لِویاتان / Leviathan
کارگردان: آندری زِویاگینتسِف. فیلمنامه: آندری زویاگینتسِف، اولِگ نگین. مدیر فیلمبرداری: میخاییل کریچمن. بازیگران: الکسی سرِبریاکوف (نیکلای)، الِنا لیادووا (لیلیا)، ولادیمیر ودوویچنکوف (دمیتری سلِزنیوف)، رومن مادیانوف (مِر)، آنا اوکولووا. محصول 2014 روسیه، 141 دقیقه.
در یک شهر ساحلی روسیه، وقتی به نیکلای میگویند خانهاش باید خراب شود مجبور به جنگیدن با شهردار فاسد میشود. او برای این کار از دوست و همقطار سابقش در ارتش کمک میخواهد ولی آمدن این مرد، مصیبتهای بیشتری برای نیکلای و خانوادهاش به بار میآورد...
هیولای خواستنی
کسانی که در حوزههای جامعهشناسی سیاسی و اندیشههای سیاسی مطالعه دارند، حتماً با واژهی لویاتان آشنا هستند؛ واژهای عبری که در تورات از آن چند بار یاد شده است. در این متن، لویاتان هیولایی نهنگگونه است که هیچ کس را یارای مقابله با او نیست و تنها در مقطع آخرالزمان است که بشر بر او فائق میآید. مفهوم این موجود مهیب که مشابهش هم علاوه بر متون آیینی، در افسانههای مختلف خاورمیانهای ذکر شده است، دستمایه توماس هابز، اندیشمند و جامعهشناس انگلیسی بوده است تا با تشبیه آن به مناسبات قدرت و حکومت، ایدهای جدید را به ادبیات سیاسی بیفزاید. لویاتان در حقیقت نمادی است از حکومت مقتدر و مستبدی که هابز از آن دفاع میکرد و تئوریزهاش کرده بود. از نظر هابز از آنجا که در وضع طبیعی هیچ کس امنیت ندارد و هر کس پیوسته در معرض خطر تجاوز دیگری است و برای نگهداری از جان و مال خویش تنها به نیروی خویش متکی است و در چنین وضعی پیشرفت تمدن بشر متوقف میشود، لازم است اکثریت افراد جامعه با یکدیگر توافق کنند که همه حقوق خود را به صورتی برگشتناپذیر، به مرجعیت و قدرتی واگذار کنند که از عهده برقراری نظم و امنیت برآید. حاکمیت ظهوریافته با در دست داشتن قدرتی بیقیدوشرط، مطلق و نامحدود مرجع نهایی زندگی سیاسی است و به کار قانونگذاری، اجرا و داوری میپردازد. این ساحت مطلقهی قدرت، همان لویاتان است.
اما چنین فضایی چه ارتباطی با فیلم جدید فیلمساز روس زویاگینتسف دارد؟ در جای جای فیلم، که مکانی مشرف به دریایی خروشان است، ارجاعهای مکرر به نهنگهای درون دریا شده است؛ نهنگهایی که بر لب ساحل، قطعاتی غولآسا از بقایای استخوانهای جسدهای به ساحل آمده یا شکارشدهشان را میتوان مشاهده کرد. اما این تنها صورتی از یک وضعیت است. نهنگهای دریا، در واقع، جایگاهی مشخص در روند دراماتیک اثر ندارند و صرفاً در حاشیهی داستان جلوه مییابند؛ ولی جلوهای که حکایت از یک معنای جوهری دارد: در مناسبات ازهمفروپاشیدهی اجتماعی، چهگونه میتوان دل به یک قدرت نهایی مطلق بست تا بتواند بار دیگر فضیلتهای انسانی را برقرار سازد؟
داستان فیلم حول یک اجحاف میگردد. منزل کولیا، مکانیک اتومبیل، از طرف یک زمینخوار (ودیم) مورد تهدید است. کولیا دوستی قدیمی به نام دیمیتری را که وکیل است با خود به منطقه میآورد تا از کیانش دفاع کند. دیمیتری، ودیم را تهدید میکند که در صورت دست درازی به ملک کولیا، فسادهای متعددش را افشا خواهد کرد. در این میان، کولیا از رابطهی پنهان همسرش لیلا با دیمیتری هم آگاه میشود و اوضاع پیچیدهتر میشود.
در این ماجرا آنچه فقدان عینی دارد، امنیت است. آدمها هر یک از چیزی در هراسند و مرجعی هم برای اطمینانبخشی وجود ندارد. ملک کولیا تنها یک نمونهی بارز از این ناامنی است. مهمتر از آن، نهاد خانوادهی کولیا است که فروپاشی شدید دارد. بین اعضای این خانواده گسستی علنی وجود دارد. روما، پسر نوجوان کولیا که از همسر قبلی او است، با لیلا سر ناسازگاری دارد و اوقاتش را به همنشینی با ولگردها سپری میکند. لیلا موقعیتی سرد نسبت به کولیا دارد و انگار از همراهی با او چندان راضی نیست؛ موقعیتی که سرانجام او را به تمایل به دیمیتری سوق میدهد. کولیا مردی پرخاشگر است و با پسرش رفتاری غریب دارد. در این میان دیمیتری نیز که رفتاری متمدنتر از بقیه دارد، در این فضای پلشت گرفتار میشود و تن به وسوسه و روان به خیانت میسپارد. چه مرجعی در این آشفتگی اجتماعی/ انسانی میتواند ملجأ باشد؟ کلیسا به عنوان یکی از قدرتمندترین نهادهای فرهنگی این دیار نیز عاجز از تأثیرگذاری است و حتی با اجحاف گران و زمینخوارها بیشتر عیاق است تا با پابرهنگانی که کتاب مقدس وعده و توصیه حمایت از آنان را داده است. مرگ لیلا که ابتدا با سوءظن کولیا هم همراه میشود (گمان میبرد او با دیمیتری به مسکو گریخته است)، فرجامی تلخ بر این وضعیت ناامنی است. نگاه لیلا به نهنگها قبل از غرقهاش، نگاهی ژرف به نیاز بشر به لویاتان است... اما آیا لویاتانهای آیینی (کلیسا) و سیاسی (حکومت) توانستهاند این امنیت را به انسان درندهخو برگردانند؟ فیلم زویاگینتسف، تلنگری است برای اندیشیدن به این پرسش...
نکتههایی در حاشیه فیلم
- لِویاتان در اصل، نام خاص هیولایی است دریایی که در عهد عتیق بارها (بیش از همه در کتاب ایوب) از آن اسم برده شده، ولی در عین حال پس از آن به هر نوع جانور دریایی بزرگ، از جمله نهنگهای عظیم، اطلاق شده است.
- داستان فیلم تا حدی تحت تأثیر کتاب ایوب در عهد عتیق شکل گرفته و برخی حتی آن را روایتی امروزی از حکایت ایوب توصیف کردهاند. داستان بلند میکایل کولهاس نوشتهی هاینریش فون کلایست نیز روی آن تأثیر زیادی داشته. با این حال منبع اصلی الهام فیلم، به گفتهی خود زویاگینتسف، ماجرای واقعی مردی به نام ماروین هیمهیر بوده که او زمانی که در آمریکا روی فیلم کوتاهی کار میکرد از آن باخبر شد. هیمهیر که به خاطر بعضی مسائل شهری مربوط به ساختوساز و جریمه با شهرداری منطقه درگیری داشت روزی در سال 2004 سوار بر بولدوزری که خودش (که جوشکار ماهری بود) آن را با لایههایی از فولاد و بتن تقویت کرده بود قصد کرد تا شهرداری، خانهی شهردار سابق و بعضی از ساختمانها را خراب کند. در نهایت بولدوزر در زیرزمین مغازهای که آن را خراب کرده بود گیر کرد و هیمهیر همان جا پیش از افتادن به دست پلیس، با شلیک گلولهی تفنگ، خودش را کشت.
- فیلم بیشتر از پانزده شخصیت دارد که برای فیلمی از زویاگینتسف که معمولاً آثارش شخصیتهای بسیار کمشماری دارند تعداد خیلی زیادی است.
- لِویاتان چهارمین فیلم سینمایی زویاگینتسف (متولد 1964) است که فیلمساز پرکاری نیست. از میان فیلمهای او، بازگشت (2003) و الِنا (2011) و همین فیلم را منتقدان بسیار ستایش کردهاند و تبعید (2007) تنها فیلم او بوده که با واکنشهای مختلفی مواجه شده است.