلوز، بنیسیو دل تورو. محصول 2014 آمریکا، 122 دقیقه.
در سال 1988 پیتر کوییل خردسال پس از مرگ مادرش، توسط گروهی از راهزنان فضایی به رهبری یوندو ربوده میشود. 26 سال بعد، پیتر گوی بسیار باارزشی را میدزدد که قدرتهای مرموزی در آن نهفته است. یوندو برای سر او جایزه تعیین میکند و شخصیت خبیثی به نام رونان نیز آدمکشی به نام گامورا را برای پس گرفتن گوی میفرستد. کوییل متوجه میشود که با استفاده از قدرتی که گوی در خود دارد میتوان سیارهها را به طور کامل نابود کرد و در واقع رونان نیز چنین قصدی دارد. کوییل برای ایستادگی در برابر رونان و حفظ کهکشان در برابر قدرت ویرانگر او، گروهی عجیبوغریب، متشکل از موجودات مختلف را تشکیل میدهد. گروه «نگهبانان کهکشان» نام میگیرد.
اراذل بیآبرو
نگارنده به فیلمهایی با موضوع ابرقهرمانها علاقه چندانی ندارد. اینکه موجوداتی فراعادی با منشأهای آسمانی (سوپرمن) یا اسطورهای (تور) یا ترکیبات شیمیایی (هالک، لاکپشتهای نینجا، مرد عنکبوتی) یا ابزارهای فناوری (بتمن، آیرن من، کاپیتان آمریکا) بخواهند عالم بشریت را نجات دهند، بهخودیخود در مناسبات مدرن مضحک مینماید. اگرچه همواره سعی میشود برای هر یک از این قهرمانان، پاشنهآشیلهایی تعریف شود تا هم فضای درام شکل بگیرد و هم از یگانگی کامل این موجودات پرهیز شود، باز هم جدیت جاری در تلاش اینان در راستای نجات دنیا با فضای فانتزیای که تاروپود حکایتشان را تشکیل داده است، نمیخواند و نوعی پارادوکس ایجاد میکند. ابعاد این داستانها، در همان محدودهی مجلهها و کتابهای کمیک استریپ، که مخاطب اصلیشان قشر نوجوان است، البته قابلدرک است، ولی اینکه این موقعیت بهشدت فانتزی بخواهد جدیت یک اثر سینمایی با مخاطب بزرگسال و لحنی حماسی را بیابد، اوضاع فرق میکند.
با این حال، فیلم نگهبانان کهکشان به عنوان یکی از جدیدترین نمونههای سینمایی ابرقهرمانی، نهتنها باعث دلزدگی نیست، که تماشایش لذتبخش هم هست. دلیل اصلی این موضوع به عنصر خودهجوانگاریای برمیگردد که در لابهلای داستان فیلم جریان دارد. آدمهای اصلی داستان، بیش از آنکه به قهرمانانی حماسی طبق الگوی ابرقهرمانی شبیه باشند، به شخصیتهایی مشنگ میمانند که در مسیر رقابت بر سر یک طمعکاری سودآور (به دست آوردن یک گوی جادویی و فروش آن به قیمتی هنگفت) بهتدریج و خیلی شوخی شوخی، تبدیل به منجیان زمین و آسمان میشوند! اصلاً همین که یک جمع عجیبوغریب (یک آدم، یک درخت، یک راسو، یک دختر فضایی سبزرنگ و یک موجود غولمانند) قرار است شمایل قهرمان بیابند و در عین دارا بودن صفتهای طمعکاریشان، دست به فداکاری و ازخودگذشتگی هم میزنند، بیش از آنکه تداعیکننده فضای ابرقهرمانی باشد، لحنی کمدی را به متن میافزاید: یک مشت اراذل و اوباش که از خواستههای شخصی به منافع جمعی و بلکه جهانی میرسند و تا آخرین لحظه هم دست از هجو کردن خود و دیگران برنمیدارند: از سراغ گرفتن کاسبکارانهی گوی جادویی در اوج لحظهای عاشقانه گرفته تا توضیح واضحات برای جمعی خنگ و گول درباره اینکه گذاشتن انگشت روی گردن به معنی کشتن هست یا نه! (امتیاز: 7 از 10)
مازگریز / The Maze Runner
کارگردان: وس بال، فیلمنامه: نوا اوپنهایم، گرانت پیئرس مِیرز و تی.اس. ناولین بر اساس رمانی از جیمز دشنر، مدیر فیلمبرداری: انریکه چدیاک، تدوین: دن زیمرمن، موسیقی: جان پیسانو، بازیگران: دیلن اوبراین (تامس)، آمل امین (البی)، کی هونگ لی (مینهو) و... محصول ۲۰۱۴ آمریکا، کانادا، انگلیس، ۱۱۳ دقیقه.
تامس وقتی بیدار میشود خودش را درون یک آسانسور مییابد و جز نامش چیز دیگری را به خاطر نمیآورد. او پا به دنیایی میگذارد که شصت پسر نوجوان در محیط بستهی آن به دام افتادهاند و آموختهاند چهطور زنده بمانند. هر سی روز یک پسر جدید از راه میرسد تا اینکه...
ماراتن ناکام
موفقیت کتاب و فیلم مسابقههای هانگر به عنوان اثری که با تلفیق مناسب فضای آخرالزمانی و نمودهای معیشتی اولالزمانی، برگردان خوبی از بحرانهای معاصر دنیا عرضه کرده است، این اشتیاق را طبیعتاً در بسیاری از داستانپردازان سینما و ادبیات به وجود میآورد که با خلق آثاری مشابه، دست به تکرار این موفقیت بزنند. مازگریز حاصل یکی از همین تلاشها است که البته نویسندهاش، نیمنگاهی هم به داستان سالار مگسها و نیز سریال گمشدگان/ لاست داشته است. فیلم، شروع خوب و کوبندهای دارد: ورود یک نوجوان به محیطی ناشناخته و محصور در دژهایی عجیب از داخل معبری زیر زمین. اما امتیاز اثر در همین محدوده مقدمهچینی باقی میماند و راز و رمزی که در داخل دژها و آن سوی حصار ترسیم شده است، خیلی زود و قبل از آنکه درام بر اساس روابط بین شخصیتهای داستان شکل بگیرد، با پیدا شدن سروکله عقربهای غولآسای مکانیکی مخدوش میشود و روند ماجرا با چالشهای حوصلهسربر بین قهرمان داستان (تامس) با نوجوان بدجنس قصه (گالی) از یک طرف و کش آمدن ضرباهنگ روایت با سؤالوجوابهای تکرارشونده از طرف دیگر، قالبی تصنعی و خستهکننده به خود میگیرد.
مشکل اساسی مازگریز فقدان مناسبات انسانی و شخصیتی در آن است. این درست است که شخصیتهای داستان، گذشتهی خود را فراموش کردهاند و قاعدتاً مایهی مهمی در امر شخصیتپردازی از این حیث از کف رفته است، ولی در ترسیم موقعیت کنونی نوجوانها هم تلاشی صورت نگرفته است تا فردیتشان تشخص پیدا کند. مثلاً معلوم نیست چرا سه نوجوان (ابی و چاک و مینهو) با تامس رابطهای بسیار دوستانه مییابند، ولی گالی با او این قدر خصومت دارد یا اینکه ماجرای یادگاریای که مینهو به تامس میدهد تا چه میزان پشتوانهی دراماتیک دارد و اصلاً چرا خودش را فدا میکند تا او زنده بماند؛ در حالی که چند هفتهای نیست که با هم آشنا شدهاند.
در مازگریز آن قدر که تمرکز روی اتفاقهای عجیبوغریب است، کنشهای متقاعدکنندهی انسانی مورد توجه قرار نگرفته است و همین فیلم را قبل از اینکه به نیمهاش برسد، از نفس میاندازد. (امتیاز: 4 از 10)
مرد نوامبری / The November Man
کارگردان: راجر دانلدسن، فیلمنامه: مایکل فینچ و کارل گادوشک بر اساس کتاب «هیچ جاسوسی نداریم» اثر بیل گرانجر، بازیگران: پیرس برازنان (دورو)، اولگا کوریلنکو (آلیس)، لوک بریسی (میسن). محصول 2014 آمریکا، 108 دقیقه.
دورو یک مأمور سابق سیا است که در پروندهای کاملاً شخصی دوباره به کار گرفته میشود. او در بازی مرگباری قرار میگیرد و خودش را در مواجهه با شاگرد سابقش میبیند. با بالا گرفتن ماجرا، مقامات عالیرتبه سیا و روسیه هم وارد میدان میشوند.
مرد گلوله
راجر دانلدسن متخصص تمامعیار ساخت اکشنهای بیمایه است و مرد نوامبری هم در تداوم همین کارشناسی ارشدش ارائه شده است. داستان فیلم با تلفیق سست یک موضوع سیاسی (مناسبات روسیه و چچن و آمریکا)، یک ماجرای جاسوسی (تعقیبوگریز به خاطر اسنادی محرمانه)، زمینههای رفاقتی (درگیری دو دوست قدیمی که حالا رویاروی هم قرار گرفتهاند) و چند رابطهی سریعالسیر عاشقانه، شکل گرفته است و در هیچکدام از این زمینهها هم به توفیق نمیرسد. فیلم اصلاً در داستانپردازیاش هم مشکل اساسی دارد و چالشهای دراماتیک در مقاطع مختلف یکدیگر را نقض میکنند و فلسفهی مأموریت جاسوس و باند آدمهای منفی و... را مخدوش میسازند. در عین حال، روند اکشن و زدوخوردهای فیلم هم، چنان ناشیانه است که به هجو بیشتر میماند تا عاملی برای تهییج مخاطب. پیرس برازنان هر جا دوست دارد با چهار رقم شلیک گلوله کارش را حل میکند و به مرحلهی بعدی میرود و موانع مختصر هم با سریعترین روند ممکن برطرف میشوند (حتی این وسط اولگا کوریلنکو هم که نقش یک قربانی مظلوم را دارد بهسهولت از پس یک مزدور حرفهای آدمکش برمیآید) و همه چیز بهخوبی و خوشی تمام میشود. در فیلم هیچ تلاشی برای جدی گرفتن ژانر و داستان و شخصیت و روایت به عمل نیامده است و جلوهای بارز از یک سادهانگاری سینمایی است که بهره هوشیای نیز برای مخاطبش قائل نیست. (امتیاز: 2 از 10)