
لینكلن Lincoln
كارگردان: استیون اسپیلبرگ. فیلمنامه: تونی كوشنر، بازیگران: دانیل دیلوییس (لینكلن)، تامی لی جونز (استیونز)، سالی فیلد (مری تاد لینكلن)، دیوید استراترن (ویلیام سوارد). محصول 2012، 150 دقیقه.
فیلم نمایشگر تلاشهای آبراهام لینكلن، محبوبترین رییسجمهور آمریكا، برای تصویب لایحهای در مجلس آن كشور است كه به ختم دوران بردهداری میانجامد. لینكلن هم باید به اوضاع جنگ داخلی كشور سروسامان بدهد و هم نمایندگان مختلف مجلس را راضی كند تا به این لایحه رأی مثبت بدهند.
روزهای رادیو
اسپیلبرگ كهنهكار كه استاد كلاسیك و كبیر داستانگویی است و بیش و پیش از همه چیز به جذابی و درگیركنندگی فیلمهایش اهمیت میدهد و با تزریق حسهای انسانی به آنها معمولاً موفق میشود همذاتپنداری مخاطب را جلب كند، انگار در لینكلن همهی اینها را فراموش كرده است. لینكلن در بهترین حالت یك سند تاریخی است نه یك فیلم. اصرار بیش از حد اسپیلبرگ به جزییات نالازم و كسالتبار نحوهی رأی آوردن اصلاحیهی سیزدهم قانون اساسی آمریكا، به ملالانگیز شدن فیلمی منجر شده كه یك دانیل دیلوییس درجهیك در نقش اصلی دارد. سیر پایانناپذیر گفتوگوها در فیلم كه یك موقعیت واحد را بیهوده كش میدهند باعث شده فیلمساز رابطههای اصلی فیلم، یعنی رابطهی آبراهام لینكلن با همسر و فرزند بزرگش، را بدون پرداخت لازم رها كند و در نتیجه زندگی شخصی این رییسجمهور تاریخساز برای تماشاگر نامكشوف باقی بماند. زندگی سیاسی او هم كه همچون یك برنامهی رادیویی پر است از جروبحثهای كسالتبار و تكراری. در نهایت، متأسفانه، جایی در پایان فیلم كه قرار است اصلاحیهی تاریخساز به رأی گذاشته شود، دیگر كلیت فیلم و گره اصلی درامش كوچكترین اهمیتی برای تماشاگر ندارد.
بازی خوب دیلوییس در نقش لینكلن و اسكار گرفتنش هم جای چونوچرا دارد. معمولاً جایزهی بهترین بازیگری به بازیگری داده میشود كه توانسته باشد بهخوبی در جلد یك شخصیت «فرو برود» و احساسات و حركات او را «اجرا» كند؛ نه اینكه تماماً به خود آن شخصیت «تبدیل بشود». مطابق با آنچه از پشت صحنهی لینكلن به گوش میرسد (و در مراسم اسكار هم مجری بامزهی برنامه با آن شوخی كرد)، دیلوییس همهی عوامل پشت صحنه را وادار میكرده تا مانند آبراهام لینكلن واقعی با او رفتار كنند و حتی زمانی كه سر صحنهی فیلمبرداری نبوده هم از جلد شخصیت نمایشاش خارج نمیشده. یعنی او بجز جلوی دوربین، پشت دوربین و تمام مدت فیلمبرداری فیلمْ لینكلن «شده» است و خود واقعیاش را فراموش كرده. دیگر از «اجرا» كه اصلیترین مؤلفهی یك بازیگر است خبری نیست؛ اینجا بازیگرْ كلیدی پیدا كرده كه خودش را تبدیل به شخصیت نمایشیاش كرده است. درست است كه پیدا كردن این كلید و رفتن در این مسیرْ دشوار و طاقتفرساست، اما آیا نسبت به بازیگری كه با تكنیك والایش میتواند عواطف مختلف را اجرا كند، بدون آنكه خودش را فراموش كند یا اطرافیانش را این قدر آزار بدهد، در سطح پایینتری قرار نمیگیرد و بازیگر ضعیفتری نیست؟ (امتیاز: 2 از 10)
ده سال 10 Years
نویسنده و كارگردان: جِیمی لیندِن. بازیگران: چنینگ تاتم (جِیك)، جاستین لنگ (مارتی)، اسكار ایزاك (ریوز)، روساریو داوسن (مری)، جنا دووان-تاتم (جس). محصول 2011، 100 دقیقه.
گروهی از همكلاسیهای قدیمی دوران دبیرستان، ده سال پس از فارغالتحصیلی، گرد هم آمدهاند تا خاطراتشان را در كنار هم مرور كنند. برخورد آنها با هم باعث میشود هر كدام برای حال و آیندهشان تصمیمهای متفاوتی بگیرند یا با دیدگاه متفاوتی به زندگی ادامه دهند.
در جستوجوی سینما
در ده سال سینما وجود ندارد. مجموعهی آدمها و روابطی سطحی و كلیشهای كه در تلویزیون (و نه حتی سینما) نمونههای بهمراتب پختهتر و عمیقترش را دیدهایم در فیلم گرد هم آمدهاند تا گذشته و حال عدهای جوان را به تصویر بكشند و تأثیر این گذشت زمان را در ابعاد مختلف زندگی آنها واكاوی كنند. اما متأسفانه این نیت خوب به دلیل سطحینگری نویسنده و كارگردان فیلم نسبت به روابط انسانی بر باد رفته است. دیالوگها، كنشها و دغدغههای آدمهای فیلم در سطح آثار نازل تلویزیونی میگذرد و برای رفتارهای مختلفشان بسترسازی لازم صورت نگرفته است. به همین دلیل روند همذاتپنداری مخاطب با آدمهای پرشمار فیلم و تعقیب فرازوفرود رابطههای آنها دچار اختلالی جدی شده است؛ و این برای فیلمی كه قرار است توجه تماشاگرش را به آدمهایش جلب كند و او را به همراهی با آنها دعوت كند در حكم تیر خلاص است. جایی كه كورسویی از امید پدیدار میشود در اواخر فیلم و جایی است كه وارد زندگی شخصی یكی از زیباروترین دخترهای گروه میشویم و با زندگی معمولی و كسالتبار او آشنا میشویم و این پیچش دراماتیك با اعترافهای ناراحتكنندهی دو جوانی كه قصد صمیمی شدن با او را دارند تقویت میشود. اما متأسفانه فیلم رو به پایان است و فرصت نجات فیلم با این خردهپیرنگ كمرنگ وجود ندارد. (امتیاز: 2 از 10)
پایان نگهبانی End of Watch
نویسنده و كارگردان: دیوید آیر، بازیگران: جیك جیلنهال (برایان تیلور)، مایكل پنا (مایك زاوالا)، آنا كندریك (جانِت)، ناتالی مارتینِز (گَبی). محصول 2012، 109 دقیقه.
فیلم نمایشگر یك روز از فعالیتهای دو پلیس لسآنجلسی است كه دوست و همكار هستند. شروع اتفاقهای فیلم از جایی است كه این دو با نیروهای تبهكاری روبهرو میشوند كه قدرتمندتر از نیروهای پلیس هستند...
سندرم واقعیتگرایی
پایان نگهبانی نمونهی دیگری از سندرم جدید دوربین روی دست است كه بدون بسترسازی دراماتیك لازم و بدون آنكه از متن اثر زاییده شده باشد، به سدی میان مخاطب و فیلم تبدیل شده است. اگر از دلیلتراشی بیهودهی فیلمبرداری یكی از دو پلیس برای یك پروژهی تحقیقاتی مبهم (كه اصلاً از نیمهی فیلم رها میشود و در نهایت هم بلاتكلیف میماند) بگذریم، فیلم حتی آن قدر خودبسنده و وفادار به اصولی كه خودش وضع كرده نیست كه تمامش از زاویهی همان دوربینهای كذایی به تصویر كشیده شده باشد. بر خلاف نمونههای درخشانی مثل پروژهی جادوگر بلر و مزرعهی شبدر، به دلیل آنكه این قانون نقض میشود و در بسیاری از صحنهها شخص سومی فیلمبرداری كرده كه هویت مبهمی دارد، و در واقع در جایگاه فیلمساز قرار میگیرد، تماشاگری كه قرار است با این فرم فوقرئالیستی به درون دنیای پر از خشونت فیلم كشیده شود اجازهی ورود به آن را پیدا نمیكند و از این همه تكان و لرزش دوربین جز سرگیجه نصیبش نمیشود. بهترین چیز فیلم رابطهی دونفره و دوستانهی دو شخصیت اصلی است كه با توجه به گسترش دراماتیك عرضی فیلم قرار بوده محور آن قرار بگیرد. با آنكه جیك جیلنهال و مایكل پنا تمام تلاششان را برای ایفای نقشهایشان به كار بستهاند، عرصههایی كه برای شكلگیری این رابطه تدارك دیده شده (مانند این طرف و آن طرف رفتن این دو و دستگیری مجرمهای مختلف) قابلیت عمق بخشیدن به رابطهشان را ندارد. به همین دلیل سكانس نهایی فیلم، با وجود دز احساساتگرایی بالایش، فاقد تأثیرگذاری لازم از كار درآمده است. و در نهایت، از فیلمی كه این چنین اصرار دارد نسبتش را با واقعیت حفظ كند بعید است صحنهی غیرقابلباوری مثل ورود اولیهی دو پلیس در دامی كه تبهكاران مكزیكی برایشان تدارك دیدهاند (و طی آن چندینوچند خشاب روی آنها و از فاصلهای نزدیك خالی میشود، بدون آنكه آسیبی جدی بهشان برسد) در آن دیده شود. (امتیاز: 4 از 10)