به بهانهی اکران فیلم محمد رسولاللهص (مجید مجیدی) شاید بیمناسبت نباشد به مجموعهی تلویزیونی انجیل از محصولات شبکهی«تاریخ» (History) پرداخته شود؛ سریالی درباره سرگذشت برخی از پیامبران و برگزیدگان الهی که در عهد عتیق و عهد جدید ازشان یاد شده است. جرقهی تولید سریال انجیل در سال ۲۰۱۱ مشتعل شد و دو سال بعد از تلویزیون پخش شد. برای تهیهی آن از مشاوران و متخصصان مذهبی آیینهای یهود و مسیحی کمک فراوان گرفته شد و در روند تولید نیز از بازیگرانی با پیشینهی تئاتری اما فاقد شهرت عمومی استفاده شد تا پیشزمینهی ذهنی مخاطب از شمایلشان، باعث پیشداوریهای ناخواسته نشود. سریال در ده قسمت به بزرگانی همچون نوح، ابراهیم، لوط، موسی، یوشع، طالوت، داود، یحیی، عیسی و حواریون و رسولان او میپردازد و به نوعی قهرمانان اصلی کتاب مقدس را محور فضای درام خود قرار داده است.
اقبال سینما و تلویزیون به ماجراهای انبیا و اولیا، سابقهی پرقدمتی به درازای عمر خود این رسانهها دارد و با اینکه تراکم قابلتوجهی از فیلمهای سینمایی و تلویزیونی به این موضوعها اختصاص داشته است، هنوز هم در هر دو مدیوم، از این اقبال کاسته نشده است؛ آن سان که بینندگان همین سریال انجیل در هنگام پخش نخستین قسمت، آماری نزدیک به سیزده میلیون نفر را رقم زدند و در زمان تکرار پخش آن، آمار تماشاگران تقریباً به پانزده میلیون نفر رسید. کتب مقدس، هم به دلایل ایمانی و اعتقادی تودهی مردم، و هم به دلیل وجههی میراث فرهنگی/ تاریخیشان، و هم به دلیل محتوای قصهای و حکایتیشان (بهخصوص تورات که در قیاس با انجیل - و قرآن - حالوهوای داستانسرایانهتری دارد)، همواره از پرطرفدارترین مکتوبات در گذشته و حال بودهاند و قاعدتاً بازتابشان در عرصههای دیگر همچون سینما و تلویزیون نیز با استقبالآفرین بوده است.
اما فارغ از اقبال تماشاگران، این آثار سینمایی و تلویزیونی، معمولاً در تحلیلهای زیباییشناسانه و هنری، با رویکرد سردی از جانب منتقدان روبهرو بودهاند. جدا از معدود فیلمهایی که به شکل خلاقانه به انعکاس متون مقدس پرداختهاند، غالب این فیلمها و سریالها، فاقد جنبههای متناسب با اصول درست دراماتیک و شخصیتپردازانه هستند و در شکلی سطحی به حکایتپردازی ماجراهای قدیسان پرداختهاند و در خوشبینانهترین حالت، فتورمانهایی تلقی میشوند که تنها با ثبت چند تصویر ساده و مقادیری جلوههای ویژه و آدمهای تخت و بیهویتی که دیالوگهای پرطمطراق به زبان میآورند، قرار است جلوهی فیلم و سریال به خود گیرند. سریال انجیل نیز از همین قبیل است و با آنکه به دلیل زمان زیادی که در اختیار سازندگانش در داستانسرایی بوده است (بر خلاف فیلم سینمایی که تنها در محدودهای نهایتاً دوسهساعته این مجال را دارد)، این فرصت اختصاص یافته است به طرح بهشدت شتابزدهی ماجراهای قدیسان کتاب مقدس؛ آن سان که هنوز فضایی مربوط به مقطعی از ماجرای یک قدیس هنوز رسوب دراماتیک به خود نگرفته است، فوری وارد مقطعی از ماجرای قدیس دیگر میشود. داستانهای کتاب مقدس البته فینفسه و در واقع، داستان به معنای متعارف و درستش نیستند و حکایتهایی پراکندهاند از برخی نقاط زندگی قهرمانان مذهبی؛ اما وقتی نوبت بازتاب بصری و داستانی این ماجراها در مدیومهای مربوط میرسد، خلاقیت فیلمنامهنویس و فیلمساز در پرورش این حکایتها نقش بهسزایی دارد؛ نقشی که در سریال انجیل حداقلهایی از آن گاه به چشم میخورند و در اغلب موارد، صرفاً همان حکایتهای اولیه، حتی با مروری خلاصهتر از متن کتاب مقدس، تعریف شدهاند.
شاید از معدود خلاقیتهایی که چندان هم هنرمندانه به نظر نمیرسد قسمتهایی همچون نوع آغازبندی سریال باشد که با طوفان نوح رقم میخورد؛ در حالی که حضرت نوح در میانهی تلاطم دریای طوفانزده، درون کشتی، برای فرزندش درباره چگونگی آفرینش جهان و خلقت آدم و حوا و خروجشان از بهشت و نزاع هابیل و قابیل سخن میگوید و در واقع با فلاشبکی مختصر از زمان نوح به دوران ماقبلش، کمی در روایت تغییرات فرمی رخ داده است.
سریال انجیل همین معضل روایی را به شخصیتپردازیهایش هم منتقل میکند. شخصیتهای کتاب مقدس از آنجا که با ادبیاتی اسطورهای/ حکایتی معرفی شدهاند، انتظاری نمیرود که شکلوشمایل داستانی داشته باشند و اصولاً هدف از نزول کتب مقدس، قصهگویی نیست، ولی وقتی قرار است از کل این متون مقدس، صرفاً داستانها بازگو شوند، این انتظار تقویت میشود که که اوضاع پردازش شخصیتها به لحاظ دراماتیزه کردن موقعیتهایشان متفاوت باشد؛ انتظاری که در مجموعهی مزبور برآورده نمیشود و آدمها صرفاً با حمل یک نام مقدس، کنشها و گویشهایی بدون پشتوانهی دراماتیک از خود بروز میدهند؛ مثلاً سریال از حضرت یحیی به بزرگی یاد میکند، اما آنچه نشان میدهد، مردی است که در داخل رودخانهای در حال غسل تعمید دیگران است و نوید به ظهور منجی میدهد و همین؛ اینکه او کیست، چه عقبهای دارد، چرا باید آدم مهم و مقدسی باشد، چرا باید مردم به او بگروند و چرا باید رومیان دشمن او باشند، موضع سریال سکوت محض است و بیآنکه به این پرسشهای منطقی پاسخ دهد، خیلی سریع از مقطع یحیی برش میدهد به مقطع مکاشفهی چهلروزهی حضرت عیسی در بیابان و سپس شروع رسالتش با هدایت پطرس ماهیگیر.
این نوع تصویرسازی از بزرگان دین، بیش از آنکه به ترویج و تقویت ایمان منتهی شود، به دلیل رویکرد سطحی و کاریکاتوریاش، تأثیر وارونه میگذارد و از فضای قدسی حاکم بر موقعیت انبیا، نوعی پریشانی و آشفتگی و تکبعدیمداری ارائه میدهد. سریال انجیل شاید برای آن دسته از بینندگان که مایل باشند مروری سریع بر ماجراهای تعریف شده در تورات و انجیل داشته باشند و اطلاعاتی دربارهاش کسب کنند، یا احیاناً تفاوت روایت قرآن را با دیگر کتب مقدس در حکایتگویی از بزرگان دینی بدانند، میتواند تا حدی کاربرد داشته باشد، اما برای آنان که در پی روایتی جدی و هنرمندانه از ساحت انبیا هستند یا به حاصل پژوهشهایی جدی در این باره میاندیشند، جز اتلاف وقت چیز دیگری نیست.