توصیف مرد شمالی به عنوان مورد بحثترین اثر رابرت اگرز بهدلیل اندک گنگ بودن آن است. آثار قبلی فیلمساز با علاقه وی به جادوگری و توهمات متروک و پری دریایی از فانوس دریایی در فولکلور سنتی ترسناک آمریکایی با چیزهای غیرمتعارف و عجیبوغریب شناخته شده است. مرد شمالی بهترین نکات مثبت آثار قبلی را تکرار میکند، هرچند تأثیر کمتری دارد. از مخاطبان میخواهد که ارزشهای مردسالارانه، قهرمانی مردانه و حماقت انتقام را با کشاندن تماشاگران از طریق وفاداری شدید به شرافت خانوادگی، تخریب کنند. قلم فیلمنامه اگرز در اینجا جسورانهتر از کارهای قبلی او و در فواصل ناگهانی قوی است، اما به سختی تنها روی جسارت کار میکند و درون مایه کلی آن بیشتر بر غرور تمرکز دارد.
اگرز با مرد شمالی از زیباییشناسی ظریفتر و احساسات گستردهتر استفاده میکند که در مقیاسی بزرگتر نشان داده میشود، با علایق آشنای خود در غرابت ذاتی که در اساطیر باستان جریان دارد. این داستان آملث (الکساندر اسکارشگارد)، شاهزاده جنگجوی وایکینگ خشمگین و غول پیکر است که به دنبال تلافی یک پادشاهی از دست رفته در اسکاندیناوی است. مخاطبان امروزی این افسانه را با اقتباس انگلیسی معروفش، هملت، میشناسند، که عزم شکستناپذیر آملت را به یاد میآورد که مانند منظره تنبیهی نابخشودنی، تاج غصبی خود را بهدست آورد.
با این حال، این سفر یک قهرمان اولیه مملو از یک خانواده سلطنتی جسور نیست. آملت دوران متفاوت و خشنتری را برای کشتن یا کشته شدن به خود اختصاص میدهد که در آن هیچ افتخاری بالاتر از مردن به وسیله شمشیر نصیب پادشاه نمیشود. پدرش پادشاه اوروندیل (اتان هاوک) که اخیراً از جنگ بازگشته، آسیب دیده و مجروح شده است، این واقعیت را با آماده کردن پسر خردسالش برای احتمال خونریزی میپرستد؛ مراسمی جسمانی که در غاری متروکه در نوروژ برگزار میشود که شامل رسوم وایکینگی است. اجدادی به رهبری هایمیر احمق ، که به موجب آن آملت و اوروندیل مانند گرگ، چهار دست و پا فریاد میزنند. در دنیای وایکینگی همه ما فقط حیوانات هاری هستیم که کیسههای شل و ول از پوست انسان را اشغال میکنیم. تنها تعهداتی که ما داریم اولیه هستند: انتقام گرفتن از پدر و دفاع از مادر و پادشاهی. این رسم گذشته مردمان اسکاندیناوی قدیم به طور متمرکز معرفی شده است و هرچند امثال آن را در سریال وایکینگها و آخرین پادشاهی زیاد دیدهایم اما محوریت هر دو اثر مانند مرد شمالی بر پایه انتقام نبوده است. این سوگندنامهای است که مادرش ملکه گودرون (نیکول کیدمن) نیز به همین شکل گرفته و عمویش، فیولنیر (کلیز بنگ) با ریش سیاه با ابهت نادیده گرفته شده است، که البته با کشتن پدرش، زندگی املت جوان را تراژدی به ارمغان میآورد و او را مجبور به انجام این کار میکند. سواحل دوردست جایی که او تبدیل به یک جنگجوی تلخ و عضلانی میشود.
از لحاظ بصری و تکنیکی حرکات دوربین و نماهای گرفته شده وابسته به موقعیت در حال تغییر است و میتوان گفت به پیش بردن داستان کمک شایانی کرده است. یک سکانس شرور شامل آملت و گروهی از وایکینگهای پوشیده از پوست، پوشیده از روسریهای پوست خرس، که توسط فورد با وضوحی تیز ویرایش شده است، گروهی را میبیند که بهطور روشمند روستایی را برای کشتار بیداد میکنند. شات ردیابی دقیق همراه با صحنه، اشتهای هذیانآور دوربین را برای گوشتی با بدنهایی غرق در خون تغذیه میکند و فریادهای ماچویی استخوانگیر که از مردان سیریناپذیر سرچشمه میگیرد. در یکی از نماها که فیلم ضدجنگ الم کلیموف بیا و بنگر را به یاد میآورد، خانهای در آتش را میبیند که مملو از روستاییان در حال زاری است که پسزمینهای برای نگاه خیرهکننده آملت به دوربین است. برخلاف فیلم کلیموف، این تصویر پسری نیست که به طرز وحشتناکی توسط جنگ مشخص شده است. این مردی وحشی و سرکش است که از درگیری درونی بلند شده است.
مرد شمالی داستانی است از جاه طلبیهای کور که به سمت اهداف ضد اخلاقی کشیده شده است در جهانی که چنین انعطافپذیری را ارزشمند میداند. این بدان معنا نیست که این شخصیتهای آسیب دیده خود را در مسیر درست نمیبینند. خشم فضیلتآمیز آملت را تحریک میکند زیرا در فرهنگ وایکینگی خشم و جنگ و انتقام خدایانی که میپرستند را خشنود میسازد و هیچ افتخاری بالاتر از جنگندگی نیست. و در چنین فرهنگی این وظیفه اسکارسگارد است که احساسات سرکوبشده این مرد را به خشم محسوس تبدیل کند. عاشقانه او با اولگا (آنیا تیلور-جوی)، بردهای از تبار اسلاوها که به همان اندازه در جستوجوی انتقام از فیولنیر است، پر از شیرینهای عاشقانه نیست. عشق را نشان میدهد اما عشق شهوانی را به واقعیت تبدیل کردن، و اجازه میدهند که خشم با کشتن در مرکز صحنه قرار گیرد. و آملت تعداد زیادی تکنیکهای جنگی انجام میدهد.
اینها اجراهای خبره اسکارسگارد طبق حقیقت تاریخی میتواند بیان کند که جنگندههای وایکینگی به دلیل قامت و محیط سرد زندگیشان هنگام جنگ دچار حملههای عصبی شده و به همین دلیل با وحشی خویی مبارزه میکردند.
از یک نظر، مرد شمالی در مدت زمانی که به دنبال ژرفاست دچار لغزش میشود. همانقدر که اگرز و همنویسندهاش، شاعر و رماننویس سیون (بره)، میخواهند جایگاه زنان را در این اسطورهها بازجویی کنند این نوع از مولفهها کامل عمق را بیان نکردهاند. خارج از یک طلسم، اولگا در محدوده قراردادهای ژانر باقی میماند بدون اینکه بهطور کامل آنها را زیر و رو کند. بخش پاسخگویی پرده سوم فیلمنامه، آهنگی است که از چند پایان نادرست تشکیل شده است به امید رسیدن به دشتی شاعرانه. رویارویی نهایی بین فیولنیر و آملت، در دهانه یک آتشفشان، اشتباه تاریخی دارد زیرا ایسلند سالهایی بعد از دورهی فیلمنامه توسط وایکینگها کشف میشود. مطمئناً هدف این صحنه توضیح راههای سفر یک قهرمان است، انتظار برای رسیدن سرنوشت که مهمترین دلیل زندگی وایکینگهاست، بدون توجه به عواقب آن، مهمترین نقطه دراماتیک فیلمنامه است.
اگر امواج بیپایان فیلمهای ابرقهرمانی بیخون شما را مشتاق چیزی سختتر میکند، ممکن است از خشونت گرافیکی مرد شمالی لذت ببرید. با امتیاز R، این فیلم نهتنها میتواند غمانگیز را نشان دهد که بهطور جدی از فیلمهای اکشن با محدودیت سنی بالای ۱۳ سال است، بلکه میتواند بیرحمانه وحشیانه فرهنگ وایکینگها را نیز به تصویر بکشد. تعداد زیادی سر بریدن وجود دارد، بدنهای تکهتکه شده که به صورت نمادهای خرابه و جهل ساخته شدهاند، و یک خانه مزرعه پر از کودکان سوزانده شده که برای جلوگیری از هر گونه قوس داستانی دیگر آملت به تصویر کشیده شده است. قابل ذکر است، بسیاری از این اعمال توسط قهرمان ما یا از طریق همدست او، شخصیت اولگا انجام میشود. مهم نیست که چهقدر غمانگیز است، پاسخ آملت به این قتلعام یا نگاههای رواقی یا فریادهای جنگی بین قبیلهای است. به نظر میرسد اگرز با بالا انداختن شانه میگوید، خشونت آنقدر عنصر رایج زندگی وایکینگهاست که قهرمان به آن علاقه دارد و این طرز فکر او به جا و صحیح است چرا که وحشیترین قوم اروپا در زمانه خود دسته وایکینگها بوده است. بهدلیل محیط سرد و خشنی که داشتهاند ایجاب میشد که وحشی و قدرتمند بار بیایند، قاببندیها و رنگهای به کار گرفته شده در تدوین و فیلمبرداری به خوبی شرایط سخت زندگی اسکاندیناوی گذشته را نشان داده است.
در حالی که آملت و همگروههای مذکرش اغلب در گل و لای پوشانده میشوند، مادر و معشوقهاش اولگا پوست سفید دارند که مانند موهای بلند، باز و بلوندشان، بیعیب و درخشان است. در هر فریم، این دو آماده به نظر میرسند تا در یک عکس برای جلد مجله قرار بگیرند. در حالی که مرد شمالی غرق در جزئیات واقعگرایانه است، شکلگیری این شخصیتهای زن با خیالپردازیهای افسانهها و ماوراء طبیعی که در جاهای دیگر دیده میشود، بازی میکند. اینها آنطور که هستند زن نیستند، بلکه آنطور که آملت آنها را ایدهآل کرده است. در حقیقت در جامعهی وایکینگها زن و مردهای آزاده حقوق برابر داشتهاند و این حقوق برابر جنگاوری زنان را نیز شامل میشود و از مهمترین عناصر زندگی آنها بوده است. در مرد شمالی ما زن جنگاوری نمیبینیم و بین تمام جزئیات واقعگرایانه که اگرز به شدت روی آنها تاکید کرده است به خودی یک نقص به حساب میآید.
فیلمبردار به گونهای عمل کرده است که آملت و اولگا را با شیفتگی شدیدی در نظر میگیرد که گویی تمام مناظر ایسلندی را که قهرمانان و تبهکاران جنگزده را احاطه کردهاند.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/filmmagazine.official
آدرس کانال آپارات: