من پل واکر هستم / I Am Paul Walker
کارگردان: آدریان بویتنهویس. مدیر فیلمبرداری: فیلیپ لانیئن. تدوین: تونی کِنت. آهنگساز: داریل بِنِت. محصول 2018 آمریکا، ژانر: مستند، 90 دقیقه.
مستندی که به کاوش در زندگی بازیگر فقید پل واکر میپردازد.
روز سیام نوامبر 2013 که خبر درگذشت پل واکرِ چهلساله بر اثر تصادف اتومبیل منتشر شد، تقریباً همه مخاطبان سینما و در رأس آنها علاقهمندان سری فیلمهای اکشن و پرهیجانِ تندوتیز در شوک عجیبِ ناشی از شنیدن این خبر فرو رفتند؛ شوکی که ناشی از ناباوری آنها از مرگ یکی از خوشتیپترین و خوشقیافهترین مردان هالیوود، آن هم بر اثر تصادف بود؛ یعنی همان چیزی که پل واکر و بازیگران نقشهای مقابل او (در سری فیلمهای تندوتیز) بارها و بارها از انواع مختلف و مهیب آن جان سالم بهدر برده بودند. اما تمام آن تصادفها و زدوخوردها و حرکات باورنکردنی و آکروباتیکِ ماشینها که به لطف جلوههای درخشانِ بصری و در دستان اکشنکاران قهاری نظیر راب کوهن، جان سینگلتن و جاستین لین بسیار باورپذیر و جذاب از کار درآمده بود، ظاهراً مثل خودِ سینما، فقط یک دروغ بزرگ و شیرین بود.
طبق اعلام خبرگزاریها پل واکر در آن روز پس از شرکت در یک مراسم خیریه (در والنسیای کالیفرنیا) سوار ماشین «کارِرا جیتی» سرخرنگِ مورد علاقهاش شد و اندکی بعد، آن طور که برادر او (کالب واکر) در همین فیلم میگوید، در یک محوطه خالی، متروک و صنعتی، با سرعتی مهارنشدنی و البته «به شکلی احمقانه» به یک درخت برخورد کرد؛ تصادفی که طبق اعلام پزشکی قانونی به «جراحت پس از سانحه»، «سوختگی در تصادف» و در نتیجه «مرگ غمانگیز» او منجر شد.
سال گذشته و حدود پنج سال بعد از آن واقعه تلخ و باورنکردنی، آدریان بویتنهویس (مستندساز کانادایی اهل ونکووِر) سراغ این سوژه جذاب رفت تا به تعبیری نشان بدهد مرگ در یکقدمی همه ماست؛ بهخصوص در یکقدمیِ آدمهایی که نه به مرگ فکر میکنند و نه زندگیِ شتابآلود و سراسر مشغله و کار و تلاش به آنها اجازه انجام چنین کاری را میدهد! بویتنهویس که از حدود یک دهه قبل در لسآنجلس زندگی میکند، پیش از این، مستندهای مشابه دیگری هم ساخته بود که شاخصترین آنها من هیث لجر هستم (2017) درباره دیگر جوانمرگِ هالیوود، هیث لجر است که اتفاقاً در بیشفعالی، فوران انرژی و ماجراجویی، شباهت عجیبی به پل واکر داشت.
این مستندساز که فیلم قبلی را به صورت مشترک با همکار تهیهکنندهاش، دریک مورِی، ساخته بود، در من پل واکر هستم بهتنهایی روی صندلی کارگردانی نشسته است؛ و البته حاصل کارش مثل فیلم قبلی، مستند جذابی است که بار دیگر ثابت میکند تلفیق گفتوگوها با عکسها و فیلمهای خانوادگی و بهظاهر آماتوریْ قابلیت آن را دارند تا در قالب یک روایت کلاسیک از سرگذشت شخصیت محوری فیلم، برشهای پنهان و ناگفتهی زندگی او را به نمایش بگذارند؛ برشهایی که این بار در من پل واکر هستم جدا از نقشهی موفقیت این بازیگرِ درگذشته، هوش سرشار و استعداد غریزی او را نیز به نمایش میگذارد.
البته این مستند نیز مثل اغلب فیلمهایی که درباره «چهرههای سفر کرده» و «از میان ما رفته» ساخته شده است، شامل برخی اظهار نظرهای اغراقآمیز و احساسی است که معمولاً به شکلی کاملاً طبیعی و قابل پیشبینی از سوی دوستان و بستگان درجهیکِ شخصیت اصلی - اما غایبِ محوریِ فیلم - بیان میشود؛ به عنوان مثال در همین فیلم، تایریس گیبسن (همبازی او در برخی قسمتهای تندوتیز) میگوید: «پل واکر بهترین آدم روی زمین بود.» و مدیر برنامههایش (مت لوبر) او را آدمی توصیف میکند که «با چشمهایش میتوانست تو را جادو کند!» توصیفهایی که به نظر میرسد کاربرد احساسی آنها بهخصوص در چنین فیلمی نیاز به توضیح بیشتری نداشته باشد. از این زاویه باید گفت آنچه به بزرگترین حفرهی اطلاعاتی من پل واکر هستم منجر شده است، غیبت همسر و فرزند واکر (ربکا سوتهرُس و میدو واکر) در این مستندِ دریغآلود و ستایشآمیز درباره اوست؛ غیبتی که به شکل عجیبی نه فیلمساز و نه سایر افراد حاضر در فیلم، برای علت آن هیچ توجیه یا توضیحی ارائه نمیدهند.
در مقابل این نقطه ضعفِ بزرگِ فیلم میتوان به تمهید جالب فیلمساز در معرفی بیوقفه گفتوگوشوندهها تا پایان فیلم اشاره کرد که در مقایسه با بسیاری از نمونههای وطنی - که اغلب فرض را بر شناخت قبلی مخاطب از شخصیتها گذاشته و از تکرار معرفی آنها صرفنظر میکنند - کمی غیرعادی و حتی میتوان گفت گشادهدستانه است.
نکته قابل ذکر بعدی، استفاده دراماتیک و کمسابقه از عنوانِ فیلم در قالب میاننویسهایی کاربردی و تأکیدی است که در طول مدت زمانِ مستندِ مورد بحث، چند بار تکرار میشود و هر بار تأثیر متفاوت و تازهای از خود به جا میگذارد. یکی از مهمترین لحظههای این کاربرد، جایی است که به حضور پل واکر در پلزنتویل (گری راس، 1998) و یکی از نقشهای اصلی این فیلم اشاره میشود؛ جایی که ویترسپون قبل از آن که عنوان من پل واکر هستم روی تصویر ظاهر شود میپرسد: «اون کی بود؟!»
از این زاویه من پل واکر هستم بیش از آن که مستندی درباره این بازیگرِ جوانمرگشدهی سینمای هالیوود باشد، در حکم مرهمی است که غیبت و جای عمیقاً خالیاش را نشانه گرفته است؛ بازیگری که در آستانه بلوغ هنری قرار داشت و تا سالها بعد میتوانست سینمای اکشنِ هالیوود را با نام خود بیمه کند اما متأسفانه دستِ بلندِ حادثه برای او سرنوشت دیگری رقم زد و اجل به او مهلت نداد تا فعالیتهای هنری و خیرخواهانهاش را بیش از این گسترش دهد.
در پایان باید اشاره کرد سرنوشتِ عجیبِ پل واکر و مرگ او در اوج ناباوری - که در فیلم هم بهخوبی مورد پرورش و اشاره قرار گرفته - میتواند برای طرفدارانش هشداردهنده و حتی بهنوعی الهامبخش باشد؛ بهخصوص کسانی که از «ایجاد تعادل» میان کار شبانهروزی و رسیدگی به امور خانواده درماندهاند و هیچ تصوری از اتفاقهای غیرمنتظره و فاصلهگذارانهای نظیر مرگ ندارند. گزنده بودن این لایه از من پل واکر هستم زمانی خود را بیشتر به رخ میکشد که مدیر برنامههای او آرزومندانه میگوید چروکهایی که در آستانه چهلسالگی آرامآرام در حال دویدن روی خطوط چهره او بودند بهراحتی میتوانست قدرت، جذابیت و صلابت مردانهاش را در سالهای بعد تضمین کند. اما عجیب آن که این بار هم پایان زندگی، مثل سرنوشت شخصیتهایی که او اجرایشان را بر عهده داشت، غیرمنتظره و غیرقابل پیشبینی بود؛ درست مثل خود سینما.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: