پاپیون (1973) ساختهی فرانکلین جی. شافنر داستان زندگی آنری شاریر است که کتابش سالها پیش به فارسی نیز منتشر شد و دربارهی ماجرای فرار این زندانی سابق از زندانهای مخوف فرانسه است. استیو مککویین در نقش شاریر یا همان پاپیون (پروانه) و داستین هافمن در نقش لویی دگا بازی کردهاند. فیلم شافنر و کتاب شاریر ستایش رهایی و گریز از دست تقدیر و سرنوشت است. چند بار زندان انفرادی، فرار، گرفتاری و سرانجام گریز از جزیرهای که گریختن از آن ممکن نیست. لویی به سرنوشت خودش گردن مینهد و در جزیره باقی میماند اما پاپیون موفق به فرار و نجات از جهنمی می&zwnj̻شود که سالها در آن زیسته است. فیلم پاپیون با این که در ردهی آثار زندگینامهای نیز ردهبندی میشود اما اثری است سراسر حادثه و کنش، همراه با فیلمنامهای هوشمندانه که دالتون ترومبو در نوشتن آ݆ همکاری داشته و نقشی هم در فیلم بازی کرده است (در نخستین نماهای فیلم او را در حال سخنرانی برای زندانیان میبینیم.)
استیو مککویین در زندگی واقعیاش هم بسیار ماجراجو بود و ماجراهای موتورسواری و ҩلکسیون اتومبیلهایش را شنیدهایم. همین طور نکتههایی از زندگی شخصیاش و فرارهای مکررش در دوران جوانی از خانه و ماجراجوییهای او که به نظر میرسد انتخاب او برای بازی در نقش شاریر را موجه جلوه میدهد. مککՈیین در نقشهای درام ظاهر نمیشد و بیش از هر چیزی در بازیهایش، تحرک و کنشهایش در یادها مانده است. شاید برای همین است که پکینپا برای بازی در نقش داک مککوی در گریز (1972) [در ایران: این فرار مرگبار] او را انتخاب میکند. هفت دلاور (1960)، فرار بزرگ (196ȳ) و بولت (1968) نشان میدهند که او بیش از هر چیزی بازیگر نقش شخصیتهای عملگرا است. پاپیون نیز بیش از آن حرف بزند، اهل عمل کردن است. حتی به نظر میرسد آن دو سکانس رویا در فیلم به نوعی با شخصیت پاپیون خوانایی ندارند. آنȦzwnj;چه از او در زندان میبینیم نشاندهندهی مهمترین وجه شخصیتش است: استقامت. استیو مککویین این وجه از شخصیت پاپیون را بهخوبی دریافته است. مککویین صورتی سنگی دارد و تقریباً هیچ حسی در آن را نمیتوان ردیابی کرد. آن ابروهای بور و چشمان آبی نافذ به او سیمای مردی را بخشیدهاند که میانهای با عواطف ندارد. با این همه در مواجهه با رییس زندان انفرادی و در صحنهای که بناست نام دگا را لو بدهد، مککویین سعی میکند توأمان خشم و نگرانی را در بازӌاش ایجاد کند. نمای او متوسط است و برای ادای دیالوگهایش باید سرش را به راستش بچرخاند. او با گریم مردی که چند ماه است نور را ندیده و صورت رنگپریدهاش به سفیدی میزند، ابتدا سعی دارد با لحنی غمگین به رییس زندان بفهماند که واقعاً دلش میخواهد نام فردی را به زبان بیاورد که برای او نارگیل فرستاده است. اما دقیقاً دو بار در طی این سکانس دندانهای پایینش را به لب بالاییش نزدیک میکند و با چشمانی از حدقه درآمده به بیرون کادر (به رییس زندان) نگاه میکند و همزمان از خشم Шه نگرانی و سپس دوباره به خشم تغییر موضع میدهد. او برای نشان دادن رنجی که پاپیون از زندان انفرادی و گرسنگی میبرد، پشتش را خمیده کرده و با نگاهی مات مشغول خوردن کاغذی میشود که نام دگار روی آن نوشته شده است.
نخستین مواجههی هافمن و مککویین روی کشتی و در حال غذا خوردن است که همزхان باران نیز می بارد. تفسیر هافمن از نقش دگا فردیست سادهلوح که تصور میکند با پول میتواند همه را بخرد. در این صحنه هافمن بهنوعی عجول است و حتی یک بار تبسم هم میکند. تفسیر مککویین از شخصیت پاپیون