
كشتیربایی A Hijacking
نویسنده و كارگردان: توبیاس لیندهولم. بازیگران: سورن مالینگ (پیتر لودویگسن)، پیلو آسبیك (میكل هارتمان)، رولاند مولر (یان سورنسن)، در سلیم (لارس وسترگارد). محصول 2012 دانمارك، 99 دقیقه.
كشتی باری اموی روزِن در حالی كه به سوی بندر مقصد پیش میرود در آبهای اقیانوس هند گرفتار حملهی دزدان دریایی سومالیایی میشود. آشپز كشتی، میكل هارتمان، و مهندس كشتی، یان سورنسن، از خدمهی كشتی هستند كه همراه با بقیهی افراد درون كشتی گروگان گرفته میشوند. دزدان دریایی چند میلیون دلار باج در ازای آزاد كردن گروگانهایشان میخواهند...
حذفهای ویرانگر
رضا حسینی: فیلمهای كشتیربایی و ناخدا فیلیپس دو درام/ تریلری هستند كه سال گذشتهی میلادی با موضوع دزدیده شدن كشتیهای باری به دست دزدان دریایی سومالی به نمایش عمومی درآمدند. ناخدا فیلیپس كه توسط پل گرینگرس، كارگردان تریلرهای تماشایی برتری بورنو اولتیماتوم بورنساخته شد، با اینكه در مجموع فیلم بهتری است ولی مشكلات خاص خودش را دارد، از جمله ریتم كه از زمان بیش از حد طولانی فیلم بیشترین ضربه را خورده است؛ و پایانبندی خستهكنندهای كه آثار سفارشی را به یاد میآورد. اما چرا كشتیربایی به عنوان فیلمی از سینمای مستقل (محصول كشور دانمارك) اثر بهتری نیست؟ متأسفانه فیلم بزرگترین ضربه را از ساختار اشتباه و رویكرد نادرست كارگردانش، توبیاس لیندهولم در مواجهه با داستان و سوژهی فیلم خورده است. به عنوان مثال، در مورد ساختار اشتباه فیلم میتوان به شروع و پایان آن اشاره كرد. كشتیربایی با صدای بوق تلفن و تماس میكل، آشپز كشتی (شخصیت اصلی داستان) با خانوادهاش آغاز میشود ولی با تعقیب مدیرعامل شركت حملونقل دریایی و خروج او از پاركینگ به پایان میرسد. نمای خروج مدیرعامل از پاركینگ تاریك و ورودش به روشنایی روز قرار بوده چه معنایی را منتقل كند؟ آیا او شخصیتی است كه از بحران خارج شده و تاریكی را پشت سر گذاشته است؟ جواب این سؤالها روشن است و با حذف این صحنه بهخوبی تبیین میشود. درست پیش از این نما، پایان منطقی فیلم قرار دارد كه میتوانست بهترین قرینه برای آغاز فیلم باشد؛ صحنهای كه در آن میكل افسرده و شوكه از كشته شدن ناخدا، دوباره در كانون خانوادهاش قرار میگیرد. جالب است كه این صحنه از لحاظ تركیببندی و میزانسن كاملاً در نقطهی مقابل صحنهی آغاز فیلم قرار میگیرد. در قاب ابتدای فیلم، میكل در یك روز آفتابی و در پیشزمینهی دریای آبی، ایستاده و مشتاق برقراری تماس تلفنی با خانوادهاش است (نمایی كه شور زندگی و انرژی كاملاً در آن به چشم میخورد). اما در صحنهی پایانی كه میكل را پس از ماجرای كشتیربایی و اسارت چندماههاش، در دفتر شركت حملونقل میبینیم، او افسرده و بیتفاوت در تاریكی نشسته است و حتی بعد از ورود خانوادهاش هم قادر به برقراری ارتباط و ابراز احساسات نیست و بهسختی متوجه حضور آنها میشود. در مورد رویكرد نادرست كارگردان در مواجهه با داستان و سوژهی فیلمش هم میتوانیم از همین صحنه مثال بیاوریم. لیندهولم بخش اصلی رویارویی میكل با دختر و همسرش در این صحنه را حذف كرده است. همین موضوع دربارهی چگونگی حمله به كشتی و تسخیر آن توسط دزدان دریایی و تقریباً هر صحنهی پرتنش مشابهی در فیلم تكرار میشود. این تصمیم فیلمساز كاملاً در تضاد با فرمی قرار میگیرد كه برای فیلمش برگزیده است؛ دوربین روی دست (كه تعقیبكننده و درگیر در كنشهاست) استفاده از نابازیگران، بداههپردازی دیالوگها و در مجموع، فضای واقعگرایانهای كه كارگردان برای روایت داستانش خلق كرده، برای دستیابی به كیفیتی مستندگونه است تا در نهایت به تأثیرگذاری بیشتر فرازهای درام یا همان صحنههای پرتنش و احساسی فیلم بینجامد. اما در كمال تعجب كارگردان ترجیح داده اوجهای دراماتیك را از چنین قالب و فرمی حذف كند. پس ما با روایت واقعگرایانه و شبهمستند یك داستان مهیج (همان طور كه اشاره شد این فیلم یك تریلر است) روبهرو هستیم كه فرازهایش به طرق مختلف از آن حذف شده است. نتیجهی این رویكرد باعث میشود تا تماشاگر آن طور كه باید با فیلم همراه نشود و با شخصیت اصلی داستان همذاتپنداری نكند. اصلاً به همین دلیل است كه صحنهی كشته شدن ناخدا برای تماشاگر به اندازهی كافی تكاندهنده نیست. تماشاگر از ابتدای داستان با شخصیت میكل همراه میشود و او را در كانون این بحران دنبال میكند اما در پایان، وقتی ناخدا كشته میشود به جای اینكه در كنار او قرار بگیرد (و به نوعی از نقطهنظر او شاهد این نقطهی اوج درام باشد) در مقابل او میایستد تا شاهد واكنش او به این اتفاق باشد. (امتیاز: 3 از 10)
A Touch of Sin نشانی از گناه
نویسنده و كارگردان: جیا ژانگكه. بازیگران: وو جیانگ (داهای)، لانشان لئو (ژائو هوی)، بائوكیانگ وانگ (ژو سان)، تائو ژائو (ژائو یو). محصول 2013 چین، 133 دقیقه.
چند داستان دربارهی خشونتهایی كه در چین معاصر اتفاق میافتد...
تراویس بیكلهای بدون تاكسی
هومن داودی: فرض كنید رانندهی تاكسی مارتین اسكورسیزی را بدون آنكه قبلاً دیده باشید از سی دقیقه مانده به آخرش به عنوان یك فیلم كوتاه نشانتان بدهند. یعنی داستان مردی كه از كثافت و گناهآلودگی محیطش شاكی است و به همین دلیل به سرحد جنون میرسد و دست به كشتار میزند. هرچهقدر آن فیلم فرضی سی دقیقهای ابتر و بینتیجه و بیهوده به نظر میرسد، نشانی از گناه چند برابر هدررفتهتر و بیاثرتر است؛ چون مجموعهای از چند اپیزود با این كیفیات و مشخصات است؛ اپیزودهایی كه همه به خودكشی یا دیگركشی ختم میشوند و قصد دارند حد نهایی تاب آوردن انسانهای مختلف را در برابر بیعدالتیها و زشتیها و جنایتها به تصویر بكشند.
ایراد بنیادین نشانی از گناه در نوع خود كمنظیر و كمسابقه است. فیلمساز چند داستان دست گرفته كه پتانسیلهای دراماتیك پررنگی دارند، شخصیتهایی خلق میكند كه تضادشان با آدمهای اطراف قابلتأمل و دركشدنی است، محیط و فضایی خشن و هویتمند میآفریند كه جبر حاكم بر آن آدمهایی را كه در آن نفس میكشند به جنون میكشاند و... اما متأسفانه همهی این دستاوردها در آخرین گامها بر باد میرود و چیزی جز افسوس باقی نمیگذارد. در تكتك اپیزودها، آن گام آخر، كه مهمترین گام هم هست، چنان بیربط و ناپخته برداشته میشود و چنان دستهای فیلمساز برای پیش بردن درام (و احتمالاً انتقال پیامی كه مورد نظرش است) از آستین بیرون میآید كه حیرتانگیز است؛ برای مثال در اپیزود اول آدمی اهل قانون و مدارا و صبر ناگهان به چنان آدمكش خونسردی، كه گناهكار و بیگناه را بهراحتی به دیار عدم میفرستد، تبدیل میشود كه تراویس بیكل جلویش آدمی منطقی و صلحطلب جلوه میكند؛ در اپیزودی دیگر، جوانی كه با یكیدو قرار عاشقانه عاشق دختری شده كه نباید عاشقش میشده، پس از تلفن مادرش كه او را مدام به خاطر سربههوایی سرزنش میكند، خودش را میكشد. در دیگری، خانمی كه معشوق دوم مردی است كه همسر دارد و طبیعتاً به دست همسر اول حسابی گوشمالی داده شده، ناگهان در معرض تجاوز قرار میگیرد تا هر طور شده، او هم برای دفاع از خود دست به چاقو ببرد و از این سفرهی بیمنت خون و خونریزی بینصیب نماند...
نشانی از گناه از نظر ساختاری نیز دچار نقصانی فاحش است؛ نه ترتیب و پس و پیش شدن اپیزودها تغییر و تأثیری در نتیجهی نهایی دارد و نه اصلاً نتیجهی نهایی مشخصی از نفس كنار هم قرار گرفتن این اپیزودها در كار است كه بخواهیم دربارهاش چونوچرا كنیم. درست است كه هر بخش تا پیش از ضربهی نهایی و پردهی آخر مربوطه، واجد استانداردهای روایی و كارگردانی است اما آن چیزی كه باید این تكهها را به هم بچسباند و به كلیت اثر آغاز و میانه و فرجامی باهویت ببخشد (البته نه لزوماً به معنای كلاسیكاش) غایب است. یعنی میشود همین طور این اپیزودها را ادامه داد و قصهی هر كدام از آدمهای فرعی و كماثر را پی گرفت و نه یك فیلم طولانیتر، كه یك سریال چندقسمتی ساخت. شاید كلیدیترین ضعف نشانی از گناه، نه ناتوانی سازندهاش در پایان دادن به داستانهایی كه تا نزدیكیهای آخر بهخوبی تعریفشان میكند، كه همین بیتشخصی و بیانسجامی كلیت آن باشد. (امتیاز: 3 از 10)