هدیه/ The Gift
نویسنده و کارگردان: جویل اجرتن، بازیگران: جیسن بیتمن (سایمن)، ربکا هال (رابین)، جویل اجرتن (گوردو) و... محصول 2015 آمریکا، استرالیا، 108 دقیقه.
یک زوج جوان پا به خانهی جدیدشان میگذارند و این موضوع همزمان میشود با رویارویی شوهر با یکی از دوستان قدیمیاش در گذشتهای که زن از جزییات و چگونگی آن بیخبر است. دوست قدیمی شوهر هدایای مرموزی را در ملاقاتهای مختلفش با زوج به آنها پیشکش میکند و در نهایت پرده از رازی هراسانگیز در گذشتهی شوهر برمیدارد.
یکی از امتیازات ویژهی هدیه دقت نویسنده و کارگردان فیلم به جزییات محیط، معماری و نشانهشناسی اشیا در پردازش و تقویت درام بوده است. زوج داستان به خانهی جدید نقلمکان کردهاند و مختصات درونی و بیرونی همین خانه سهم مهمی در پیشبرد درام دارد. مثلاً یکی از دیوارها کاملاً شیشهای طراحی شده و محیط بیرونی به طور کامل هویداست و اولین باری که گوردو به خانهی آنها میآید، دقیقاً پشت همین دیوار شیشهای قرار گرفته است؛ یا حوضچهی خانه که ابتدا خالی است و بعد توسط گوردو پر از ماهیهای قرمز میشود و بعد خود او آنها را خیلی ناگهانی از بین میبرد. طراحی داخلی خانه نیز به صورتی است که در ایجاد تعلیق و دلهره مؤثر است و اغلب حرکت آرام و مرموز دوربین هم مکمل آن میشود؛ یا شکل طراحی آشپزخانه که دقیقاً طبق معماری مدرن جزئی از هال محسوب میشود تا اینکه فضایی مستقل داشته باشد.
شغل رابین نیز طراحی معماری است که دقیقاً در تناسب با مضمون فیلم قرار میگیرد. او طبق سلیقهی معمارانهاش خانهای را انتخاب کرده که از کنترل و مدیریت بحرانهای ریز و درشت همان خانه درمانده شده است؛ و جالب اینکه شکل معماری این خانه کاملاً در تضاد با خانهای قرار میگیرد که گوردو آنها را به آنجا دعوت میکند. خانهای با حیاطی بزرگ و معماری درونگرا و کلاسیک که در رازآلود بودن فضای آن مؤثر است. اما خانهی زوج داستان از نظر گوردو، سبک معماری دلپذیری دارد چرا که به لحاظ شفاف بودن فضاها و دید وسیعی که به ساکنان خانه میدهد، بهخوبی میتواند نقشهی شومش را در آنجا پیاده کند.
اشیا نیز نقش قابلتوجهی در بعد بخشیدن به فضا دارند؛ از جمله عروسک میمون که هم در خانهی سایمن و هم در خانهی گوردو قابلمشاهده است، یادداشتی که سایمن روی یخچال میچسباند و از گوردو به عنوان «عجیبوغریب» یاد میکند، نوشیدنی که ابتدا مخاطب را به شک میاندازد که شاید گوردو صرفاً به خاطر افراط در مصرف نوشیدنی آسمانریسمان میبافد، کالسکهی بچه و دو سیدی جاسازیشده در آن، یا در محیط بیمارستان درها و فضاهای شیشهای که شفافیت را به عنوان ویژگی فضا تشدید میکنند اما با وجود این شفافیت، آدمها چیزهای مختلفی برای پنهان کردن دارند، و به همین ترتیب استفاده از لوح فشردهی فیلم اینک آخرالزمان که یک بار خود گوردو صدای موسیقیاش را اجرا میکند و بار دیگر نیز تکرار میشود.
در واقع اطلاعاتدهی قطرهچکانی (به معنی دقیق کلمه) پلهپله مخاطب را با روحیات و زندگی زوج داستان و بهویژه زن آشنا میکند؛ مثلاً درباره فقدان بچه به عنوان لذت ازدسترفتهی زندگی آنها، ابتدا نسبت به صدای بچه در ماشین همسایه واکنش نشان میدهد و بعد هنگام در آغوش گرفتن بچه.
هدیه هیچگاه به طور مستقیم به گذشتهی زندگی احتمالاً پرتلاطم زن و مرد اشاره نمیکند و با پیش کشیدن ماجرای قرصها و مسألهی بچهدار شدن، فضا را برای برداشت مخاطبان از چگونگی این گذشته مهیا میکند. علاوه بر این، فیلم با طراحی دو شیوهی برخورد مرد و زن با حضور گوردو، دو نوع واکنش را پیش روی مخاطب میگذارد. واکنش اول توأم با نوعی بدبینی است که توسط مرد صورت میگیرد و واکنش دوم توأم با خوشبینی که در نهایت هر دو ابتدا به گوردو و سپس به خود بدبین میشوند و زندگیشان دستخوش دگرگونی میشود. در واقع فیلم بهخوبی مرز باریک بین دروغ و واقعیت را در دل داستانش ترسیم میکند.
هدیه به عنوان اولین فیلم نویسنده و کارگردان جوانش - که خودش نقش گوردو را بازی میکند؛ و در واقع سینمادوستان پیگیر سینمای مستقل آمریکا او را با فیلمهای تحسینشدهای چون قلمرو حیوانات (دیوید میشو، 2010) و جنگجو (گوین اوکانر، 2011) میشناسند - نشان میدهد که او نهفقط در وظایف اولیهاش (نگارش فیلمنامهای دقیق و منسجم و کارگردانی و هدایت تمامعیار و مسلط اغلب موارد) موفق بوده، بلکه بهدرستی از کلیشههای آثار دلهرهآور و جنایی استفاده کرده است تا فیلمی بسازد که روی پای خودش بایستد و هویت مستقل خودش را کسب کند.
از دیگر نقاط قوت فیلم میتوان به استفادهی بهجا از موسیقی دلهرهآور و بازی دیدنی ربکا هال نام برد که دقیقاً طبق مختصات متقاعدکنندهی شخصیتش، ابتدا نوعی سادگی را نشان میدهد و سپس احساسهای مختلفی چون حیرت و ترس و بدگمانی را ترسیم میکند. البته فیلم کاستیهایی هم دارد که از آن جمله میشود به قابلپیشبینی بودن روایت بهخصوص با مضمون تکراریاش اشاره کرد که نمونههایی مثل رودخانهی مرموز (کلینت ایستوود، 2003)را در ذهن تداعی میکند یا پرداخت کمرنگ زندگی کاری سایمن که اندکی از تأثیرگذاری کامل فیلم میکاهد.