شاه لیر / King Lear
نویسنده و کارگردان: ریچارد اِیر بر اساس نمایشنامهای از ویلیام شکسپیر، مدیر فیلمبرداری: بن اسمیتهارد، تدوینگر: دَن فارل، آهنگساز: استیون واربِک، بازیگران: آنتونی هاپکینز (شاه لیر)، اِما تامپسن (گانِریل)، امیلی واتسن (رِیگِن)، جیم برادبِنت (اِرلِ گلاستر)، فلورِنس پیو (کوردیلیا) و... محصول 2018 انگلیس و آمریکا، ژانر: درام تاریخی، 115 دقیقه.
پادشاهی سالخورده وقتی دختران چاپلوس و فاسدش را به سلطنت میگمارد و دختر دوستداشتنی و صادق خود را طرد میکند، شرایط بروز فاجعهای مهیا میشود.
«ای بینوایان برهنه بدبخت،
هر جا که دچار بارش سخت باران و این طوفان بیرحم باشید،
ژندههای سوراخسوراخ بسته با طنابتان چهگونه خواهد توانست
سرهای بیسرپناه و پهلوهای لاغر از گرسنگیتان را از آسیب همچو هوایی محفوظ بدارد؟
اوه، به این نکته، من بسیار کم توجه داشتهام.
ای شکوهِ تجمل، خودت را درمان کن؛ خود را بر آن دار که رنج مستمندان را حس کنی!»
شاه لیر، ویلیام شکسپیر، پرده سوم، صحنه چهارم
ترجمه م. ا. بهآذین، نشر آتیه، 1379، ص77
دیالوگ شکسپیری در سالن تئاتر طنینی آشنا دارد اما وقتی آن را از زبان یکی از بزرگترین شکسپیرینهای زنده دنیا، آنتونی هاپکینز میشنویم که خطاب به مردم بینوای چادرنشین لوکیشنی در پیتستنِ باکینگهامشایر، انگلستان معاصر بر زبان میآورد، طنینی آشناتر در گوشمان پیدا میکند؛ انگار از جنس مسائل زمان خودمان است؛ واقعاً هم هست. این شاه لیر عقلباختهی توفانزده، دموکراسی لیبرال زمانه ماست.
همچنان که یکی از جامعهشناسان و اقتصاددانان سیاسی دانشگاه لندن به نام ویلیام دیویس، اخیراً در مقالهای در «نیویورک تایمز» با عنوان «همه چیز جنگ است و هیچ چیز حقیقت ندارد» یادآوری کرده است، حضور ارتش در سیاست داخلی کشورهای دموکراتیک لیبرال «یک نشانه مشخص از تنزل سطح سلامت لیبرالیسم» است. او با اشاره به نمونههایی از سربرآوردن نظامیگری در زمان به بنبست رسیدن مذاکرات برکسیت یا همان خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و همچنین در آمریکای ترامپ یا کشورهایی همچون برزیل مینویسد: «نشانههای آشنای نظامیگری این احساس را ایجاد میکند که سیاست، حسوحال جنگی را که مدتی به محاق رفته بود، بازیافته است.» (روزنامه شرق، پنجشنبه 9 اسفند 1397، ص 16) بیدلیل نیست که این اقتباس تازه از شاه لیر هم با دورنمایی از لندن معاصر آغاز میشود و با چند حرکت پن دوربین «به راست» روی نماهایی از لندن در شب، همراه با لندرووِری به قلعهای باستانی میرسد؛ مقر حکومتی که صدر و ذیل آن زیر پوتین نظامیان چکمهپوش است.
شاه لیر (آنتونی هاپکینز) وارد تالار بار خود میشود و به جمع دختران، دامادها، ارل گلاستر (جیم برادبنت) و ارل کِنت (جیم کارتر) میپیوندد تا «نیت نهفته» خود را آشکار کند. نقشهای میخواهد تا تقسیم قلمروی پادشاهی خود میان سه دخترش را مشخص کند و «همه کارها و وظایف مملکتداری را در این آستانه سالهای پیری از دوش خودمان برداریم و بر دوش جوانهای زورمندتری بگذاریم و خود سبکبار به سوی مرگ بخزیم.» باقی این داستان مشهور را همه آنهایی که سررشتهای از ادبیات نمایشی دارند، بهخوبی میدانند.
دو دختر بزرگتر لیر یعنی گانریل (اما تامپسن) و ریگن (امیلی واتسن) با چربزبانی دل پدر را به دست میآورند و با شوهرانشان، دوک آلبانی (آنتونی کَف) و دوک کورنوال (توبایِس مِنزیس) سهم بزرگی از سرزمین را نصیب خود میکنند. اما دختر کوچکتر، کوردیلیا (فلورنس پیو) درباره احساساتش دروغ نمیگوید و چون «از هیچ، هیچ نمیزاید» جز خشم پدر نصیبی نمیبرد و «همان راستگویی جهیزش خواهد بود» و وقتی مانند متاعی بیارزش به خواستگارانش، دوک بِرگِندی (سایمن مِنیاندا) و شاه فرانسه (چوکوادی ایووجی) پیشنهاد میشود (هر دو بازیگر نقش دوک برگندی و شاه فرانسه سیاهپوست انتخاب شدهاند که جنبه کنایی و تمثیلی آن قابل توجه است)، دوک برگندی که جامهای جهانسومی بر تن دارد، کاسبکارانه پیشنهادش را پس میگیرد و شاه فرانسه، باز هم در جامه نظامی، میپذیرد که کوردیلیا همسرش شود. در دنباله داستان، قدرتطلبی، ناسپاسی، خیانت، نفاق و توطئه زمام امور را در دست میگیرد و در واقع اختیار را از دست همه شخصیتها بیرون میآورد و حمام خونی به راه میافتد که تقریباً همه شخصیتهای اصلی داستان در آن قربانی میشوند.
مجموعهای از بهترین بازیگران تئاتر، سینما و تلویزیون بریتانیا در اطراف ستارهای مانند هاپکینز و انفجار رعبآور خشم و جنون او گرد آمده و کاری کردهاند که جملههای دشوار و پیچیده شکسپیر در بافت انگلستان قرن 21 بسیار طبیعی و مانند زبان مردم کوچه و بازار به گوش برسد و جا بیفتد. در این میان، رویکرد ایرِ کارگردان به این اقتباسِ برجسته از نمایشنامهای که چند بار در سینما (از جمله آشوب اثر آکیرا کوروساوا در 1985 و گریگوری کوزینتسف در 1971) و تلویزیون از آن اقتباس شده است، بُعد تازهای میبخشد و کاملاً به سیر تحولات سیاسی سالهای اخیر بریتانیا و بهویژه برکسیت ارجاع میدهد. البته رویکرد پسامدرنِ آوردن متون شکسپیری به بستر دنیای معاصر، کار تازهای نیست و نمونههای فراوان دارد، از فیلمهایی مانند اُ که برداشت آزاد از نمایشنامه اتللو و کالبدهای گرم که برداشتی آزاد و پسافاجعهای از رومئو و ژولیت است تا رومئو+ژولیت ساخته باز لورمن و کوریولانوس (رِیف فاینز، 2011؛ که بیش از همه اقتباسهای شکسپیری اخیر به این نسخه از شاه لیر قرابت و شباهت دارد).
اما ایر با انتخاب المانهای آشنا و لوکیشنهای امروزی و پرهیز از اغراق و دستکاری در آنها، و نوعی سادگی و بیتکلفی در بازیها - حتی در خونینترین و طاقتفرساترین صحنهها مانند کور کردن گلاستر - است که توانسته مضمون نمایشنامه را با رویدادهای اخیر سیاست جهان و انگلستان پیوند بدهد. او حتی جزییاتی مانند مدل مو و سر و وضع اما تامپسن که یادآور ترزا می، نخستوزیر فعلی انگلستان است، جهت حرکت دوربین یا مدل خودروهای مورد استفاده شخصیتها، مانند خودروی شاسی بلند لندروور بریتانیایی پرمصرف گلاستر و ریگن یا سدان جگوار مشکی اوسوالد - خودروی مورد علاقه خاندان سلطنتی انگلستان - و موتور سوزوکی کِنت را نیز در جهت کنایه و تداعی بهجا به کار گرفته است.
دراماتورژی نمایشنامه در جریان اقتباس نیز بهدقت هدفِ کنایه به جریانهای معاصر را دنبال کرده است. با آن که در سراسر فیلم از جملههای دقیق نمایشنامه شکسپیر استفاده شده، اما کوتاهسازی و فشردگی دراماتیکِ بخشی از آن بهضرورت زمان نمایش، سبب برجسته شدن بیش از اندازه یکی از شخصیتهای فرعی شده است؛ شخصیت ادموند، فرزند ناپاکزاده و جاهطلب گلاستر که علیه برادر و پدر و تقریباً همه شخصیتهای نمایشنامه توطئه میچیند، در حد یک آنتاگونیست فعال درامهای مدرن (که بهویژه در دهههای اخیر در سینمای اکشن رایج شده و در واقع ابتکار عمل را از دست پروتاگونیست درام سنتی بیرون آورده) بالا آمده است و تا دم مرگ داستان را پیش میبرد. اما نکته جالب، وجه کنایی این شخصیت با توجه به چهره کمابیش خارجی و غیرانگلیسی او در این فیلم است. آیا او کنایهای به شخصیتی همچون ولادیمیر پوتین و نقش مبهمی است که برای کشوری نیمهدموکراتیک مانند روسیه در قضایایی مانند تحریک مردم و سیاستمداران بریتانیا به خروج از اتحادیه اروپا و همچنین دخالت در انتخابات ایالات متحده به نفع ترامپ ترسیم میکنند؟ پاسخ این سؤال هرچه باشد، نمیتوان وجه تمثیلی این اقتباس پسامدرن از اثر شکسپیر را نادیده گرفت. در این دنیای شکسپیری جدید که دموکراسی راه را بر عرض اندام دشمنان دموکراسی باز گذاشته است، لیبرالیسم فرزند ناخلفی چون نئولیبرالیسم هار را به جان درماندگان و بینوایان انداخته، بریتانیا راه جدایی از قاره را در پیش گرفته و آن را به مرز دشمنی رسانده است و توطئهچینان زمینه نفاق میان دو سوی اقیانوس اطلس و بین کشورهای هر سو را فراهم آوردهاند، چارهای نیست جز اینکه از شب نظامیان ابتدای فیلم با نورهای پررنگ و درخشان و واضح به پایان تیرهوتار و خاکستری پس از جنگی مغلوبه برسیم که پیکر یک نظامی وفادار به سویه روشن و «خوب» و اخلاقی ماجرا خود را در تصویری مهآلود و ناواضح گم و از دیدهها پنهان میکند.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: