کارگردانها: لیوبو استفانف و تامارا کوتهوسکا. فیلمبردارها: فِیمی داوت و سمیر لیوما. طراح صدا: رعنا عید. آهنگساز: فولتین. با حضور: اعضای خانواده موراتووا (هاتیدزه و نظیفه) و خانواده سام (حسین، لیوتیهوه، مصطفی، مظفر، ولی، علی، گمزه، لیوتویش). محصول 2019 مقدونیه.
آنچه باعث میشود سرزمین عسل دستکم در نگاه نخست چندان غافلگیرکننده و تاثیرگذار جلوه نکند شباهت عجیب و آشکار آن به فیلمهای مرتبط با حال و هوای روستاییِ خودمان، و در راس آنها مستند دلبند (یاسر طالبی) است. فیلمی درباره زندگی سنتی و عجیب یک پیرزن تنها در دل جنگلهای شمال ایران که چند سال پیش تا در جشنواره فجر مورد توجه قرار گرفت. در سرزمین عسل با برشهایی از زندگی سختکوشانه هاЪیدزه موراتووا روبهروییم؛ پیردختری که به زنبورداریِ سنتی مشغول است و همراه با مادر معلول و بیمارش در یکی از دورافتادهترین روستاهای مقدونیه زندگی میکند؛ روستای بکر و محرومی که جاده آسفالت، آب آشامیدنی و برق ندارد. (تنها نشانه ارتباط هاتیدز݇ با دنیای مدرن یک رادیوی ترانزیستوریِ مستعمل و قدیمیست که برای دریافت سیگنالهای صوتی به آنتن بلندی نیاز دارد!) شغل هاتیدزه ایجاب میکند جدا از کندوهایی که در روستا برای اِسکان زنبورها ایجاد کرده، در دل کوههای اطراف محل زندگی خود نیز به دنبال عسلهای وحشی و طبیعی باشد؛ و پس از استخراج آنها، شیشههای عسلِ ناب را پیاده برای فروش به نزدیکترین شهر (در بیست کیلومتری محل زندگی خود) برساند.
این فیلم گویا بیش از سه سال صرف فیلمبرداریاش شده و همزمانِ سه جایزه (بهترین فیلم، جایزه ویژه هیات دܧوران و بهترین فیلمبرداری) را گرفته و در واپسین دوره جشنواره ساندنس (2019) به عنوان مستندی بحثانگیز مطرح شده است.
در سرزمین عسل با بخشهایی از سبک زندگی آدمهای غریبی مواЬهیم. نقطهعطف زندگی هاتیدزه و مادرش زمانی رقم میخورَد که اعضای یک خانواده فاقد دلبستگی به ریشهها که در ضمن، علاقهای به رعایت قوانین محیط زیست و منابع طبیعی منطقه ندارند، به همسایگی آنها نقل مکان میکنند. مهمانՇای ناخواندهای که ظاهراً به نوعی گویشِ کهنِ تُرکی سخن میگویند و با آمدنشان جدا از تخریب محیط زیستِ بکر و طبیعی آن منطقه، تنهایی و نظم روزمره زندگی هاتیدزه و نظیفه موراتووا را نیز به هم میریزند... با قطع تنه درخت قطوری که محل زندگی یީی از وحشیترین کندوهای طبیعیِ روستاست، اِعمال خشونت نسبت به برخی حیوانها؛ و مهمتر از همه آتش زدن سروهای کوهی، آنهم در بالای تپه و کنار سایر درختچههای زنده که در نهایت به عصبانیت و اعتراض بیپاسخ هاتیدزه منجر میشود.<̯p>
اتفاقاً همین بخشها باعث شده فیلم گاهی از موضوع اصلی خود دور شود و به نکتههایی بپردازد که ربط چندانی به زندگی هاتیدزه و مادرش ندارد. لحظههایی نظیر کمک پسربچه همسایه بغلی به زایمان یکی از گاوهاЌ شیر دوشیدن او، گزیدگی افراد توسط زنبورها، شیطنت کودکانه بچهها با پمپ دودزا (وسیلهای که برای محافظت زنبوردارها به کار میرود)، شستوشوی لباسها و آبتنی در رودخانه، چیدن بلالها و البته حضور در مشاجرات همسایه بغلی که در مواردی فقط به طولانی شدن مدت زمان هشتاد و شش دقیقهایِ فیلم کمک کردهاند.
ماجرای اصلی فیلم البته زندگیِ کموبیش باورنکردنیِ هاتیدزه و سختکوشی مثالزدنی او برای مراقبت و پرستاری از مادرش (نظیفه) است؛ پیرزنی که در مقابل پیشنهاد دخترش بر