سینمای جهان » نقد و بررسی1393/11/02


نقد خوانندگان - 23

نگاهی به فیلم‌های «پسر بودن» و «سرچشمه‌های من»

امیر عربشاهی / دامون قنبرزاده

 

پسر بودن (ریچارد لینکلیتر، 2014) / Boyhood

در جست‌وجوی زمان حال

امیر عربشاهی
فیلم پسر بودن نمایش دغدغه‌ی همیشگی سازنده‌اش ریچارد لینکلیتر است. دغدغه‌ی زمان و گذر عمر که رد آن در تمام فیلم‌هایش وجود دارد و در سه‌گانه‌ی «پیش از...» هم به‌وضوح دیده می‌شود. اهمیت پسر بودن نه‌تنها در ایده‌ی جسورانه‌ی فیلم‌برداری در دوازده سال، بلکه در پرداخت درست فیلم و شخصیت‌های آن است. میزانسن‌ها ساده و نماها اکثراً بدون پیچیدگی‌های فرمی‌اند و همه در خدمت داستان ساده‌ی زندگی؛ که با تمام جزییات ریز و درشتش به‌سادگی جریان دارد. لینکلیتر در نمایش این سادگی و خلق لحظه‌های شیرین و دل‌نشینی که از زندگی برآمده، موفق است و مخاطب را با اثر همراه می‌کند. بازی‌های کودکانه‌ی میسن با دوستانش، تاب‌سواری او، کل‌کل‌های کودکانه با سامانتا خواهر بزرگ‌ترش، لذت و هیجان تماشای یک بازی بیسبال به همراه پدر، بازی­های خانوادگی چون پانتومیم، آواز خواندن پدر برای فرزندانش که مثل یک لالایی شیرین است، مراسم جشن تولد در کنار دوستان و خانواده و... لحظه‌ها و در مجموع دورانی را شکل می‌دهند که معمولاً هر آدمی آن‌ها را تجربه می‌کند. پسر بودن روایت داستان زندگی همه‌ی آدم‌هاست. روایت نوستالژیک گذر عمر و زمانی که از دست می‌رود.
مسأله‌ی دیگری که لینکلیتر در فیلمش برجسته کرده است اعتقاد به «زندگی در لحظه و زمان حال» است. نماینده‌ی این دیدگاه در فیلم، شخصیت ایتن هاوک است که به عنوان پدر میسن و سامانتا، که از مادرشان جدا شده، فقط گاهی می‌تواند فرزندانش را ملاقات کند و با آن‌ها به گردش و تفریح برود. در فیلم این طور به نظر می‌رسد که بچه‌ها تنها وقتی واقعاً خوش‌حال‌اند که در کنار و همراه پدرشان هستند. پدری که سعی می‌کند فرزندانش را با تمام واقعیت‌های زندگی آشنا کند و به آن‌ها لذت بردن از لحظه‌ها را بیاموزد. از این رو است که هر جور شده به دخترش که به سن بلوغ رسیده مسائل جنسی را گوشزد می‌کند یا پسرش میسن را در ارتباط با دختران هشیار می‌کند. او برای فرزندانش آهنگ می‌نوازد و آواز می‌خواند. آن‌ها را به تماشای مسابقه‌ی بیسبال، سالن بولینگ و شکار می‌برد. انگار پدر در تمام لحظه‌هایی که با فرزندانش سپری می‌کند، فلسفه‌ی زندگی را به آن‌ها می­آموزد. فلسفه‌ی زیبا زیستن را. پدر حتی می­گوید که آن‌ها نباید در حسرت زمان ازدست‌رفته باشند و باید در لحظه زندگی کنند.
در پسر بودن تفکر مادر در تقابل با پدر قرار می­گیرد. مادر حسابی درگیر زندگی است و تلاش می‌کند حس مسئولیت‌پذیری را در فرزندانش تقویت کند. او که از لحاظ احساسی آسیب‌دیده است، به مردانی پناه می‌برد که دست‌آخر زندگی او و فرزندانش را دچار تنش می‌کنند. دغدغه‌های آینده‌نگرانه مادر با نگاهی به موقعیت اقتصادی خانواده، در برابر نگاه سرخوشانه اما واقع‌بینانه‌ی پدر، محکوم به شکست است؛ و این شکست به‌خوبی در نوع زندگی پرتنش مادر خودش را نشان می‌دهد که در نقطه‌ی مقابل زندگی شاد پدر قرار می‌گیرد.
پسر بودن هم‌چون دیگر آثار سازنده‌اش، از نشانه­های فرهنگی/ اجتماعی جامعه‌ی آمریکا به‌درستی بهره برده است. از این جهت می‌توان به استفاده از موسیقی راک در فیلم اشاره کرد که علاوه بر جذابیت‌هایش، سبکی است که به نوعی فرهنگ غالب نسل جدید آمریکا را شکل می‌دهد. از طرفی با اشاره‌ای به انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا و حمایت ضمنی از اوباما، حزب جمهوری‌خواه و تندروی‌های آن‌ها را محکوم می­کند و نگاهی اجتماعی/ سیاسی به دوران معاصر آمریکا دارد.
ظاهراً لینکلیتر وصیت کرده بود که در صورت مرگش در زمان فیلم‌برداری پسر بودن ایتن هاوک فیلم را به پایان برساند. انگار او به فیلمش نگاهی فراتر از یک اثر متعارف دارد و پیشاپیش فکر می‌کرده که این فیلم قرار است از او به یادگار بماند. اما هنوز چیزی معلوم نیست و باید قضاوت را به زمان واگذار کنیم؛ همان عنصری که اصل و اساس نگاه لینکلیتر را در آثارش شکل می‌دهد.

 

«سرچشمه‌های من» (مایک کاهیل) / I Origins

رازِ چشم‌هایش

دامون قنبرزاده
دری که در صحنه‌ی پایانی، یان به همراه سالومینا، دختر کوچکِ هندی، از آن بیرون می‌رود، کنایه از دنیای جدیدی‌ست که یان قدم به آن می‌گذارد. وقتی برمی‌گردیم به دقایق ابتدایی فیلم و صحنه‌ای که سوفی با یان درباره درِ نیمه‌بازِ اتاقش حرف می‌زند و نصیحتش می‌کند که باید از دور و برش که پُر شده از میکروسکوپ و فرمول و معادله، بِکَنَد و قدم به آن طرفِ در و دنیای پشتِ آن بگذارد، بیش از پیش متوجه جنبه‌ی نشانه‌شناسانه‌ی «در» می‌شویم. یان، دانشمندِ زیست‌شناسی مولکولی‌ست که به دنیای دودوتا چهارتای خود بسنده کرده است. او آن قدر با علم و منطق سروکار دارد که حتی برای بیان عشقش به سوفی، از استنباط علمی استفاده می‌کند که انصافاً هم جذاب می‌نماید؛ این‌که احتمالاً اتم‌های آن‌ها از میلیاردها سال قبل، به کرّات با هم برخورد داشته و از این پس هم برخورد خواهند داشت؛ یا وقتی سوفی طاووس سفید را نماد روح پراکنده در جهان می‌داند، او از جنبه‌ای علمی به قضیه نگاه می‌کند؛ این‌که طاووس نماد حیوانی‌ست فاقد رنگدانه. او در همین مسیرِ کاملاً علمی و منطقی‌ست که می‌خواهد ثابت کند چشم، روندی تکاملی داشته است. با اثبات این فرضیه او می‌تواند ماوراءالطبیعه را به چالش بِکشد و جهانی را ترسیم کند بدون طراحی هوشمند؛ که اتفاقاً این کار را هم می‌کند، اما انگار هنوز چیزهایی مانده‌اند که او با ذهنِ حسابگر و منطق‌پذیر و شاید خشکش نمی‌تواند کشف کند. هنوز رازهایی وجود دارند. چشم‌ها، برای باز شدنِ در و رفتنِ یان به آن سویش نقش مهمی دارند؛ چشم‌هایی که او در ابتدای فیلم معتقد است هر کدام منحصر‌به‌فرد هستند و هویت فرد را می‌سازند. او از طریق چشم‌های سوفی عاشقش می‌شود و برای این‌که این عنصر در صحنه‌ی آشنایی سوفی با یان حرف اول را بزند، چه بسترسازیِ خوبی شده است: آن‌ها در یک مهمانی هالووین با هم آشنا می‌شوند و هر کسی لباس عجیبی به تن دارد. پس طبیعی‌ست که سوفی لباسی پوشیده باشد که تنها چشمانش در معرض دید باشند؛ چشم‌هایی که انگار دنیایی در خود دارند و یان در وهله‌ی اول با همان ذهنِ علم باورش، دیدگاهی بلکه ظاهربینانه به آن‌ها دارد و آن‌ها را صرفاً چشمانی تکامل‌یافته می‌بیند. اما همان طور که بعداً کارن، همسر دوم یان به او می‌گوید، بلکه هم این چشم‌ها دریچه‌ای به سوی روح باشند. از نیمه‌های فیلم به بعد است که موضوع تناسخ روح، هرچند در لفافه، جایش را در فیلم باز می‌کند؛ مشخصاً از لحظه‌ای که می‌خواهند چشمِ فرزندِ تازه‌متولدشده‌ی یان و کارن را اسکن کنند، و روی صفحه‌ی مونیتور، هویت یک پیرمردِ سیاه‌پوست ظاهر می‌شود. از این لحظه به بعد است که فیلم، به این چشم‌ها، بُعدِ دیگری می‌بخشد؛ یعنی همان دریچه‌ای به سمت روح آدم‌ها، همانی که کارن می‌گوید. این‌که سالومینا در هند پیدا می‌شود، معنادار است: هند، مذهب بودایی، اعتقاد به تناسخ روح. به هر حال با فصل پایانی فیلم به این نتیجه می‌رسیم که باورهای علمی و حسابگرانه‌ی یان در برابر احساسات و عشقِ او به نوعی شکست می‌خورند. ظاهراً علم هنوز برای همه چیز نمی‌تواند جوابی داشته باشد.

جدیدترین‌ها

آرشیو

کتاب کاریکاتورهای مسعود مهرابی منتشر شد
فیلم ۷۶۰۰ به نویسندگی و کارگردانی بهروز باقری
 اولین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه عباس کیارستمی برگزار شد
فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۵۶)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: