
چکیده
این مقاله از رویکرد تحلیلی-محتوایی برای بررسی ابعاد زیباییشناسانه بازنمایی نسلکشی ارامنه در آثار آتوم اگیویان استفاده میکند. مطالعه بر بازنمایی تئاتری نسلکشی ارامنه در نمایشنامه «اهدا» تمرکز دارد و از نظریات والتر بنیامین و گونتر آندرس بهره میبرد. در آثار تئاتری و سینمایی خود، اگیویان به طور مداوم جنبههای مختلف این فاجعه تاریخی را مورد بررسی قرار میدهد و تلاش میکند پیامدهای روانشناختی، اجتماعی، اخلاقی و سیاسی آن را در ارتباط با حافظه و تاریخ تحلیل کند. این مقاله نشان میدهد که چگونه آثار اگیویان، به ویژه نمایشنامه «اهدا»، به عنوان اشکال هنری معاصر عمل میکنند که مسئولیت انسانی در مواجهه با فاجعههای تاریخی را برجسته میسازند.
واژههای کلیدی: آرشیو، نسلکشی ارامنه، گونتر آندرس، والتر بنیامین، اهدا
نسلکشی ارامنه که بین سالهای 1915 تا 1923 توسط امپراتوری عثمانی انجام شد، نه تنها یک فاجعه انسانی بود بلکه یک فاجعه تاریخی بزرگ نیز بود که تأثیرات عمیق و همهجانبه آن هنوز هم بر مردم، جامعه، هنر و فرهنگ ارمنیان مشاهده میشود. در طول آن سالهای تاریک، میلیونها ارمنی کشته یا آواره شدند و بخش قابل توجهی از فرهنگ، هنر و دستاوردهای اجتماعی و تاریخی ارمنیها دچار آسیبهای جدی شد. در حالی که طراحان و عاملان نسلکشی قصد داشتند هویت فرهنگی و اجتماعی ارمنیان را به طور کامل نابود کنند، این هنرمندان ارمنی بودند که از همان ابتدا در پاسخ به این فاجعه، با خلق آثار هنری مختلف واکنش نشان دادند. آنها در تبعید یا در اردوگاهها تلاش کردند تا تجربیات تلخ خود از این فاجعه فراموشنشدنی را از طریق شاخههای مختلف هنری، از نقاشی و موسیقی گرفته تا تئاتر و سینما مستند کنند. شخصیتهایی مانند آرشیل گورکی، کومیتاس ورداپت، سیامانتو، دانیل واروجیان، زارِه موتافیان و آرام خاچاتوریان از بزرگترین هنرمندانی بودند که تلاش کردند یاد این رویداد تاریخی را زنده نگه دارند و آثار ماندگاری خلق کردند.آرشیل گورکی، که با نام واقعی وُستانیک منوک آدویان متولد شد، نقاش ارمنی معروفی بود که در دوران کودکی شاهد نسلکشی بود. یکی از معروفترین آثار او، «هنرمند و مادرش»، نه تنها شامل پرترهای از مادر گورکی است، بلکه همزمان نگاه غمگینی از یادها و زخمهای تاریخی را در خود جای داده است.
کومیتاس ورداپت، روحانی، نظریهپرداز موسیقی و آهنگساز ارمنی، یکی از معروفترین شخصیتهای موسیقی ارمنی است که در اوج شهرت خود توسط امپراتوری عثمانی دستگیر و سپس به تبعید فرستاده شد. اگرچه او نسلکشی را زنده ماند، باقی عمر خود را در بیمارستان روانی گذراند. معروفترین اثر او، «گرونگ»، مفاهیمی مانند تبعید و آوارگی را به طور نمادین به تصویر میکشد.سیامانتو، که با نام واقعی آتوم یارجانیان متولد شد، شاعر برجسته ارمنی بود که در دوران نسلکشی به قتل رسید. در اشعار او، مفاهیم میهنپرستی و رهایی با سبکی نمادین ترکیب شدهاند و توانست شعر ارمنی را به سطح جدیدی از بیان ارتقا دهد. در مجموعه «زنان کشتار شده»، او مفاهیمی چون سرکوب، مهاجرت اجباری و کشتار را به صورت شاعرانه به تصویر میکشد.دانیل واروجیان، شاعر معروف ارمنی دیگر، در سال 1915 توسط دولت عثمانی به قتل رسید.در شعر خود، دانیل واروجیان علاوه بر دفاع از حق ارمنیان برای زندگی مستقل و آزاد، از حقوق کارگرانی که همواره مورد ستم قرار گرفتهاند، نیز حمایت میکرد. همانند سیامانتو، نسلکشی ارامنه تأثیر عمیق و تعیینکنندهای بر آثار او داشت و در مجموعه «قربانیان طلایی»، او با تلخی از سرنوشت کشورش سخن میگوید.زارِه موتافیان، یکی از مشهورترین نقاشان ارمنی-فرانسوی، شاهد کودک نسلکشی بود. سبک نقاشی او تحت تأثیر هنرمندان پستامپرسیونیست قرار گرفت و موضوعاتی مانند مهاجرت و آوارگی همیشه در آثارش حضور دارند.آرام خاچاتوریان، یکی از مهمترین آهنگسازان ارمنی قرن بیستم، اگرچه به طور مستقیم از نسلکشی بازمانده نبود، اما آثارش به طور مستقیم تحت تأثیر تاریخ، فرهنگ و هنر ارمنی قرار داشت. آثار او مانند «رقص شمشیری» و «کنسرتو پیانو»، پر از موسیقی فولکلور ارمنی است. خاچاتوریان تلاش میکرد تا هویت ارمنی را از طریق موسیقی خود حفظ کند و با گنجاندن ملودیهای فولکلور و ریتمهای پویا، روح ملت آسیبدیده ارمنی را به تصویر کشید.آتوم اگیویان—نویسنده، کارگردان، تهیهکننده و نمایشنامهنویس ارمنی برجسته—از این سنت هنری شگفتانگیز بهره برده است تا سبک خاص خود را در آثارش توسعه دهد و به طور مؤثر به ضرورت تاریخی پرداخت به نسلکشی ارامنه توجه کند. از طریق روایتپردازی ماهرانه خود، او با مهارت موضوعاتی مانند تبعید، مهاجرت اجباری و قتلعام را به نمایش میگذارد.موضوعات شاعرانه واروجیان و سیامانتو، تصاویری بصری از آرشیل گورکی و موتافیان، و آهنگسازیهای ریتمیک کومیتاس ورداپت و خاچاتوریان همه در ابعاد زیباییشناسانه، عناصر فرمی و ساختارهای روایتی آثار سینمایی و غیرسینمایی اگیویان قابل شناسایی هستند. با خلاقیت نوآورانه، او مخاطبان خود را در یک روایت تاریخی غرق میکند که همچنان برای زمان حال دارای اهمیت عمیقی است.
اهدا و دنیای زیباییشناسانه آن
در سال ۲۰۱۵، آرسینه خانجیان با نسخهای از فیلم صامت اعمال روح (ساخته شده در ۱۹۱۹) و نصب ویدئویی شفقها که توسط آتوم اگیویان کارگردانی شده بود، به برلین سفر کرد. او این نمایش با همان عنوان، اعمال روح، را در تئاتر ماکسیم گورکی در برلین به صحنه آورد. این آثار داستان آروورا ماردیگانیان، بازمانده نسلکشی ارامنه، را روایت میکنند. از آنجا که بیشتر نسخههای اصلی فیلم مزاد روح از بین رفتهاند، این نصبهنری روایت او را با استفاده از متنهایی از کتاب ارمنستان غارت شده بازسازی میکند. این پروژه با به تصویر کشیدن اجرای هفت بازیگر، روح آروورا را زنده میکند و به وفاداری آتوم اگیویان به حفظ یاد نسلکشی پایبند است.حالا ده سال بعد، در سال ۲۰۲۵، به مناسبت صدمین و دهمین سالگرد نسلکشی ارامنه، اگیویان و همسرش آرسینه خانجیان تصمیم گرفتهاند نمایشنامه اهداء را که از تحولات اجتماعی و سیاسی جهانی اخیر شکل گرفته است، در تئاتر ماکسیم گورکی در برلین به صحنه بیاورند.در دهه بین سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۵، ارمنستان شاهد تحولات مهمی بوده است، که مهمترین آن درگیری نظامی مستقیم این کشور با آذربایجان، که از سوی ترکیه حمایت میشود، بوده است؛ این درگیری تهدید جدیای برای تمامیت ارضی کشور ایجاد کرده است. اگرچه سال گذشته توافقنامه صلح بین ارمنستان و آذربایجان امضا شد، اما به دلیل تنشهای تاریخی و حساسیتهای عمومی، این توافق هنوز شکننده است و وضعیت همچنان پرتنش است.از منظر موضوعی، اهداء به طور کلی به بررسی موضوعات جنگ، نسلکشی و حافظه تاریخی در مواجهه با این رویدادها میپردازد. علاوه بر روایت رنجهای گذشته ارامنه در دوران نسلکشی، نمایشنامه به لایههای عمیقتری میپردازد، از جمله بحرانهای هویت فردی، بازنگری در مسئولیت اجتماعی و نقش رسانهها در تحریف تاریخ. همچنین سؤال اساسی این است که چگونه تاریخ در طول زمان ساخته میشود و چه کسی در نهایت حق روایت آن را دارد.درون چارچوب زیباییشناسانهی توسعه شخصیتها در اهداء، دو رویکرد کاملاً متفاوت به تاریخ از طریق شخصیتهای اصلی نمایشنامه، آرسینه و گونتر، ظهور میکنند.
آرسینه یک هنرمند و بازیگر برجسته است—شخصیتی فوقالعاده با حضوری جهانی و تسلط زبانی به ارمنی، عربی، فرانسوی، اسپانیایی و انگلیسی. با وجود شهرت جهانیاش، او در دوران انقلاب ارمنی به نمادی از مقاومت در برابر نظم سیاسی حاکم تبدیل شد—شخصیتی الهامبخش، بهویژه برای مردم سرزمینش. اما با آغاز جنگ و در میان تحولات اجتماعی گسترده، این تصویر شروع به شکستن کرد و در نهایت فروپاشید.شخصیت آرسینه در اهداء تنها بازنمایی یک هنرمند یا فعال سیاسی نیست؛ بلکه او به مثابه آینهای تمامنما از انسان معاصر است—فردی که در دامی از تنشهای میان شهرت، فناوری، تاریخ و انحطاط گرفتار شده است. او تجسمی از موضوع مدرن است که دیگر نمیتواند تصویر خود را که خود ساخته است، تحمل کند.گونتر آندرس، فیلسوف قرن بیستم، در نقد خود از دنیای تکنولوژیک به مفهوم اساسی «کوری آخرالزمانی» اشاره کرد. این کوری از فاصلهای ناشی میشود که بین آنچه میسازیم و آنچه قادر به درک آن هستیم وجود دارد—فاصلهای که منجر به ناتوانی بشر در هماهنگ شدن با واقعیتی میشود که خود تولید کرده است. دقیقاً همین وضعیت است که آرسینه در آن زندگی میکند.مانند میلیونها نفر دیگر، او تصویری از خود را از طریق رسانههای اجتماعی ساخته است—مقاوم، کاریزماتیک، ایدئالیست. اما در لحظهای از بحران، آن تصویر به شمشیری دو لبه تبدیل شد؛ ابزاری برای سرکوب که علیه او استفاده شد. واقعیت از قاب خارج شد و کنترل از دست رفت.همانطور که آندرس هشدار داده بود، رسانههای اجتماعی مصنوعاتی تولید میکنند که فراتر از محدوده درک، ملاقات و مسئولیت انسانی است.آرسینه به victim (قربانی) همان شکافی که آندرس نظریهپردازی کرده بود تبدیل شد: یک اختلاف عمیق میان آنچه که او بود و آنچه از او ساخته شده بود. او تاریخ را به خود اختصاص داده بود—نسلکشی ارامنه را تجسم میکرد، آن را با بدن خود به نمایش میگذاشت و از آن یک هویت هنری-سیاسی میساخت. اما در برابر تاریخ زنده، در برابر خشونتهای امروز، در برابر جنگ، این روایت فرو ریخت. زنی که زمانی با اعتماد به نفس سخن میگفت، اکنون در برابر “حال” با لکنت زبان مواجه است.
والتر بنیامین، یکی دیگر از اندیشمندان بزرگ قرن بیستم، این لحظه را به “عدم قابلیت روایت” نامید: نقطهای که تاریخ دیگر درخشانی ندارد، بلکه خاموش میشود. از این نظر، آرسینه یک راوی ناکام از تاریخی است که زمانی آن را شکل داده بود، اما اکنون نمیتواند آن را روایت کند.در نقد خود از تولید مکانیکی، بنیامین همچنین از پوسیدگی “هاله” صحبت میکند—چگونگی اینکه تحت سلطه تصاویری که به صورت انبوه تولید میشوند، فرد توانایی انجام عمل اصیل را از دست میدهد. به طور مشابه، آندرس معتقد است که تصاویر جای واقعیت را میگیرند و تجربه واقعی را میبلعند. آرسینه دقیقاً در این برزخ زندگی کرده است.او زنی است که تصویرش از کنترل او خارج شده است؛ نه میتواند آن را حفظ کند و نه نابود کند. او به طور همزمان دیده میشود و آزار میبیند و دیگر فرد انسانی نیست بلکه تبدیل به یک قطعه محتوا در یک شبکه بیرحم شده است.اهداء داستان یک سلبریتی سقوط کرده نیست؛ بلکه گواهی است بر ناامیدی انسان در عصری که تصویر از واقعیت پیشی میگیرد و انتشار محتوا تفکر را بلعیده است. آرسینه، در تقاطع اندیشههای آندرس و بنیامین، نماد انسان معاصر است:کسی که در جستجوی تأثیر، تصاویر میسازد؛ در جستجوی عدالت، روایتها میسازد؛ اما در نهایت در همان تصاویری که برای دگرگون کردن جهان خلق کرده گم میشود.در دنیایی که تولید از درک پیشی میگیرد و تاریخ زیر چرخش محتوا مدفون میشود، آرسینه به یک صدای معلق در برزخ تبدیل میشود—صدایی انسانی، زیبا، پرشور… و تنها. آرسینه تاریخ را از طریق برخوردهای شخصی و هنری خود تجربه میکند و آن را به عنوان نیرویی زنده و سیال میبیند که هویت فردی را در طول زمان شکل میدهد. در مقابل، گونتر، پژوهشگر و کارمند یک آرشیو دولتی در آلمان، تاریخ را از طریق اسناد، سوابق و شواهد قابل تایید میفهمد. دیدگاه او انعطافناپذیر و آرشیوی است و ابعاد انسانی، احساسی و عاطفی تاریخ را در نظر نمیگیرد.این تضاد در شخصیتپردازی، فرضیه اساسی نمایشنامه را آشکار میکند: آیا تاریخ توسط اسناد و سوابق تعریف میشود یا توسط تجربیات زیسته و خاطرات؟ تحلیلی عمیقتر از شخصیتهای اصلی، درک کاملتری از چارچوب مفهومی مرکزی نمایشنامه را فراهم میآورد.نام گونتر، یکی از شخصیتهای اصلی نمایشنامه، ارجاع مستقیمی به گونتر آندرس است—ایدههای بنیادی آندرس حول موضوعاتی مانند نقد فناوری، اخلاق و تاریخنگاری میچرخد. در آثار مختلف خود، از جمله شرم پرومتهای و جامعه مرگبار، او به بررسی تأثیرات جنگ جهانی دوم، هولوکاست و فناوریهای نظامی پرداخته است.
آندرس به شدت معتقد بود که علیرغم پیشرفتهای سریع فناوری انسانی، بشر در وضعیت عمیقی از بحران اخلاقی و فلسفی باقی مانده است. یکی از جنبههای جالب زندگی او این است که علاوه بر پژوهشهای فلسفی، در دوران جوانی خود به عنوان یک کارگر صحنه در هالیوود فعالیت میکرد. یکی از تجربیات مهم او—که بعدها در نوشتههایش منعکس شد—مسئولیت او برای نگهداری از لباسهای نازی استفاده شده در فیلمهای هالیوودی درباره جنگ جهانی دوم بود.این تجربه به طور عمیقی دیدگاه او را درباره پیامدهای تاریخی و اخلاقی جنگ و حضور نازیسم در فرهنگ و سینمای مدرن شکل داد. او در مقالهای که مبتنی بر این تجربه نوشته است، نقدی تند و بیرحمانه از نحوه تبدیل تاریخ و نمادهای جنگ جهانی دوم—از جمله لباسهای نازی—به ابزارهایی برای سرگرمی و نمایشهای خشونت و وحشت در سینمای اصلی هالیوود ارائه داد. او معتقد بود که چنین شیوههایی مخاطبان معاصر را از واقعیت جنایات تاریخی جدا میکند و نوعی بیحسی فرهنگی را تقویت میکند.آندرس قاطعانه بر این نکته تأکید داشت که چنین رویکردی به تاریخ، همانطور که در فیلمهای هالیوودی نمایان است، نه تنها حقیقت را تحریف میکند بلکه به افراد اجازه میدهد تا از مسئولیتهای اخلاقی خود در برابر جنایات تاریخی فرار کنند. او میگوید: “در دنیای مدرن، مردم قادرند تهدیدات خود را ببینند و درک کنند، اما قادر به مقابله با آنها نیستند. این به این دلیل است که بشر دیگر قادر به درک وسعت و عمق فاجعهای که ممکن است خود ایجاد کند نیست.” (آندرس، ۱۹۵۶: ۳۲)این نقل قول به وضوح تفاوت بین تواناییهای فنی انسانی و مسئولیت اخلاقی را برجسته میکند. این دیدگاه به طور مستقیم با پیوند تماتیک میان فلسفه آندرس و شخصیت گونتر در نمایشنامه اهداء همراستا است. در اثر ایگویان، گونتر با تناقضات میان فناوری (آرشیوهای دولتی) و اخلاق (مسئولیت در برابر فجایع انسانی) دست و پنجه نرم میکند. شخصیت او خود را در یک سیستم بوروکراتیک میبیند که مسئولیتهای اخلاقی او را در سطح فردی به چالش میکشد.اگرچه گونتر در یک آرشیو دولتی کار میکند، از او انتظار میرود که موضع قطعیای در برابر حقیقتهای تاریخی و اخلاقی اتخاذ کند. موقعیت او به طور نمادین نمایانگر کشمکش میان حافظه جمعی، حقیقت تاریخی و مسئولیت فردی است.
دقیقاً این معضل او را در تقابل با آرسینه قرار میدهد. در طول دیالوگها میان گونتر و آرسینه، یک تضاد درونی بین حقایق تاریخی و روایتهای شخصی بروز میکند. در این مواجهه، گونتر تجسم فردی است که به طور فلسفی با تعریف واقعیت جمعی، تاریخ و وظایف اجتماعی درگیر است. او در اصل نقش یک داور اخلاقی را به عهده میگیرد، که مجبور است تصمیم بگیرد که کدام حقیقتها را بپذیرد و چه مسئولیتهایی را در پاسخ به آنها بر عهده گیرد.در طول نمایشنامه، گونتر، به عنوان یک شخصیت کنجکاو و مداخلهگر، با نمایش فیلمها، تصاویر آرشیوی و بازجوییهای بیامان، عذاب روانی بر آرسینه وارد میآورد. استفاده از این تکنیک آرشیوی باعث ایجاد اضطراب تاریخی نهفته و آشکار برای آرسینه میشود. در مواجهه با پرسشهای بیوقفه گونتر، او مجبور است بارها به گذشتهاش بازگردد، آن را توضیح دهد و گاهی حتی از آن دفاع کند. در چارچوب واکنشی آرسینه، نقش رسانهها و سیستمهای سیاسی در مواجهه با حقیقتهای تلخ تاریخی به دقت مورد بررسی قرار میگیرد.به عنوان نماینده یک مؤسسه دولتی آلمانی، گونتر تجسم نیروهایی است که تعیین میکنند کدام روایتهای تاریخی در حافظه جمعی ثبت میشوند، در حالی که آرسینه، از طریق بازگویی خاطرات شخصیاش، سعی دارد در برابر این رویکرد سلطهگر مقاومت کند و آن را به چالش بکشد. از طریق این عمل، او به یک فعال اجتماعی معاصر تبدیل میشود، هرچند در عصر تسلط رسانههای اجتماعی بر شکلگیری هویت عمومی، حتی به عنوان یک دشمن معرفی میشود.استفاده از تصاویر آرشیوی در سراسر نمایشنامه نقش بسیار مهمی در آشکار ساختن ابعاد روانشناختی شخصیتها دارد. این تصاویر آرشیوی پیوندی میان گذشته و حال برقرار میکنند و به یک نیروی فعال برای تحول تبدیل میشوند. فیلمهایی که گونتر نمایش میدهد، اسناد تاریخی نسلکشی ارامنه هستند، اما در حضور آرسینه، همین تصاویر با تجربیات انسانی و اجتماعی زنده پر میشوند. از یک سو، گونتر، به عنوان واسطهای برای صدای وجدان تاریخی، تلاش میکند گذشته آرسینه را به او بازگرداند و او را مجبور به مواجهه با آنچه که فراموش کرده یا سرکوب کرده است، کند. این دیالکتیک فلسفی میان حافظه و فراموشی موجب یک افشای تاریخی میشود—افشایی که هرچند دردناک است، اما هم مؤثر و هم ضروری است.این جنبه جذاب نمایشنامه ارتباطی با نظریات والتر بنیامین برقرار میکند، بنیامین محدودیتهای تاریخنگاری معمولی را برجسته کرده است، که وقایع و رویدادها را در یک زمانبندی همگن فهرستبندی میکند. او مشاهده کرد که انتقال بازنماییهای جمعی در طول زمان و فضا به طور فزایندهای تکهتکه و قطعشده میشود.
در اینجاست که روایت تاریخی وارد عمل میشود: روایتهای تاریخی بازتاب یک فرآیند پیوسته از انتخاب و بازسازی ردپاهای گذشته هستند. به نظر میرسد که در این صورت، هیچ راه فراری از عمل روایت تاریخ و بازسازی گذشته مطابق با انتخابهای خاص وجود ندارد.آرشیو کردن، دستهبندی دادهها و سازماندهی رویدادها و نقاط عطف، فعالیتهایی هستند که مستقیماً با حافظه درگیرند.بینامین بینش عمیقی دارد که تنها جوامعی که به رستگاری دست یافتهاند، میتوانند به طور کامل مالکیت گذشته خود را ادعا کنند. در دیگر جوامع، آرشیوها و گزارشهای تاریخی عمداً از نسخههای رسمی تاریخ حذف میشوند. بنابراین، حافظه به طور ذاتی با افرادی که در قدرت هستند ارتباط دارد، زیرا آنها تعیین میکنند که کدام روایتها به یاد سپرده، حفظ و منتشر شوند. از دیدگاه بینامین، هنر نباید تنها واقعیتهای عینی و ملموس را نمایان کند، بلکه باید حقیقتهای پنهانی که از نظر تاریخی و فرهنگی اهمیت دارند را آشکار سازد. به عبارت دیگر، بینامین هنر را به عنوان وسیلهای برای افشای لایههای پنهان واقعیت میبیند، که در آن ابعاد اجتماعی و معنایی با دقت بررسی میشود.در مقاله مشهور خود، اثر هنری در عصر تولید مثل ماشینی، او مفهوم اصالت در هنر را مورد بحث قرار میدهد. بینامین نشان میدهد که چگونه ظهور فناوری و تولید انبوه به طور بنیادین مفهوم اصالت را تغییر داده است. با ظهور روشهای جدید تولید، مانند چاپ و عکاسی، امکان تولید بیپایان آثار هنری به شدت بر درک و تجربه مخاطبان از حقیقت هنری تأثیر گذاشته است (بینامین، ۱۹۶۳: ۱۲). بینامین این تحول را عامل مهمی در بازسازی تعامل بشر با هنر و حقیقت میداند. هنر به عنوان ابزاری برای حفظ و بازسازی تاریخی و فرهنگی عمل میکند و به مخاطبان این امکان را میدهد که از طریق بازنگری گذشته، درک عمیقتری از واقعیتهای معاصر و آینده به دست آورند. از این دیدگاه، هنر نه تنها نمایشی از واقعیت عینی است، بلکه ابزاری برای تجزیه و تحلیل و تفسیر عمقهای تاریخی و فرهنگی تجربه انسانی است.این دیدگاه درباره ماهیت هنر به طور ماهرانهای در ساختار نمایشنامه اهداء گنجانده شده است. با ارائه تصاویر آرشیوی و فیلمها، در حالی که آرسینه با تکیه بر تجربه زیسته خود، ابعاد تحلیلی و تفسیری به گذشته عینی میافزاید. در واقع، این نمایشنامه ما را با یک دوگانگی در روایتهای تاریخی روبهرو میکند: تاریخ نمایندگیشده توسط گونتر، که معناهای آن از ساختارهای قدرت گرفته شده و میتواند در طول زمان تغییر کند تا تفسیرهای جدیدی از حتی واقعیتهای عینی تولید کند، و تاریخ نمایندگیشده توسط آرسینه، که اصیل، غیرقابل تکرار و تحت حفاظت هالهای از حافظه شخصی و تجربه زیسته است.آتم ایگویان پیشتر این تناقض تاریخی و نقش روایتهای مختلف در بازگویی نسلکشی ارامنه در بسترهای زمانی مختلف را در آثار سینمایی خود مورد بررسی قرار داده است.
فیلمهای او رابطه پیچیده میان فرد و جامعه، حقیقت و حافظه، و گذشته و حال را به دقت بررسی میکنند. فیلمهای ایگویان از تکههای حافظه ساخته شدهاند نه از یک ساختار روایی معمولی؛ به همین دلیل شخصیتهای او، مانند گونتر و آرسینه در نمایشنامه اهداء، بین گذشته و حال نوسان میکنند و درک تازهای از حقیقت را ارائه میدهند.در تنظیمکننده (۱۹۹۱)، داستان نوح رندر، یک ارزیاب بیمه که قربانیان فاجعهها را از طریق روشهای غیرمتعارف نجات میدهد، روایت میشود. فیلم به عمق مضامین تنهایی، انزوا و بحران هویت در دنیای مدرن میپردازد—جایی که ساختارهای نهادین به احساسات و بینظمیهای انسانی تسلیم میشوند. ایگویان از تکنیکهای بصری مانند قاببندی ایستا و نماهای وسیع برای نمایش جو سرد و بیاحساس مناظر شهری و حومه شهری استفاده میکند. داستانهای موازی، مانند ماجراهای یک زوج ثروتمند که به دنبال ماجراجویی جنسی هستند، لایههای روانشناختی و انتقادی فیلم را تقویت میکنند. در نهایت، تنظیمکننده عناصری از شوخطبعی سیاه، سوررئالیسم و ساختارهای روایی پیچیده را ترکیب میکند تا از مخاطبان دعوت کند که به ارزش واقعی روابط انسانی، معنای هویت و نحوه برخورد با فاجعههای زندگی بیندیشند.
در تقویم (۱۹۹۳)، ایگویان مضامین هویت، بیگانگی و تعلق به دیاسپورا را از طریق ساختار روایی به ظاهر سادهای بررسی میکند. فیلم داستان یک عکاس بینام و همسرش را دنبال میکند که برای مستند کردن صومعههای باستانی به ارمنستان سفر میکنند تا پروژهای برای چاپ تقویم انجام دهند. در حالی که همسرش به تدریج با مناظر ارمنستان، تاریخ و یک راننده محلی ارتباط برقرار میکند، عکاس همچنان از نظر احساسی دور است و پشت دوربین خود پنهان میشود. بیتوجهی او نماد یک بیگانگی عمیقتر از میراث فرهنگی و هویت خود به عنوان یک ارمنی کانادایی نسل دوم است. مثلث عشقی که بین عکاس، همسرش و راننده شکل میگیرد، به عنوان استعارهای برای بیگانگی عکاس عمل میکند—نه تنها از شریک زندگیاش بلکه از ارمنستان خود.همسر عکاس و راننده به یادبودها به عنوان گسترشهای زنده هویت خود نگاه میکنند، در حالی که عکاس تنها به عنوان اشیاء هنری با آنها تعامل دارد. بازگشت به کانادا و تماشای مکرر فیلمها نشاندهنده تلاشی بیثمر برای تعیین لحظهای است که ازدواج او از هم گسیخته است، که نابینایی عاطفی و انفعال او را نشان میدهد. فیلم نقدی است بر تلاش افراد دیاسپورا برای بازپسگیری یا ارتباط با گذشته فرهنگی که احساس میشود بیگانه یا غیرقابل دسترس است. ایگویان از غیبت فیزیکی عکاس از فیلمهای خود و امتناع او از ارتباط با منظره ارمنی به عنوان نمادهای قدرتمند از دست دادن هویت استفاده میکند. در مقابل، نزدیکی روزافزون همسرش با راننده نمایانگر اتصال نمادین او به ریشههایش است. تقویم در نهایت اصالت هویت، محدودیتهای هنر در ضبط حقیقت شخصی، و بیگانگی خاموشی که ممکن است در روابط و میان افراد و میراث آنها وجود داشته باشد را مورد سؤال قرار میدهد.در آراارات (۲۰۰۲)، ایگویان مرز بین داستانگویی تخیلی و واقعگرایی مستند را محو میکند.
آراارات یک مدیتیشن پیچیده و چندلایه سینمایی است دربارهی تروماهای باقیمانده از نسلکشی ارمنیها و تأثیر آن بر هویت دیاسپوریک معاصر. از طریق ساختار روایتی تکهتکه و فیلم در فیلم، ایگویان بررسی میکند که چگونه هنر، حافظه و تاریخ شخصی در تلاش برای پردازش گذشته جمعی که هنوز سیاسیاً انکار شده و عاطفی حل نشده است، به هم میآمیزند.فیلم بین بازسازیهای تاریخی، تورنتو در حال حاضر و درگیریهای خانوادگی صمیمی حرکت میکند، و نشان میدهد که چگونه میراث نسلکشی همچنان روابط، خودادراک و بیان هنری را شکل میدهد. ایگویان مجموعهای از شخصیتها را معرفی میکند—یک تاریخنگار هنر، پسرش، یک مأمور گمرک، یک فیلمساز و بازیگران—که همه به نوعی در حال مذاکره با بارهای حافظه، انکار و حقیقت هستند. حضور کسانی که از نسلکشی سوال میکنند یا از آن دور میشوند، به عنوان نقطه مقابل کسانی عمل میکند که به دنبال معنا و عدالت هستند.در نهایت، آراارات ابعاد روحانی و عاطفی عواقب نسلکشی را برجسته میکند. این فیلم پیشنهاد میدهد که انتقال تروما نه تنها تاریخی است، بلکه به شدت شخصی نیز میباشد و هنر میتواند هم به عنوان وسیلهای برای یادآوری و هم به عنوان مکانی برای بازسازی هویت مورد مناقشه عمل کند.سینمای آتم ایگویان یادآور این است که حقیقت یک موجودیت بیرونی برای کشف نیست، بلکه یک فرآیند پویاست که از درون ما برمیخیزد و از طریق تعامل با محیطمان شکل میگیرد. این تعامل در یک فرآیند چندلایه رخ میدهد و تاریخ و ابعاد مختلف آن را در طول زمان آشکار میسازد. رابطه با تاریخ در فیلمهای ایگویان شباهت مستقیمی به درام، توسعه شخصیت و طراحی صحنه در اهداء دارد. برای مثال، لباسهایی که در آراارات استفاده شدهاند بعداً بر فیلم برش (The Cut) ساخته فاتیح آکین تأثیر گذاشتند، که نشان میدهد عناصر مادی نمایش تاریخی در آثار هنری منتقل میشوند. از طریق این انتخابهای دراماتورژیکی و بصری، اهداء عمل پرسشگری از تاریخ و روبهرو شدن با فاجعههای ذاتی آن را در مرکز قرار میدهد.
نتیجهگیری
نمایشنامه اهدا اثر آتم ایگویان نه تنها تجربیات انسانی و روانشناختی را در بسترهای تاریخی و سیاسی مختلف به صورت عمیق و چندلایه ارائه میدهد، بلکه نقش مهمی در بازنگری ماهیت حافظه تاریخی و فرهنگی ایفا میکند. با استفاده از فرم نوآورانه و تجربی—که قبلاً در آثار سینمایی ایگویان دیده شده است—این نمایشنامه ارتباطی عمیق و فعال با مخاطب برقرار میکند و تماشاگران را وادار میکند که تاریخ، هویت اجتماعی و گذشته گمشده را دوباره بررسی کنند و به طور فعال در ساخت معنای متن مشارکت کنند.
جایگذاری فضاهای احساسی، شخصی و ذهنی در کنار عناصر مستند، واقعی و جمعی در اهداء به طور مستقیم درک شناختی مخاطب از رنج انسانی را به چالش میکشد و بر ضرورت حفظ و انتقال دقیق تاریخ تأکید میکند. این نمایشنامه به طور ماهرانهای سؤالات بنیادی را مطرح میکند: حقیقت تاریخی چیست؟ چگونه به آن دسترسی پیدا میکنیم؟ و چگونه باید اطمینان حاصل کنیم که هیچگاه فراموش نمیشود؟
مراجع:
1- آندرس، گونتر. عصر انسان کهنه: دربارهی روح در دوران انقلاب صنعتی دوم. مونیخ: C.H. Beck. 1956.
2- آندرس، گونتر. مرد روی پل: خاطرات از هیروشیما و ناگازاکی. مونیخ: C.H. Beck. 1959.
3- بنجامین، والتر. اثر هنری در عصر بازتولید فنی. فرانکفورت بر ماین: Suhrkamp. 1963.
4- بیرد، ویلیام. به سوی گذشته: سینمای آتم ایگویان. تورنتو: University of Toronto Press, 2024.
5- نیکولز، بیل. نمایش واقعیت: مسائل و مفاهیم در مستند. ایندیانا: Indiana University Press, 1991.
درباره نویسنده: فارغ التحصیل رشته فیلم سازی از مدرسه FilmArche برلین
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
آدرس اینستاگرام ماهنامه فیلم:
https://www.instagram.com/filmmagazine.official
آدرس کانال آپارات مجله فیلم:
[ماهنامه فیلم]