هشت یار اوشن / Ocean's 8
کارگردان: گری راس، فیلمنامهنویسان: راس و اولیویا میلچ بر اساس داستانی از راس و شخصیتهایی از جرج کلِیتن جانسن و جک گولدن راسل، مدیر فیلمبرداری: آیگیل بریلد، تدوین: دنیل پِمبِرتن، موسیقی: جولیئت وِلفلینگ، بازیگران: سَندرا بولاک (دِبی اوشن)، کیت بلانشت (لو)، آن هاتاوی (دِفنی کلوگِر)، سارا پالسن (تَمی)، هلنا بونهم کارتر (رُز وایل)، ریحانا (ناین بال/ لِسلی) و... محصول 2018 ایالات متحده، ژانر: کمدی سرقتی، 110 دقیقه.
دبی اوشن گروهی از زنان حرفهای را دور هم جمع میکند تا از مراسم سالانه مِت گالای شهر نیویورک، سرقتی را انجام دهند که از هر نظر غیرممکن به نظر میرسد.
تمهید گنجاندن زن خلافکار در دل یک گروه تبهکار مردانه، اتفاق تازهای در آثاری با محوریت سرقت و جنایت نیست و نمونههای بسیاری دارد از آثار دهه 1980 مثل فیلم درخشان سرجو لئونه روزی روزگاری در آمریکا که در آن زنی بدکاره، محرم و امین گروه خوفناک مافیایی داستان میشود تا همین سالهای اخیر و مثلاً هشت نفرتانگیز (کوئنتین تارانتینو) که یک نمونه خشن و تمامعیارش را در غرب وحشی به نمایش میگذارد. از نمونههای ایرانی هم میتوان به دستهای آلوده (سیروس الوند) اشاره کرد که شخصیت دیبا (هدیه تهرانی) در جایگاهی بالاتر از یک عضو ساده و در نقش یکی از دو گرداننده باند سرقت ظاهر شده است.
اما به تصویر کشیدن یک باند خلافکار کاملاً زنانه اتفاقی نیست که در عرصه نمایش، از فیلمهای سینمایی گرفته تا مجموعههای تلویزیونی، زیاد شاهدش بوده باشیم و حالا گری راس فیلمساز نهچندان پرکار آمریکایی که احتمالاً بیشتر با بازیهای هانگر (2012) شناخته میشود با چنین دستمایهای نهتنها یک فیلم خاص با محوریت قهرمانان زن به ژانر سرقت اضافه کرده بلکه فیلمی اشتقاقی را به مجموعه فیلمهای سرقتی اوشن شامل یازده یار اوشن (لوییس مایلستون، 1960) و سهگانه استیون سودربرگ نامدار افزوده است.
در ابتدای فیلم دِبی اوشن رو به دوربین با لحنی مظلومانه از بُرخوردن اشتباهیاش با تبهکاران و علاقهاش به برادر درگذشته خلافکارش (دنیل اوشن/ جرج کلونی) میگوید و مقام قضایی مربوطه و تماشاگران را برای بخشیده شدن موقت و بازگشت به زندگی عادی شهروندی قانع میکند تا غافلگیریهای بعدی که از سرقتهای خلاقانه از فروشگاه تا اقامت مجانی در هتل گرانقیمت ادامه مییابند، تأثیرگذار باشند؛ و البته که میزان این تأثیرگذاری برای تماشاگران مختلف یکی نیست و آنهایی که با این فضا و مجموعه فیلمها آشنا هستند میتوانند حدسهایی بزنند.
هشت یار اوشن به تبعیت از همخانوادههایش، درباره یک سرقت بزرگِ چندصد میلیون دلاری از یک مکان عمومی مهم است؛ اماکن مهمی که در فیلمهای پیشین موزه و کازینو بودند و در این فیلم جای خود را به یک نمایشگاه مُد دادهاند. همین موقعیت آشنا باعث میشود قهرمانان تازه این مجموعه فیلم، یعنی هشت زن هفتخط و تبهکاری که جای قبلیها را به شکل قابلقبولی پر کردهاند و دِبی و لو (سَندرا بولاک و کیت بلانشت) در رأس آنها قرار دارند، در مجموع تداعیکننده همان حسوحال جنایی/ کمیک فیلمهای قبلی باشند؛ و این جهان داستانی کمیک با موسیقی متن سرخوشانهای همراهی میشود که تقریباً در تمام سکانسها به عنوان یک عنصر مهم دراماتیک حضور دارد.
اما متأسفانه این فیلم در روایت مشکلهایی دارد که بد نیست تعدادی از آنها را مرور کنیم. همه چیز از بخش تدارک مقدمات سرقت آغاز میشود؛ مقدمهای با زمانی حدود یک ساعت که با معرفی دبی اوشن آغاز و با یارگیری و چینش مقدمات مورد نیاز برای سرقت به اتمام میرسد، بدون آن که در این مدت زمان طولانی، فیلمساز خود را به ایجاد کشش دراماتیک برای تماشاگران و برقراری ارتباط و درگیر شدن در اتمسفر داستان موظف بداند! در این بازه زمانی شصتدقیقهای تقریباً هیچ نقطه عطف دراماتیکی دیده نمیشود و فیلم با ضرباهنگی تند مبتنی بر دیالوگهای پینگپنگی و خلافکاریهای بامزه قهرمانان زن تبهکارش پیش میرود؛ ظاهراً تصور بر این بوده است که میتوان مخاطب را با همین پوسته سطحی مملو از تعویض سریع صحنهها و شیرینکاریهای نقشهای اصلی اغوا کرد تا شاید متوجه کمعمق بودن داستان نشود! جالب اینکه در جریان همین سکانسهای خوش رنگولعاب هم به برخی جزییات ساده و دمدستی بیتوجهی شده است، مانند چگونگی خروج اجناس یک فروشگاه دارای بارکد از درب خروجی یا چگونگی ورود و خروج به اتاق هتل بدون در اختیار داشتن کلید یا کارت رمزدار! گافهایی ساده و کماهمیت که به موازات پیشرفت قصه و ورود به فاز اساسی آن یعنی فصل سرقت به گافهایی فاحش و غیرقابل اغماض بدل میشوند؛ آن هم در فیلمی که عامدانه از ورود به فضای پلیسی و حضور فیزیکی نیروهای پلیس خودداری کرده است و سنگ بنای اصلیاش را نه بر اساس تعقیبوگریز و تنش که بر نمایش طراحی یک سرقت فکرشده و بیعیبونقص استوار کرده است.
هشت یار اوشن نهفقط با آثار قابل اعتنای ژانر سرقت فاصله بسیاری دارد بلکه از نمونههای قابل قبول و مشابه سالهای اخیر مثل کمدی سرقت دوشیزه (پیتر هیوئت، 2009) هم عقب میماند و نمیتواند پاسخگوی چند سؤال مهم و تعیینکننده باشد، از ابله و منفعل تصویر کردن مأمور موزه جواهرات در مواجهه با عضو خنگ باند که به آشکارترین شکل ممکن گردنبند مورد نظر را اسکن میکند تا نحوه ورود عضو دیگر گروه به ساختمان برگزاری نمایشگاه مُد و کار گذاشتن میکروفن در اتاق جلسه حساس امنیت موزه بدون آن که معلوم شود چهگونه و به چه شکل از روز و ساعت و محل برگزاری جلسه مطلع شده است؛ و اصلاً چرا در آن ساعت خلوت کسی به حضورش به عنوان یک غریبه مشکوک و مانع ورودش نمیشود؟! به همین ترتیب میتوان به موارد مهم دیگری نظیر شیوه ورود به عنوان پیشخدمت به محل برگزاری مراسم یا استخدام تصادفی عضو دیگر گروه در جایگاه مهم هماهنگکننده مراسم که پرداختی بهشدت سطحی دارد و... اشاره کرد.
البته حساب ایده مرکزی داستان یعنی نقشهای که دبی در زندان طرحریزی کرده است از این ضعفهای پردازش در جزییات جداست و اگر در نگارش این جزییات هم دقت و ظرافتی همسنگ اصل ایده به کار میرفت، بیشک با فیلم بهتری روبهرو بودیم. ضمن اینکه در پس تمام این نقشههای طراحی و اجرای سرقت، فیلم تصویر مخوف و ناامیدکنندهای از یک جامعه روبهسقوط به لحاظ اخلاقی را به نمایش میگذارد که در آن همه و همه - از طراحی در آستانه ورشکستگی تا یک مدل موفق و پولدار که هیچ پیشینهای از بزهکاری ندارند - را میتوان بهسادگی و فقط با در نظر گرفتن سهمی از اموال سرقتی به جرگه خلافکاران افزود؛ تصویری ماندگار در پس پوستهای انتقادآمیز که بیتردید بیشتر از لایه بیرونی داستان و شخصیتهای خونسردش در ذهنمان حک خواهد شد.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: