
استاد اعظم The grandmaster
كارگردان: ونگ كار-وای. فیلمنامه: و. كار-وای، هائوفنگ شو، جینگژی زو. بازیگران: تونی لئونگ (ایپمن)، ژانگ زییی (گونگ اِر)، كانگ لی (تیكسیكی). محصول 2013، 123 دقیقه.
داستان زندگی استاد بزرگ هنرهای رزمی ایپمن؛ مردی كه بروس لی معروفترین شاگردش بود.
چند ویدئوكلیپ دیدنی از ورزشهای رزمی
ممكن است در وهلهی اول عجیب و شاید باورنكردنی به نظر برسد اما ونگ كار-وای استاد اعظم را همان طور كارگردانی كرده كه فیلمی مثل در حالوهوای عشق را؛ و فیلم جدیدش همان عیب و ایرادهایی را دارد كه همان معروفترین اثرش دارد. استاد اعظم فیلمنامهای ازهمگسیخته و نابهسامان دارد؛ نه شخصیتهای اندكش را بهدرستی به تماشاگری كه با فرهنگ و تاریخ معاصر چین آشنا نیست میشناساند و نه در چارچوبهای دراماتیك مشخصی، قادر است روایت خود را به پیش ببرد. نه از كرامات و سجایای اخلاقی استاد ایپمن در فیلم خبری هست و نه از ویرانیها و قحطیای كه ناشی از جنگ چین و ژاپن بود. ظاهراً قرار بوده همهی این اطلاعات مهم و فضاساز، از خلال چند دیالوگ كوتاه و زودگذر منتقل شود و تمركز اصلی روی سكانسهای كونگفویی و اكشن قرار بگیرد. شاید به همین دلیل است كه عشق میان دو شخصیت اصلی (ایپمن و گونگ اِر) فقط از خلال یك نگاه چند ثانیهای بین زمین و آسمان محقق میشود و فیلمساز برای چنین رابطهی مهم و بنیادینی این قدر كم وقت صرف میكند. اما مسأله اینجاست كه صحنههای درگیری هم با اینكه سبك زیباییشناسی خاصی دارند و مشخص است برای ساخته شدنشان زحمت زیادی كشیده شده (و در برخی جاها بهشدت یادآور انقلابهای ماتریس (اندی و لانا واچاوسكی، 2003) هستند)، بدون درگیری ذهنی با آدمهایی كه درگیر آن هستند، از حد چند ویدئوكلیپ دیدنی فراتر نمیروند. درست مثل فصل افتتاحیهی فیلم كه با وجود جذابیت اولیهاش، در كلیت فیلم جایگاه مشخصی پیدا نمیكند.
اینجا هم همچون حالوهوای عشق پاساژهای موزیكال هست، همان اسلو موشنهای زیاده از حد و ملالآور هست و همان قدر رابطهی بین شخصیتها تعریفناشده باقی مانده. همهی اینها در حالی است كه زندگی پرفرازونشیب و دراماتیك استاد ایپ كه بروس لی مشهورترین شاگردش بوده، دستمایههای جذاب زیادی برای فیلم شدن دارد. نمونههای حی و حاضرش هم دو فیلم خوب ایپمن (2008) و ایپمن2: افسانهی استاد اعظم (2010) هر دو ساخته ویلسن ییپ هستند كه هم بازتابدهندهی زندگی شخصی و اجتماعی استاد هستند و هم حضور دانی ین (كه قهرمان واقعی ورزشهای رزمی است) در نقش اصلی آنها باعث شده سكانسهای درگیری و رزمی بدون حضور غالب جلوههای ویژه، دیدنی و درگیركننده از كار دربیایند. (امتیاز: 3 از 10)
معاملهی سودآور Arbitrage
نویسنده و كارگردان: نیكلاس جِركی، بازیگران: ریچارد گیر (رابرت میلر)، سوزان ساراندن (اِلن میلر)، تیم راث (كارآگاه مایكل برایر)، بریت مارلینگ (بروك میلر). محصول 2012، 107 دقیقه.
در شرایطی كه اوضاع نابهسامان اقتصادی باعث ورشكستگی تاجر بزرگی به نام رابرت میلر شده است، زندگی خانوادگی او هم در معرض تهدید است. رابطهی رابرت با همسر و دخترش كمكم به تیرگی میگراید...
گرفتار در دام تكرار
معاملهی سودآور خوب شروع میكند و با رودست زدن دربارهی خیانت مردی كه عاشق خانوادهاش به نظر میرسد پیش میرود و به لحظهی تصادف میرسد كه اجرای درخوری دارد. اما درام كه گسترش پیدا میكند و شخصیتها كه بیشتر معرفی میشوند، دستهای خالی فیلم رو میشود. با اینكه انتخاب بازیگران و بازیهای آنها جذابیت اولیهی انكارناپذیری به فیلم داده اما متوسط، تكراری و معمولی بودن بزرگترین مشكل آن است. قصهی مردی كه بهظاهر پولدار و خوشبخت است اما در واقعیت سرگردان، عصبی و آشفته است، نیاز به نوآوریهای بیشتر و رویكردی تازهتر داشت كه در معاملهی سودآور وجود ندارد. مشكلات شخصیتپردازی فیلم هم كم نیست؛ مثلاً مشخص نمیشود چرا رابرت میلر كه در چنین موقعیت حساس و خردكنندهای از نظر مالی است، تا این حد بیاحتیاطی میكند و به رابطهی نامشروعش با جولی ادامه میدهد؛ یا اینكه انگیزههای پولدارستیزی مفرط كارآگاه برایر (با بازی چشمگیر تیم راث) در هالهای از ابهام باقی میماند. (امتیاز: 4 از 10)
به پانچ خوش آمدید Welcome to the Punch
نویسنده و كارگردان: اِران كریوی. بازیگران: جیمز مكآووی (مكس)، مارك استرانگ (جیكوب)، آندرهآ رایزبورو (سارا)، پیتر مولان (روی). محصول 2013، 99 دقیقه.یك تبهكار فراری به نام جیكوب به دلیل مشكلی كه برای پیش آمده مجبور میشود كه از ایسلند به لندن برگردد. كارآگاه مكس لوینسكی كه سالهاست به دنبال دستگیر كردن اوست، میخواهد از این موقعیت استفاده كند تا به هدفش برسد...
فوران پیشفرضهای آزاردهنده
به پانچ خوش آمدید نمونهی واقعاً عجیبی است. اكشنی كه افتتاحیهی خوب و انرژیتیك و كنجكاویبرانگیزی دارد، بهزودی به دریایی از آشفتگی و ابهام درمیغلطد كه با توجه به ژانرش، بسیار تعجبآور است. فیلم حتی از معرفی حداقلی شخصیتها، روابطشان و شاید مهمتر از همه، زمان و مكان رویدادها عاجز است و چنین زبان الكنی برای فیلمی كه قاعدتاً اولین اولویتش سرگرمكنندگی و سرراستی است فاجعهبار به نظر میرسد. برای مثال از حالوهوای لوكیشنها چنین برمیآید كه زمان فیلم آیندهای نزدیك است اما بجز قانون عجیب منع استفادهی پلیس از اسلحهی گرم! دلالت دیگری بر این موضوع در سراسر فیلم وجود ندارد؛ بگذریم از اینكه وضع چنین قانون دور از ذهن و عجیبوغریبی بههیچوجه در طول اثر تبیین نمیشود و تماشاگر باید با این پیشفرض كه این قانون به كاهش میزان آمار جرم و جنایت كمك میكند، فیلم را دنبال كند. اصلاً بزرگترین مشكل به پانچ... همین پیشفرضهای بیشمار و آزاردهنده است كه اجازهی ارتباط برقرار كردن با آن را سلب كرده؛ از دشمنی بیدلیل و شدید مكس و جیكوب بگیرید تا رفاقت ناگهانی و بیدلیلترشان؛ از علاقهی مبهم مكس به سارا تا انتقامجویی به خاطر مرگش، از شعارها و كمپین انتخاباتی مسخرهای كه به نام هری كالاهان به راه افتاده تا نقشهی ناعاقلانهای كه برای پیروزی در آن كشیده شده و... در پایان فقط افسوسی بزرگ میماند برای بازیگران كاریزماتیك و كاربلدی چون جیمز مكآووی، مارك استرانگ و پیتر مولان كه پیش از این تواناییهای خود را اثبات كردهاند، اما در این فیلم به شكل معصومانهای بیهدف و مستأصل به نظر میرسند. (امتیاز: 1 از 10)