نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

سینمای جهان » نقد و بررسی1395/09/29


از دلِ گناه

نگاهی دیگر به «دیپان» اثر ژاک اودیار

نزهت بادی

 

دیپان/ Dheepan
کارگردان: ژاک اودیار، فیلم‌نامه: اودیار، توماس بای‌دِگِین، نوئه دبره، مدیر فیلم‌برداری: اپونین مومنسو، تدوین: ژولیت ولفلین، موسیقی: نیکلا ژار، بازیگران: جسوتاسان آنتونی‌تاسان (دیپان)، کالیاسواری سرینیوایان (یِلینی) و... محصول ۲۰۱۵ فرانسه، ۱۱۵ دقیقه.
دیپان یکی از جنگ‌جویان ببرهای تامیل در سری‌لانکا است که با نزدیک شدن پایان جنگ داخلی و شکست، اجساد سربازان کشته‌شده‌اش را می‌سوزاند و با همراهی یک زن و دختری حدوداً نه‌ساله (در قالب یک خانواده و به منظور کسب پناهندگی) وارد خاک فرانسه می‌شوند. آن‌ها در حومه‌ی پاریس زندگی تازه‌ای را آغاز می‌کنند اما شرایط دوباره عرصه را بر دیپان تنگ می‌کند و دست تقدیر یک بار دیگر باعث طغیان این سرباز کهنه‌کار می‌شود.

از همان ابتدا که فرمانده جنگ سابق همراه با زن و دخترک هویت‌های پیشین خود را پشت سر می‌اندازند و خود را به جای اعضای خانواده‌ی مرده‌ای جا می‌زنند تا با گذرنامه‌ی فرانسوی آن‌ها از سری‌لانکای پرآشوب و ناامن خارج شوند و به عنوان یک خانواده زندگی تازه‌ای را در فرانسه آغاز کنند، چشم‌انداز امیدبخش داستان در هاله‌ای از بدبینی و تردید و هراس فرو می‌رود. زیستن به جای مردگان بیش از آن‌که پایانی بر زندگی دردناک و رنج‌بار گذشته باشد و نوید دوران جدیدی از حیات را بدهد، امتدادی بر سرنوشت شوم‌شان به حساب می‌آید که گویی هرگز از آن گریزی نیست.
در آغاز داستان آن‌چه این سه غریبه را به هم وصل می‌کند، حس نیاز و استیصال جبری بر اساس پیوند گذرنامه‌ای‌شان است که به آن‌ها در شکل یک خانواده امکان مهاجرت و ورود به دنیای جدید را می‌دهد. پس با خانواده‌ای جعلی روبه‌رو هستیم که باید به دوست داشتن یکدیگر تظاهر کنند و ادای یک خانواده‌ی واقعی را درآورند اما در همین پروسه‌ی وانمودسازی است که آرام آرام نیروهای سرکوب‌شده‌شان در جهت برخورداری از یک زندگی عادی در وجودشان شعله می‌کشد و درمی‌یابند که بیش از هر چیزی می‌خواهند مأمنی قابل اطمینان در این جهان دهشتناک داشته باشند تا بتوانند در کنار هم بیارامند.
اما مسیری که این سه آدم جداافتاده پشت سر می‌گذارند تا به شکل یک خانواده‌ی واقعی درآیند، در بستر متلاطم و تیره‌وتار و دهشتناکی شکل می‌گیرد و آن‌چه آن‌ها را به هم پیوند می‌دهد، تکیه کردن به یکدیگر برای دوام آوردن در برابر خشونتی است که بی‌رحمانه قصد بلعیدن آن‌ها را دارد؛ یعنی تلاش‌های هر سه شخصیت برای رسیدن به درک و تفاهمی متقابل در یک محیط آرام نتیجه‌ای در بر ندارد و آن‌ها فقط در حال نقش بازی کردن در جایگاه اعضای یک خانواده هستند و هیچ پیوند عمیق و ناگسستنی آن‌ها را به هم وصل نکرده است. به همین دلیل به محض این‌که محیط جدید دچار ناآرامی و مخاطره می‌شود، زن قید دیپان و دخترک و خانواده‌ی جدیدش را می‌زند و تصمیم به ترک آن‌ها می‌گیرد و آشکارا دروغین بودن رابطه‌شان را به رخ دیپان می‌کشد. پس اودیار شرایطی را فراهم می‌آورد که زن و دیپان چنان در گناه و خشونت به هم بیامیزند که دیگر امکان جدایی برای‌شان وجود نداشته باشد.
اساساً قهرمان‌های اودیار تا زمانی که به عنوان ذره‌ای ناچیز و بی‌اهمیت در گوشه‌ای از بی‌کرانگی هستی سر در کار خویش داشته باشند، مورد استثمار و استیلای دیگران قرار می‌گیرند. انگار محیط قهار و خشن پیرامون نسبت به اجزای ضعیف‌تر و ناتوان‌تر، خشونت و بی‌رحمی بیش‌تری نشان می‌دهد و آن‌ها را شدیدتر تحت فشار قرار می‌دهد. هر چه‌قدر شخصیت‌ها خود را از اجتماع پرآشوب کنار می‌کشند و بیش‌تر در گوشه‌ی انزوای خود فرو می‌روند تا از جریان آلوده و فاسد فراگیر دور بمانند، بیش‌تر در منجلاب بدبختی و نکبت غرق می‌شوند و رو به تباهی می‌روند. پس فقط آن‌هایی می‌توانند خود را نجات دهند که قدرت بیش‌تری نسبت به محیط پیرامون‌شان بیابند و بر روند نابودگر دربرگیرنده‌شان غلبه کنند.
دیپان هم که در آغاز فیلم لباس‌های نظامی‌اش را در آتش خاکستر همراهان کشته‌شده‌اش می‌سوزاند، با ورود به دنیای تازه می‌کوشد تا از قالب جنگ‌جو و مبارز پیشین درآید و به شهروندی آرام تبدیل شود و زندگی مسالمت‌آمیزی را در پیش بگیرد. برای اولین بار که به محیط جدید وارد می‌شویم، فقط سوسوی نورهای کوچک قرمز و آبی در صفحه‌ی سیاهی چشمک می‌زنند و بعد کم‌کم دیپان از دل سیاهی مطلق جلو می‌آید و ما مردی را می‌بینیم که تاریکی او را فرا گرفته است و انگار مدت‌هاست جزئی از ظلمت و تیرگی شده است و حالا ناامیدانه می‌کوشد از آن بیرون بیاید و به چشم‌اندازی از روشنایی و نور قدم بگذارد.
اما شهرک حومه‌ی پاریس نیز به همان جهنمی تبدیل می‌شود که دیپان و زن و دختر از آن گریخته‌اند و اشباح و سایه‌های خشونت از گذشته‌ای - که گویی در تمام این مدت در تعقیب آن‌ها بوده است - سر برمی‌آورند و دیپان می‌بیند مقصدی که قرار است مأمن باشد، به اندازه مبدأیی که از آن رانده شده‌اند، خطرناک و ناامن است و او چاره‌ای ندارد جز این‌که برای حفظ خانواده‌ی جدیدش دست به خشونت بزند. او پیش از این یک بار عشق و خانواده و مأوایش را از دست داده است و حالا نمی‌تواند دوباره شاهد ویرانی و زوال زندگی نوساخته‌اش باشد.
پس رؤیای پیش‌گویانه‌ی دیپان که فیل مستتر و پنهانی را می‌دید که به‌آرامی از لابه‌لای انبوه برگ‌های درختان بیرون می‌آید، محقق می‌شود و ماهیت واقعی شخصیت که قصد سرکوب و کنترل آن را دارد، سربرمی‌آورد و دیپان دوباره به همان جنگ‌جوی خشن تبدیل می‌شود تا به دل ظلمت چنگ بزند و خشونت اطرافش را با خشونت بزرگ‌تری از بین ببرد و جهان پاکیزه و امنی برای خود و خانواده‌اش بسازد. در واقع او هم مثل قهرمان‌های دیگر اودیار وقتی خود را ناتوان از استحاله و دگرگونی نظام ظالمانه‌ی قدرت می‌بیند و نمی‌تواند رابطه‌ی ارباب و رعیتی و اقلیت و اکثریت را از بین ببرد و این نظام خشونت‌بار را از درون بپاشد، به همان قانون وحشیانه‌ی تنازع بقا تن می‌دهد و دست به جابه‌جایی و تعویض روابط قدرت می‌زند و می‌کوشد از جایگاه سلطه‌پذیری خارج شود و در مقام قدرت برتر قرار بگیرد تا بتواند خودش برای سرنوشت و زندگی‌اش تصمیم بگیرد.
زن نیز که همواره در حال تلاش برای گریز از ناامنی و تنش پیرامون است و به دیپان به خاطر خشونتی که از گذشته بر رابطه‌شان سنگینی می‌کند اعتمادی ندارد، در نهایت مجبور به درآمیختن با خشونتی می‌شود که به جانش چنگ می‌زند و او را در خود غرق می‌کند. درست در لحظه‌ای که زن و دیپان با ظاهری خون‌آلود و زخم‌خورده یکدیگر را در آغوش می‌گیرند، رابطه و پیوندشان واقعی می‌شود. دیگر رؤیایی در کار نیست. رابطه‌ای که از دل خون و زخم و خطر و خشونت و مرگ متولد شده است، نمی‌تواند در رؤیا باشد. حالا خانواده‌ای که هیچ رابطه‌ی خونی با هم ندارند، به خاطر خونی که در میان‌شان ریخته شده است، برای همیشه به هم پیوند می‌یابند.
به همین دلیل در پایان هرچند ظاهراً خانواده در جایی آرام در انگلستان دور هم جمع هستند اما اساساً نمی‌توان آن را پایان خوش به حساب آورد. در واقع هرچند اودیار در انتهای فیلم‌هایش قهرمان را در موقعیت نجات‌یافته‌ای نشان می‌دهد اما نمی‌توان به آن خوش‌بین بود؛ چون مسیری که شخصیت طی کرده است تا به آن نقطه از آرامش و رهایی برسد، چنان سرشار از خشونت و گناه و شرارت است که نمی‌تواند منجر به رستگاری و والایش او شود. دیپان نیز برای داشتن این خانواده به همان خشونتی بازگشته که از آن گریخته بود و حالا گناه‌کارتر از قبل شده و در آلودگی و تیرگی و تباهی بیش‌تری فرو رفته است.

جدیدترین‌ها

آرشیو

فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۳۰)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: