آخرین شوالیهها / Last Knights
کارگردان: کازاکی کِریا، فیلمنامه: مایکل کونیوز و دوو ساسمَن، مدیر فیلمبرداری: آنتونیو ریسترا، تدوین: مارک سانجر، موسیقی: ساتنام رامگوترا و مارتین تیلمن، بازیگران: کلایو اوئن (ریدِن)، مورگان فریمن (بارتوک)، پیمان معادی (امپراتور)، شهره آغداشلو (ماریا) و... محصول ۲۰۱۴جمهوری چک و کره جنوبی. 115 دقیقه.
جنگجویی علیه فرمانروای فاسد و سادیستیک منطقه قیام میکند تا انتقام بدنامی استادش را بگیرد.
احتمالاً از معدود دلیلهایی که میتواند ما ایرانیها را متقاعد به تماشای سومین فیلم سینماگر جوان ژاپنی، کازاکی کریا کند، حضور بازیگر هموطنمان، پیمان معادی در آن است، که این بار در سومین بازیاش در آن سوی مرزها، نقش پادشاهی مستبد را در سرزمینی ستمزده ایفا میکند. اما بر خلاف فیلم کمپ ایکسری که معادی بازی تماشاییای را بهخصوص برابر بازیگر مشهور مقابلش عرضه کرده بود، اینجا بلاتکلیف است و با همان شمایل شخصیت نادر در فیلم جهانی اصغر فرهادی (با همان ریش و حتی مدل مو) قرار است صرفاً با پوشیدن لباسهای بلند قدیمی و البته کمی اخم و جمع کردن لب (لابد به معنی اینکه چهقدر این شخصیت ستمگر است) بیننده را قانع کند که دارد ماجرایی مربوط به تبهکاریهای حکومتی و مبارزه علیه آن را در قرون وسطی مشاهده میکند. خب این شمایل نامتقاعدکننده، ربط چندانی به نفس بازی این بازیگر خوب ندارد و مشکل را باید در پایبست ویران این بنای معوج جستوجو کرد. در واقع بلاتکلیفی معادی به بلاتکلیفی خود فیلم معطوف است.
داستان فیلم در برههای نامعلوم از عصر میانی تاریخ غرب میگذرد؛ زمانهای که وزیر نابکار حکومت وقت، با دریافتهای روزافزون رشوه از والیان استانی، عرصه را تنگ کرده است. این وسط یکی از والیان به نام بارتوک (با بازی مورگان فریمن)، از پرداخت رشوه امتناع و در دفاع از خود به وزیر حمله میکند و همین بهانهای میشود تا در حضور امپراتور (پیمان معادی) به مرگ محکوم شود و اجرای حکم را هم میسپرند به شوالیه وفادار بارتوک به نام ریدن (با بازی کلایو اوئن). مردم منطقه تحت ولایت بارتوک، مجبور به تبعید میشوند و در این میان، وزیر از ترس اینکه مبادا روزی ریدن انتقام اربابش را از او بگیرد، دائم از اوضاع او گزارش دریافت میکند. ریدن تا مدتها، ظاهری شوریده و ژولیده و ناهوشیار به خود میگیرد تا وزیر و جاسوسانش را فریب دهد، در حالی که در خفا، با همرزمانش مشغول کشیدن نقشه انتقام از وزیر است.
درونمایهی معنایی فیلم، حکایت انتقام و عدالت و وفاداری است. پوشش نقشهای شوالیهها که در ظاهر نقاب بیتفاوتی و بیغیرتی به چهره زدهاند و در باطن به طراحی عملیاتی مبارزه و انقلاب مشغول هستند، یادآور موقعیتهای آتش زیر خاکستر در جوامعی است که با سرکوبهای مقطعی، ظاهری آرام در متن فضای اجتماع شکل میگیرد، در حالی که در لایههای درونیتر، التهابهای معترضانه به سمت انفجار نزدیکتر میشوند. به نظر میرسد این ایده با توجه به حضور رگههای نژادی مختلف در بین شخصیتهای فیلم (زردپوست، سیاهپوست، سفیدپوست) که بازی بازیگران با ملیتهای متنوع آمریکایی، ژاپنی، سوئدی، ایرانی، کرهای، انگلیسی، نیوزلندی و... به آن تنوعی چشمگیرتر داده است، قرار است قالبی فراگیر در فضای داستان داشته باشد، اما این معانی زیبا و تأملبرانگیز، در سطح ماجرا جریان دارند و فیلم، نازلتر از آن است که بتوان چنین جدی قلمدادش کرد. داستان فیلم در اصلیترین گره دراماتیکش، یعنی پنهانکاری ریدن که تا اواخر پردهی دوم فیلمنامه از مخاطب هم پنهان باقی میماند و بعد از آن مثلاً با یک غافلگیری آنی قرار است تماشاگر با دانستن حقیقت موضوع هیجانزده شود، دچار حفرههای جدی است. از یک سو وزیر، پیشکار باهوش و وفادارش به نام ایتو را مراقب تمام وقت ریدن قرار میدهد و از سوی دیگر معلوم نیست که چهگونه او که ۲۴ ساعته ریدن را تحت نظر دارد، متوجه فعالیتهای زیرزمینیاش نمیشود! این دوگانگی فقط محدود به این گره داستانی سست نیست و در فضاهای موقعیتی و شخصیتی دیگر هم جریان دارد. مثلاً معلوم نیست امپراتور چرا مردی پریشاناحوال و پرعقدهای را به سمت وزیر خود برگزیده است، در حالی که مشاورانش افرادی عاقل و فرهیختهاند؟ ایتو، پیشکار وزیر، که مردی باوجدان و مقید به اصول جوانمردی به نظر میرسد (در صحنهای به صرف دهنکجی یک سرباز به زن مظلوم تبعیدی، سر سرباز را بلافاصله از تن جدا میکند!)، چهگونه سالها در خدمت نکبتبار وزیری دیوانه به سر میبرد و حتی در آخرین فرصتها هم در دفاع از جان او، جنگی جوانمردانه با ریدن انجام میدهد و جانش را بر سر آن میبازد؟ بارتوک چهگونه طی این همه سال، اعتراضی به رشوهخواریهای حکومتی نمیکرد و حالا ناگهان یک شبه انقلابی میشود و در مقابل ستمکاریهای وزیر تا پای مرگ ایستادگی میکند؟
ساختار روایی فیلم بر پایهی پنهانسازی بخشهایی از ماجرا شکل گرفته است که ساختاری غلط است و بر خلاف مثلاً فیلمهای فرهادی که عدم نمایش برخی فضاها به تناسب تعدد شخصیتهای محوری درام، بار منطقی دارد، اینجا به دلیل تک بودن شخصیت محوری داستان (ریدن) به عنوان یک تمهید تصنعی جلوه میکند. پایان داستان هم با نوعی غافلگیری همراه میشود و باز شدن ناگهانی چشمان ریدن موقع فرود آمدن شمشیر بر گردنش، حتی حدس ساخت قسمت دوم این ماجرا را تقویت میکند؛ حدسی که البته با حدس دیگری توأم است و اینکه قسمت احتمالی دوم، بهمراتب سستتر از قسمت کنونی خواهد بود.
نکتههایی در حاشیه فیلم
آخرین شوالیهها با نکوهش و نقدهای منفی منتقدان سراسر جهان روبهرو شد. امتیاز میانگین فیلم در سایت «راتن تومیتوز» 35 از صد بر اساس 24 نقد است. در سایت معتبر «متاکریتیک» هم امتیاز میانگین 27 از صد بر اساس آرای سیزده منتقد به دست آمده است که در مجموع بهروشنی گویای ضعفهای متعدد فیلم است.
مرگ نابههنگام دیو لجینو باعث شد که این فیلم به آخرین اثر کارنامهاش تبدیل شود.
با اینکه در عنوانبندی فیلم اشاره نشده است اما داستان این فیلم بازسازی 47 رونین محصول 1941 است که عنوان اصلیاش این بود: «Genroku Chûshingura».