هر بار که بخواهیم دربارهی آنها حرف بزنیم یا چیزی بنویسیم، قطعاً باید نام هر دو را بیاوریم و امکان ندارد همزمان دربارهی هر دویشان ننوشت. استن لورل و الیور هاردی یکی از بادوامترین زوجهای سینمایی محسوب میشوند. آنها سی سالی در کنار هم به بازیگری پرداختند و در تمام این سالها هرگز از سوی جایزهدهندگان سینمایی مورد توجه قرار نگرفتند (به جز یک استثنا: فیلم جعبهی موسیقی (1932) برندهی شدن اسکار بهترین فیلم کوتاه شد) اما در میان طرفداران سینمای کمدی همواره طرفداران خاص خود را داشتند.
درواقع آنچه باعث میشود که این زوج کمدین نتوانند در تقابل با بزرگان سینمای کمدی مانند باستر کیتن، چاپلین و حتی هارولد لوید قرار بگیرند آن است که آنها اصولاً دارای سبک بازیگری کمیک نیستند. مثلاً کافی بود چاپلین، ناگهان در نخستین نمای فیلمی ظاهر شود. ما در مقام تماشاگر تقریباً شکی نداشتیم که قرار است آتشی بسوزاند و عدهای را به دردسر بیندازد و در این میانه از کلاههای بیشماری برای خودش نمدها بسازد یا وقتی باستر کیتن را در فیلمی میدیدیم تقریباً یقین داشتیم که چه خطرهایی در آن میان قرار است از بیخ گوش او بگذرد تا موفق شود به کار یا هدفی که در نظر دارد، دست پیدا کند. حضور هارولد لوید نوید این را میداد که این جوان عینکی و خوشتیپ خودش را به دردسر خواهد انداخت و در این میان دختری را ملاقات خواهد کرد و در پایان حتماً به وصال او میرسید.
اما در مورد لورل و هاردی اوضاع متفاوت بود. این دو همراه با زوج بودآبوت و لوکاستلو به نوعی روی دیگر سکهی کمدیهای موقعیت بودند که خلاقیتآنها به خودشان باز نمیگشت و درواقع باید نویسندگانی وجود میداشتند که موقعیتهایی کمیک برایشان خلق کنند. البته هر دوی آنها کموبیش خصایصی داشتند که منحصر به خودشان بود اما این برای یک فیلم سینمایی بلند کفایت نمیکرد (این مسأله در فیلمهای کوتاه این دو نیز تا حد زیادی مصداق دارد).در این جمع دونفره و پریشان، هاردی به نوعی «رییس» محسوب میشد. هر جا که میخواستند وارد بشوند این هاردی بود که به لورل گوشزد میکرد که ابتدا او باید وارد شود که همین «میزانسن» در جاهایی باعث ایجاد شوخیهایی نیز میشد. هاردی وانمود میکرد که عقل کل است و چه در ظاهر و چه در باطن اعتقاد داشت که لورل همواره دست به حماقت میزند که این میزانسن نیز همواره شوخیهایی به وجود میآورد. از سوی دیگر رفتار لورل بر خلاف ظاهرش نشان میداد که نه تنها خنگ نیست بلکه عقلش از هاردی بیشتر کار میکند. او گاهی شگردهایی نیز رو میکرد از جمله این که میتوانست انگشت شستش را مانند یک فندک به کار بگیرد و گاهی یادش برود که انگشتش روشن است و باعث سوختگی دستش میشد! تبسم حماقتآمیزی که بر لب داشت گاهی به عنوان شناسنامهاش در برخورد با دیگران عمل میکرد. وقتی هاردی دعوایش میکرد فوراً مثل بچهها میزد زیر گریه و همزمان توضیح میداد که او مقصر نبوده است و در کسری از ثانیه گریهاش را میخورد و دوباره دنبالهی حوادث را پی میگرفت. یا وقتی عصبانی میشد گوشهایش ناگهان به طرز عجیبی شروع به تکان خوردن میکردند.
درواقع کلیشهی همیشگی این زوج در موقعیتهای کمیکی که برایشان نوشته میشد، ضربهخوردنهای هاردی و درب و داغان شدنهایش بود که به نوعی جزای رفتاری بود که با لورل داشت. کمدی زوج لورل و هاردی وابستگی شدیدی به اشتباهات فیزیکی و کمدیهای بکوببکوب داشت. مثلاً واپسین همکاری این دو را با استودیوی هال روچ در نظر بگیریم: احمقها در دریا (1940) که هاردی به دلیل کار در محیط کارگاه تولید بوق تعادل روانیاش را از دست داده و باید کنار دریا استراحت کند و شیر تازهی بز بنوشد. آنها قایقی کرایه میکنند اما حضور یک تبهکار که برای فرارش نیاز به قایق آنها دارد نقشههای این دو را بر هم میزند. طبق معمول داستان به همان کلیشههای همیشگی این زوج باز میگردد. هاردی با قیافهای حق به جانب، استراحت را حق مسلم خودش میداند اما خنگبازیهای لورل مانع او میشود. حساسیت هاردی نسبت به سر و صدای بوق در لحظههای حساس داستان باعث نجات این دو میشود و سرانجام ماجراها به خوبی و خوشی به اتمام میرسند. هاردی ایننیز از یکی از شگردهای نسبتاً قدیمی خودش استفاده میکند که همان نگاه کردن توی لنز دوربین است. البته این شگرد را در آثار قدیمیتر چارلی چاپلین به یاد داریم که گاهی و در مقاطعی خیلی کوتاه به دوربین نگاه میکرد. هاردی این شگرد را از آثار دوران صامت خودش و لورل به کار گرفت که میتوانست واجد معناهای فرداستانی نیز باشد اما تقریباً به جز استفادهی طنزآمیز برای احمق نشان دادن لورل استفادهی دیگری از آن نشده است. شاید یکی از دلایل ماندگار نبودن بازیهای این زوج کمیک در برابر دیگر بزرگان سینمای کمدی آن باشد که برخی از مایههای کمیک آثار این دو با گذشت زمان دیگر ظرفیتهای خندهدار بودنشان را از دست دادهاند. شیوهی بازی لورل و هاردی اصطلاحاً بازی رو به دوربین است. این میزانسن نمیتواند به تمامی ظرفیتهای بازیگران- در اینجا بازیگران کمیک- را به تماشاگر منتقل سازد. این در حالی است که مثلاً بزرگانی مانند برادران مارکس- خصوصاً گروچو- از ظرفیتهایی دیگر مانند دیالوگ و میزانسنهای شلوغ به خوبی بهره میگیرند و تماشاگران را با خود همراه میسازند.
درواقع اگر از وضعیت دوبلهی آثار این زوج کمدین سخنی نگوییم احتمالاً حق مطلب را دربارهشان ادا نکردهایم. در هوشمندی مدیران قدیمی دوبلاژ سینما و تلویزیون همین بس که آنها میتوانستند با دوبلههای درخشان، حتی از فیلمهای بی رمق و آبکی شبهکمیک، آثاری به عمل بیاورند که تماشاگر را روی صندلی بنشانند و چنین فیلمهایی را نجات بدهند که نمونهی دقیق چنین آثاری کمدیهای انگلیسی نورمن ویزدوم هستند.البته کمدیهای لورل و هاردی آنچنان کممایه نبودند با این حال درصد زیادی از موفقیتشان نزد مخاطبان این سوی آب مرهون دوبلههای فارسی است. زنجمورههای الکی لورل و شل ول حرف زدنهایش با صدای مرحوم حسن عباسی و هنوهن کردنهای هاردی و صدای توگلویی مرحوم مقبلی که به نوعی حال و هوایی خنگول به این شخصیت میداد در نوع خودش بینظیر است. برای همین میبینیم که بعد از درگذشت مرحوم عباسی و سالها بعد درگذشت مرحوم مقبلی با آنکه شماری از بهترینها وظیفهی گویندگی این زوج را برعهده گرفتند اما هیچگاه نتوانستهاند به استانداردهای صداپیشگی مقبلی/عباسی نزدیک بشوند. واپسین نکته اما آن است که برخی از تماشاگران سینما و تلویزیون- از جمله نسل سنی نگارنده- شماری از مهمترین خاطرات سینماییشان را از بزرگانی مانند لورل و هاردی دارند، همان دوهای یکی که در حافظهی ماها جا خوش کردهاند.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: