سین سیتی: بانویی که میتوان به خاطرش کشت / Sin City: A Dame to Kill for
کارگردان: رابرت رودریگز، فرانک میلر. فیلمنامه: فرانک میلر بر اساس مجموعهی قصههای مصور «سین سیتی» اثر خودش. مدیر فیلمبرداری: رابرت رودریگز. موسیقی: رابرت رودریگز. تدوین: رابرت رودریگز. بازیگران: میکی رورک (مارْو)، جسیکا آلبا (نانسی کالاهان)، جاش برولین (دوایت مککارتی)، جوزف گوردنلِویت (جانی)، بروس ویلیس (جان هارتیگن)، روساریو داوسن، اوا گرین، پاوِرز بوث، دنیس هِیزبرت، ری لیوتا، استِیسی کیچ، جیمی کینگ، کریستوفر لوید، کریستوفر ملونی، لیدی گاگا، جرِمی پیون. محصول 2014 آمریکا، 102 دقیقه.
تنها یک شنبهشب دیگر: مارْو وسط بزرگراه و بین چند جسد و یک ماشین پلیس که تصادف کرده به هوش میآید، در حالی که به یاد نمیآورد چهطور سر از آنجا درآورده...
شب بد طولانی (قسمت اول): قمارباز جوان و مغروری به نام جانی در بازی پوکری که یک پایش سناتور رورک مقتدر است به خودش جرأت بردن میدهد. جسارتی که میتواند برای او بسیار گران تمام شود...
بانویی که میتوان به خاطرش کشت: سالها پیش از داستان «کشتار بزرگ حسابی» در فیلم اول، دوایت مککارتی میکوشد گذشتهی پرخشونتش را پشت سر بگذارد و به عنوان کارآگاهی خصوصی کار کند، ولی درگیر ماجرای خطرناکی میشود...
شب بد طولانی (قسمت دوم): جانی پس از درگیری با آدمهای سناتور و کشته شدن دوستش مارسی، میخواهد از سناتور انتقام بگیرد...
آخرین رقص نانسی: چهار سال پس از ماجراهای داستان «آن حرامزادهی زردرنگ» و خودکشی جان هارتیگن با هدف نجات دادن نانسی، او همچنان میکوشد با این ماجرا کنار بیاید و فکر گرفتن انتقام هارتیگن از سناتور رورک فاسد راحتش نمیگذارد...
گذشت زمانی نزدیک به ده سال از مقطع ساخت قسمت اول سین سیتی، که در روزگار خودش بسیار پرجلوه و بحثبرانگیز بود، انتظار را برای تماشای اثری بهمراتب قویتر و پیچیدهتر از نسخهی کنونی به عنوان قسمت دوم شکل داده بود. اثر فعلی (که جهت اختصار از همان اسم مصطلح سین سیتی۲ برایش استفاده خواهد شد)، بیشتر فیلمی است که به تکرار و گاه گرتهبرداری از موقعیتها و شخصیتهای نسخهی پیشین پرداخته است. فیلم قبلی سه روایت اصلی داشت (هارتیگن و تلاشش برای نجات نانسی یازدهساله، انتقامگیری مارو از عوامل قاتل معشوقهاش، و دردسرهای دوایت در کشتن پلیس فاسد) و این یکی نیز: جوانی به نام جانی که در روندی انتقامجویانه به قیمت از دست دادن جان، در قمار بر پدر نابکارش (سناتور رورک) چیره میشود، رودستخوردنهای پیدرپی دوایت از همسر سابق فمفاتالش، و تلاش نانسی برای انتقام خون هارتیگن از سناتور رورک. اینجا هم مانند سری قبلی، ماجراها همگی در شب سپری میشود و محوریت مکانی رویدادها از کافهای در مرکز شهر سرچشمه میگیرد؛ جایی که هم محل قماربازی رورک و مواجههاش با جانی است و هم محل نمایشگری نانسی و هم محل ملاقات دوایت و اوا (زن سابقش) که منجر به حادثههای بعدیای میشود که داستانهای اصلی متن را تشکیل میدهند. فرمت بصری فیلم هم همان ایدههای اثر قبلی را داراست: جلوههای گرافیکی استیلیزه در به کارگیری پراغراق نمودهای نئونوآر (از خیابانهای خیس گرفته تا سایههای بلند، از سایهروشنهای داخل اتاقها در پس پردههای نیمهباز گرفته تا بارانیهای بلند مردان و زرقوبرقهای پوشش زنان و...)، و نیز ساختار بصری مبتنی بر کمیکاستریپهای جنایی/ پلیسی میلر که فضاهایی سوررئالیستی را در خود پرورش میدهد: همچون اعمال خشونتهای فانتزیای که نگهبان سیاهپوست اوا بر سر دوایت میآورد یا پریشانیهای ذهنیای که نصیب مارو میشود.
سین سیتی۲ فضایی بهمراتب تلختر و نومیدتر از بخش نخستش دارد. در قسمت قبلی، اگرچه قهرمانان داستان اغلب به فرجامی مرگبار میرسیدند، اما انگار مرگشان نوعی برد در مواجهه با نابکاران شهر بود. هارتیگن با خودکشیاش مانع از دسترسی پسر فاسد سناتور شهر به نانسی معصوم شد و مارو اگرچه روی صندلی الکتریکی نشست، اما توانست منابع فساد را در حوزههای آیین و سیاست شکست دهد و دوایت نیز در همکاری با زنان بخش قدیمی شهر، خود را از شر مخمصهی پلیس فاسد شهر خلاص کرد. اما در سین سیتی۲ گویی جایی برای امیدواری نیست. هیچ معصومیتی برای هیچ کس باقی نمانده و حتی نانسی که تبلور پاکی شهر بود، حالا نهتنها نمایشهایی هتاکانهتر از سری قبل برای مشتریانش اجرا میکند، که به الکل و توهم و انتقام هم پناه آورده است. زنان داستان همانند سین سیتی نخست، مایهی اصلی انگیزههای مردان در تعقیبوگریز و کشتار و کنشهای متعددند (حتی جانی هم به انتقام مظلومیت مادرش سراغ پدر قماربازش میرود) اما اغلبشان جوهرهای مرگبار دارند و برعکس سری اول که بعضاً مظلوم بودند (مثل گیل، گلدی و نانسی)، اکنون در به دامافکنی مردان و سیطره بر آنان جلوه یافتهاند: مانند شخصیت سالی که مایهی خیانت جوی به همسرش شده یا بهخصوص اوا که نمودی تماموکمال از یک فمفاتال است. با اینکه فیلم، فرجامش با قتل یکی از پلیدترین آدمهای شهر (رورک) در انتقام از یکی از پاکترینهای آنجا (هارتیگن) رقم میخورد، اما همچنان سایهی تاریک و طلسمشدهی تبهکاری بر فراز شهر سنگینی میکند.
سین سیتی۲ با وجود سکانسها و پلانهای تماشایی و روند کلیاش که همچنان مهیج و تعلیقآور است، نقصهای اساسی دارد که هم در مقایسه با فیلم قبلی و هم به عنوان اثری مستقل قابلتوجهاند. یکی از مهمترین نقصها، تشتت روایی و داستانی فیلم است. در سین سیتی۱ ماجرایی که مارو دنبال میکرد به فرجامی رسید که زمینههای مشترک با سوژهی تحت تعقیب هارتیگن داشت (خانواده فاسد رورک) و حضور دوایت هم در میانهی ماجراها، کاتالیزوری بود برای نقب بیشتر به زمینههای فساد جاری در شهر (مانند اشاره به پلیس فاسد). اما در سین سیتی۲ این همبستگی کمتر مشهود است. داستان جانی و قمار مهلک با پدرش، تا حد زیادی از خود شمایلی گسسته با پیکرهی اصلی روایت ارائه میدهد و با اینکه پدر تبهکار و قدرتطلب او، همان کسی است که نانسی هم در اپیزود سوم به دنبال انتقامگیری از او است، ولی به علت خلأ حاکم بر بافت شخصیتی جانی (اینکه یکدفعه سروکلهاش در شهر پیدا میشود و هیچ ارجاعی به هویت و گذشتهی او، جز آنکه حاصل رابطهی رورک فاسد با مادرش است، به عمل نمیآید) موضوع در حد تافتهای جدابافته از متن اصلی تلقی میشود. مارو نیز شخصیتی حاشیهای است که بود و نبودش خیلی به فضاسازی موقعیتی داستان کمک نمیکند. در سری پیشین داستان، او را روی صندلی الکتریکی اعدام دیده بودیم و حالا نمیدانیم چهگونه در وسط شهر سر درآورده است (از اعدام هم جان سالم به در برده است؟ داروهایی که میخورد و فراموشیهایی که بهش عارض میشود، حاصل شوکهای الکتریکی آن صندلی است؟). اما از این سؤالبرانگیزتر، حضور کموبیش زائد او است که انگار صرفاً برای وردستی دو شخصیت اصلی دیگر (دوایت و نانسی) در مواجهههای خونین با تبهکاران تدارک دیده شده است و آخرش هم بیهیچ دلیل دراماتیک مناسبی، زخمی بر زمین مینشیند تا نانسی کار رورک را به انتها برساند. سین سیتی۲ در واقع امتیاز اصلیاش را از دو داستان «بانویی که میتوان به خاطرش کشت» و «آخرین رقص نانسی» کسب میکند و ماجراهای دیگر («تنها یک شنبهشب دیگر» و «شب بد طولانی») باعث لکنت بیان قصهگویی فیلمساز شدهاند. آن دو داستان اصلی، فضاهایی بهشدت متناسب با درونمایهی نئونوآر فیلم دارند و در نسبت با پیشینهی شخصیتها هم ارجاعهایی ارگانیک با فیلم قبلی برقرار میکنند (از هارتیگن گرفته تا گروه زنان ساکن در بخش خودمختار شهر) و بخش عمیقتر قصه هم متعلق به همین دو ماجرا است: کشاکش دوایت در مواجهه با زن اثیریای که از کالبد جذابش، عفریت مرگ سر میکشد و نیز وسوسههای پرتعلیق و ناتمام نانسی در کشتن تبهکاری که باعث مرگ ناجی محبوبش شد.
پسرفت سین سیتی2 نسبت به قسمت نخست، البته تا حدی هم در مناسبات سینمایی ممکن است طبیعی بنماید. بجز معدودی عنوان مانند شوالیه سیاه کریستوفر نولان یا ترمیناتور2 جیمز کامرون، ظاهراً این سرنوشت محتوم اغلب دنبالههای سینمایی است.