
ولورین The Wolverine
كارگردان: جیمز منگولد. فیلمنامه: مارك بومباك، اسكات فرانك. بازیگران: هیو جكمن (لوگان/ ولورین)، تائو اوكاموتو (ماریكو)، ریلا فوكوشیما (یوكیو)، هال یامانوچی (یاشیدا)، سوِتلانا كودِنكووا (وایپر)، ویل یون لی (هارادا). محصول 2013، 126 و 132 دقیقه.
داستان فیلم با كابوسهای ولورین آغاز میشود. او كه عشق زندگیاش را از دست داده به انزوایی خودخواسته تن داده است. اما خلوت او با ورود یك دختر مرموز ژاپنی برهم میخورد. او برای خداحافظی با یكی از مهمترین شخصیتهای زندگیاش كه حالا در بستر مرگ افتاده به ژاپن دعوت میشود.
سامورایی بیارباب
هومن داودی: ولورین در حكم یك هوای تازه است. پس از آنكه مجموعه فیلمهای ابرقهرمانی نازل كمپانی مارول در چند سال اخیر و در صدر همهشان انتقامجویان (كه متأسفانه همهشان هم به فیلمهایی پرفروش تبدیل شدهاند و به این ترتیب به این زودیها شاهد بهبود اساسی كیفیتشان نخواهیم بود)، از نظر كیفی این نوع فیلمها را تا مرز سقوط پیش بردند، حالا با یك فیلم ابرقهرمانی متفاوت روبهرو هستیم كه با وجود همهی عیبوایرادهایش، دیگر نه از نابودی كرهی زمین در آن خبری هست، نه از سكانسهای اكشن بیحسوحال كامپیوتری و نه مبارزههای كسالتبار و بهظاهر بیپایان موجودات نامیرای مختلف. اتفاقاً سازندگان ولورین با اتخاذ یك استراتژی درست روایی، وجه نامیرایی شخصیت اصلی را در بخش عمدهای از فیلم از او گرفتهاند و در نتیجه او را در هیبتی كمابیش انسانی به مبارزه با افراد شیطانصفت فرستادهاند. دیگر پایههای اولیهی دراماتیك فیلم هم بهخوبی شكل میگیرند و حتی یك رابطهی مرید و مرادی جذاب در بطن اثر تنیده میشود كه تا به آخر پویا باقی میماند. اصولاً تمركز فیلمساز بر دغدغههای قهرمان اصلیاش (كه نطفهاش در فصل آغازین عالی فیلم بسته میشود) و دوری گزیدن او از به اجرا درآوردن تماموكمال سكانسهای اكشن با استفادهی مفرط از جلوههای ویژهی كامپیوتری، نقاط قوتی است كه با سابقهی بد مارولیها، بسیار بعید به نظر میرسید. اما از همه بهتر این است كه در مركز فیلم قهرمان نامیرایی وجود دارد كه اندوه جاودانگی بر او غلبه كرده و دیگر توان تحمل كردن مصایب یك زندگی بیپایان را كه متضمن تجربه كردن مصایبی جانفرساست ندارد؛ از غم از دست دادن عزیزان بگیرید تا تجربهی فاجعههایی همچون جنگ. او دیگر هدفی در زندگی جاویدانش ندارد تا با دنبال كردن آن به هستیاش معنا ببخشد و تشبیه او به یك رونین (گروهی از ساموراییهای بدون ارباب در دوران فئودالی [۱۱۸۵-۱۸۶۵] در ژاپن كه در نتیجهی سیاستهای شوگونها، تدریجاً به گروهی آشوبگر در تعارض با فرمان شوگون تبدیل شدند.) یكی از دلالتهای معنایی فكرشدهی فیلم است كه باعث همبستگی بیشتر شخصیت اصلی و مكان روی دادن اتفاقها (ژاپن) میشود. و همین انگیزهها نیرویی به او میبخشد كه به دنبال مرگی درخور باشد و به این چرخهی لایتناهی عذاب پایان دهد. از طرف دیگر، شوخیهای گاه و بیگاه فیلم هم با وجود اندك بودنشان مفرح از كار درآمدهاند و نقش مؤثری در تعدیل فضای تلخ و خشن آن ایفا میكنند.
اما با همهی این نكات مثبت، ولورین ایرادهای عمدهای دارد كه باعث میشود از سطح یك فیلم متوسط و فراموششدنی فراتر نرود. اولین مورد حضور بیاثر و حتی آزاردهندهی ریلا فوكوشیما در نقش وردست ولورین است. فوكوشیما در طی همهی سكانسهای اكشن مشغول این است كه «ادا»ی سرسخت و قلدر بودن را دربیاورد و در سكانسهای عاطفی هم بازیاش فرق چندانی با صحنههای معمولی ندارد. البته در بیشتر نماهای اكشن هم بدلكارش را صدا كردهاند تا به جای او فعالیتهای فیزیكی را انجام بدهد. چنین بازیگری وقتی در كنار هیو جكمن قرار میگیرد كه با شور و حالی مثالزدنی سكانسهای اكشن را بازی كرده و در سكانسهای احساسی هم نشانههای یك بازیگر نامزد اسكار را نشان میدهد، بیش از آنچه در ابتدا مینماید، ناهمساز و آسیبرسان به نظر میرسد. مشكل دیگر غیرمنطقی بودن یكی از بنیانهای دراماتیك اثر است: بخش عمدهای از ولورین صرف این موضوع میشود كه گروه محافظ یاشیدا (نینجاها و وایپر) میخواهند نوهی او یعنی ماریكو را زنده نگه دارند و به این منظور مدام در تلاشند و حتی یك بار او را در لحظهای سرنوشتساز از كام مرگ میرهانند. ولی چنین خط روایی مهمی بدون هیچ توضیحی در پایان فیلم رها میشود و اصلاً معلوم نمیشود چرا یاشیدا كه در نظر داشته رهبری امپراتوری عظیمش را تا سالهای متمادی ادامه بدهد، چنین علاقهی بیپایانی به زنده ماندن نوهاش دارد. شخصیت بیكاركرد و اضافی هارادا هم هست كه بدون بسترسازی مناسب و بایسته، مدام جبهه عوض میكند و به طرفهالعینی به دوست یا دشمن قهرمان فیلم تبدیل میشود. به دلیل همین نوع ضعفها در شخصیتپردازیها و گسترش درام است كه ولورین هرچه پیشتر میرود از جذابیتهایش كاسته میشود؛ تا جایی كه نبرد نهایی بین دو قطب خیر و شر، تا حد زیادی تنش و هیجان بالقوهاش را از دست میدهد. و در نهایت، ولورین فیلمی نیست كه در كارنامهی حرفهای جیمز منگولد كه فیلمهای درجهی یكی همچون هویت (2003) و قطار سه و ده دقیقه به یوما (2007) در آن دیده میشود، نقطهی روشنی به حساب آید. (امتیاز: 5 از 10)
آیرنمن3 Iron Man Three
كارگردان: شِین بلك. فیلمنامه: درو پیرس، ش. بلك. بازیگران: رابرت داونی جونیور (تونی استارك)، گویینت پالترو (پِپِر پاتس)، دان چیدل (جیمز رودز)، گای پیرس (آلدریچ كیلیان)، ربكا هال (مایا هانسن)، بن كینگزلی (ترِور اسلاتری). محصول 2013، 130 دقیقه.دنیای تونی استارك با فعالیتهای تروریستی شخصی به نام ماندارین زیرورو میشود. به همین دلیل او سفری طولانی را برای بازسازی روحی و فیزیكیاش آغاز میكند...
فستفیلم
جواد رهبر: این روزها جاس ودون، کارگردان انتقامجویان (2012) محصول مارول و سومین فیلم پرفروش تاریخ سینما، سرگرم آمادهسازی مقدمات ساخت قسمت دوم و رایزنی برای قسمت سوم آن است. ودون، که از چهرههای باسابقهی حوزهی کتابهای مصور است، چند وقت پیش در توییتر با زبان بیزبانی از این گلایه کرده بود که مسئولان مارول با ایدهپردازیهای او همراهی لازم را ندارند. بعد از دیدن چنین اظهار نظری از کارگردانی که مهمترین پروژهی این سالهای مارول یعنی سری انتقامجویان را در اختیار دارد و تماشای آیرنمن3، به نظر میرسد ریسکناپذیری مسئولان مارول و جلوگیری از ورود ایدههای بلندپروازنه به فیلمها یکی از خطوط قرمز تولید فیلم برای آنها باشد. در دورانی که کمپانی برادران وارنر سکان هدایت مجموعهای مثل بتمن را به دست کریستوفر نولان و برادرش جاناتان و دیوید اس. گویر میسپارد و دست او و همکارانش را در زمینهی نگارش و تولید فیلم باز میگذارد و نتیجه سهگانهی طلایی بتمن میشود، به نظر میآید تمرکز مسئولان مارول روی فروش تضمینشدهی فیلمهایشان است و به همین خاطر نمیخواهند خطر کنند و از ایدهپردازیهای هنجارشکنانه استقبال نمیکنند.
آیرنمن3 درست از همین موضوع لطمه میخورد. پس از آن همه بلایی که نولان بر سر ابرقهرمانی مثل بتمن آورد، اوج نوآوری سازندگان آیرنمن3 این است که این بار دشمنان تونی استارک میلیاردر تمام داروندار او و تجهیزات آیرنمن بودنش (یعنی داراییهای مالیاش) را از او بگیرند تا دوباره از صفر به صد رسیدن او را به تماشاگر نشان بدهند. طفره رفتن از کشف جنبههای ناشناختهی شخصیت تونی استارک/ آیرنمن هیچ توجیهی ندارد چون نولان و همکارانش با سهگانهی بتمن ثابت کردند این روزها میشود با نگاه تازهای سراغ ابرقهرمانها رفت. حتی ضدقهرمان فیلم با ورود بن کینگزلی در قالب یک تروریست خطرناک و کشف غافلگیرانهای که در ادامه دربارهی او میشود، حرف تازهای برای گفتن ندارد. شخصیتهای مؤنث فیلم، با حضور گویینت پالترو و ربکا هال، آن قدر تکبُعدیاند که حضورشان تأثیری واقعی بر داستان فیلم ندارد. در این میان رابرت داونی جونیور تکوتنها میماند و شخصیت دوگانهی تونی استارک/ آیرنمن؛ اما او هم دیگر طراوات غافلگیرکنندهی فیلم اول را ندارد و حتی حضور شین بلک، نویسندهی فیلمنامهی سلاح مرگبار (1987)، هم تأثیری در بهبود کار ندارد. بهترین واکنش به چنین فیلمی متعلق به مارک رافلو در نقش دکتر بروس بنر است که در صحنهی بعد از عنوانبندی پایانی همین فیلم مشخص میشود از همان ابتدای داستان تونی استارک به چرت زدن افتاده است.
آیرنمن3 ثابت میکند مارول بهتر است بیشتر روی مجموعهی انتقامجویان تمرکز کند و دست جاس ودون را هم بازتر بگذارد تا او بتواند مثل کمپانی برادران وارنر سراغ ایدههایی چون رویارویی بتمن و سوپرمن در ادامهی مرد پولادین برود. البته با توجه به برنامههای آتی مارول برای ساخت فیلم با حضور ابرقهرمانی مثل تور، مرد عنکبوتی و کاپیتان آمریکا و فروش 1.2 میلیارد دلاری آیرنمن3 که با بودجهای 200 میلیون دلاری ساخته شده، بعید است چنین اتفاقی به این زودیها رخ بدهد. با وجود این، جای هیچ شکی نیست که ادامهی روند تولید «فستفیلم»هایی مثل آیرنمن3 از سوی مسئولان مارول دستآخر روزی باعث شکستی فاحش خواهد شد. (امتیاز: 3 از 10)