از نظر زیبایی شناختی، از جهانی که ایگرز ساخته است، قدردانی باید کرد، آنقدر با جزئیات که احساس میکنید در این فضای خشم، پوسیدگی و خشونت رانده شدهاید. از نظر فکری، قابل درک است که آملت در فکرش چه میگذرد و تمام وجود و هویت خود را وقف انتقام گرفتن از پدری میکند که به خاطرهای محو شده است. با این حال به قدری غرق شده است که میتوان گفت زیاده روی یا اصطلاح (اُوِر اَکت) گاه دیده میشود.
شانههای حجیم و ماهیچههای خمیده آملت به معنای واقعی یک جنگجو را نشان میدهد، اما به ما دسترسی به روح او را نمیدهد. زنان اغلب در مورد احساسات گفتوگو میکنند، که کیدمن و تیلور جوی آنها را با متانت و ابهت بیان میکنند و همین باعث میشود شخصیتهای آنها احساس اسطورهای کنند اما واقعی نیستند. بعضی از نقشها با چنین غرور کاذبی کار میکنند، مانند پیشگویی بیورک یا ویلم دافو در فیلم فانوس دریایی که نقش یک احمق عاقل را بازی میکند. با این حال، زمان نمایش آنها به طرز بیرحمانهای کوتاه شده است، بنابراین ممکن است روی قهرمانی تمرکز کنیم که ریشهیابی او سخت است. از این گذشته، همانطور که آملت را میشناسیم، او کشتار کودکان بیگناه را با بیعلاقگی ظاهری تماشا میکند. اما او کودکی بود که جان سالم به در برد و نگاههای سردی که تنها از اسکارسگارد برای آملت بر میآید حاکی از بیمحبت بزرگ شدن و عدم والدین سلطنتی خود است.
شاید اگرز دست خود را با خشونت بیش از حد بازی کند. همانطور که کمپین انتقام جویانه آملت جسورانهتر میشود، تماشاگران از افشاگریهای تلخ قربانیان سلاخی او میخندیدند. در سختگیری این مردان و خشونت ظالمانه که اندامها را به مجسمهای ترسناک تبدیل میکند، برخوردی خندهدار وجود دارد. اما این دقیقاً به اندازه دلخراش خندهدار نیست. مرد شمالی پر از تضاد است، بین واقعیت و خیال، رواقی و پوچ، بیرحمانه و زیبا. و درحالی که من ساختار چنین داستانسرایی را تحسین می کنم، اعدام اگرز توخالی به نظر میرسد، وحشت را تسخیر میکند، اما قلب را زیر پا میگذارد. بنابراین، در پایان، ضربات در عین حال شدید و شدیدتر شدن، آنقدر که تماشاگران انتظار داشتند ضربه نمیخورند اما در عین حال پایانی کاملا ترادژیک که آملت به هدف خود میرسد اما جان خود را نیز از دست میدهد و فرزندان در راهش را هرگز نمیبیند. هرچند با شناختی که اسکارسگارد از آملت به مخاطب القا میکند تمام هدف زندگی او تنها و تنها انتقام است و چیزهای دیگر، حتی اولگا در زندگی او فرع به حساب میرود و ماموریت زندگیاش باید با انتقام به پایان برسد.
آنچه منتقدان میدانند، فعالیت شبه علمی است که فیلم را کاملاً تحت حمایت تلاش فکری قرار میدهد، این پیش فرض که حقیقت واقعی مهمترین ارزش ایگرز و کیفیت برجسته فیلم است. در مورد غیر منتقدان، این گواه است که اگرز برای لذت آنها بسیار سخت کار میکند. با مرد شمالی، به نظر میرسد برای ایگرز مهم است که میدانیم او به خاطر رضایت و تربیت ما رنج میبرد. او در بحث دربارهی سختیهای فیزیکی فیلمبرداری، که در ایرلند شمالی و ایسلند، در هوای سرد و عمدتاً در فضای باز، و شامل جمعیت و صحنههای نبرد، بعضی در نماهای بلند و با دقت طراحی شده بود، روی این نکته تأکید میکند.
کارگردان برای بیان این داستان، که اگرز با همکاری شاعر و رماننویس ایسلندی سیون نوشته است، دنیایی تصویری از بینشها و شگفتیها، کثیف و غمانگیز خلق میکند تا بیرحمی، حس و حال عرفانی و اشتیاق جاندارانه را برانگیزد. قلمرو وایکینگها، جامعه روستایی قرون وسطی اروپای شمالی بیش از همهجا خشن است. فیلمبرداری رطوبت و سردی را در یک پالت تک رنگ تداعی میکند که با تصاویر رنگی آمیخته شده است که بیشتر به خاطر رنگ سبز خزهای مناطق تپهای قابل توجه است. زیبا بودن تصاویر - نورپردازی دقیق، انعکاسهای حساب شده، رانش ملایم یا عجله چشمگیر دوربین - زبری، ظلم، غرور را کاهش میده.د سر بریدن، اندام های هک شده، ضربه های خونین و ضرب و شتم، یخ زدن، گل و لای، و یخ تصاویر به طور کلی به حس فیزیکی فیلم طراوت میبخشد.
هیچ چیز مانند حساسیت موسیقایی در تصاویر وجود ندارد، شاید بههمین دلیل است که موسیقی متن فیلم تقریباً دیوار به دیوار است و یک موسیقی سنگین از سازهای وایکینگ به امانت گرفته شده است تا نهتنها دنیای عاطفی فیلم بلکه دنیای فیزیکی آن را تداعی کند. یکی از ویژگیهای کلیدی فیلم این است که هیچ یک از جنبههای حسی دنیایی را که به تصویر میکشد را منتقل نمیکند و این سردی بر بیعاطفگی و تند خویی آملت تاکید دارد. با وجود تمام مراقبتهایی که تولید در ساخت لباسها و سلاحها، ساختن کلبهها و غارها و رندر کردن فضاهای داخلی با آتش و اثاثیه آنها انجام میدهد، دوربین روی اشیاء نمیماند، به آنها بافت یا وزن و دما نمیبخشد. هدایت اگرز کنجکاو است، گویی او اشتیاق خود را در تحقیق راضی کرده و تمام کرده است. تصاویری در داستان وجود دارند که صرفا تزئینات آن هستند.
اگر به نظر میرسد که بخش اعظم تحقیقات جلوی تخیل فیلم را گرفته است، پس بار تلاش سر صحنه تأثیر مشابهی بر بازی بازیگران برجسته آن داشته است. فیلمنامه یک غیرزبانی ناخواسته مضحک است - یک زبان قدیمی که بازیگران را با خطوط ناگفتنی سنگین میکند.گفتوگوها در جملات شبه عمیقی که به زبان حساس جستوجوی قهرمان تبدیل شدهاند، ارائه میشود. خورش لهجهها و دیکشنریهای مستطیل کمکی برای بیان روحیات نمیکند. شیوهی تشدید شدهای که برای قصارهای بزرگ به کار میرود، کمدی ناخواستهای را ارائه میدهد. اگرز بیشتر به نبردهای طراحی شده توجه میکند تا به سادگی اساسی گفتار و ژست که با این وجود بخش بیشتری از فیلم را اشغال میکند، اما کارگردانی او به بازیگران فرصت نمیدهد سبکی متمایز و ثابت را ایجاد کنند که حداقل ممکن است با هنر نوشتاری مطابقت داشته باشد.
حتی عناصر انسانشناختی و اسطورهشناختی نیز با تأکید بیشتر بر امکانات تزئینی و ویژگیهای بیگانهکنندهشان از جوهره خود فرو میروند. یک شمشیر باستانی با قدرت جادویی لازم است تا آملت مسیر خونین خود را دنبال کند، و دیده و استفاده شده است، اما روی آن نیز حک شده است. کتیبه چه میگوید؟ توضیح سریع یک شمن، کمی تصویرسازی از تولید آن، حتی خیال آملث برای استفاده از آن دریافت میکند، اما محیط عرفانی و معنوی فیلم با همان کنجکاوی پر زرق و برقی که محیط فیزیکی آن است، ارائه میشود. نزدیکترین استثنا، صحنه کوتاهی است که بیورک را به عنوان یک بیننده نابینا نشان میدهد؛ شیوه انتزاعی او و روسری آویزان کاکلش به فیلم تکان دهندهتر و شگفتانگیزی که در داستان و موضوع دست نخورده باقی مانده است اشاره میکند.
فیلم اکشن اِگرز، هملت، نه کتابآمیز است، نه ممانعتشده، نه گمانهزنانه و نه توطئهای با تخیل گسترده از مکرهای پیچیده – نه شوخآمیز و نه بالاتر از همه، دارای حس شوخ طبعی. بدون شوخ طبعی، شکسپیر کاملاً غیرقابل دسترس و غیرقابل درک است. لجن و باریک بودن خلق و خوی آملت کاملاً با جدیت هرمتیک و هجوم سبک اگرز، بیهودگی داستان تحقیق و تلاش که بر خود نتایج روی صفحه ارجحیت دارد، مطابقت دارد. به جای ریشههای نمایشنامه شکسپیر، مرد شمالی صرفاً مواد خام خود را هم نیمه پخته و هم پخته شده سرو میکند.
بسیاری از منتقدان معتقدند بهترین داستان سینمایی دربارهی وایکینگها فیلم ایسلندی وقتی کلاغها سقوط میکنند به کارگردانی هرافن گونگلاگسون است اما پس از نمایش مرد شمالی نظرها حدودا تغییر کرده و در حال حاضر بهترین فیلم با تم وایکینگی را مرد شمالی میدانند. با این حال اگر طرفدار ادبیات فولکور قدیم اسکاندیناوی و مجموعه تلویزیونی وایکینگها به قلم مایکل هرست باشید باید سطح توقع خود را پایین بیاورید چرا که در بسیاری جاها دچار تضاد است.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/filmmagazine.official
آدرس کانال آپارات: