دانکرک/ Dunkirk
نویسنده و کارگردان: کریستوفر نولان، مدیر فیلمبرداری: هویته ون هویتما، تدوین: لی اسمیت، موسیقی: هانس زیمر، بازیگران: فیان وایتهِد (تامی)، تام گلین کارنی (پیتر)، هری استایلز (الکس)، کنت برانا (فرمانده بولتن)، مارک ریلنس (آقای داسن)، کیلیئن مرفی (سرباز لرزان)، تام هاردی (فاریئر) و... محصول 2017 آمریکا، انگلیس، هلند، فرانسه، ژانر: درام تاریخی اکشن، 106 دقیقه.
سربازان متفقینِ کشورهای بلژیک، امپراتوری بریتانیا و فرانسه در ساحل دانکرک به محاصرهی ارتش آلمان درآمدهاند اما در جریان نبردی تاریخی در جنگ جهانی دوم از راههای زمینی، دریایی و هوایی نجات پیدا میکنند.
تخلیه اضطراری 350 هزار نفر از نیروهای متفقین از بندر دانکرکِ فرانسه (یا در اصل با تلفظ بومی دونکرک) آن قدر در تاریخ جنگهای جهانی مهم است و چنان تأثیری در سرنوشت بزرگترین جنگ کل تاریخ معاصر یعنی جنگ جهانی دوم گذاشته است که انتظار میرفت زودتر از اینها مورد توجه فیلمسازان و مجموعهسازان بینالمللی و از همه مهمتر خود سینمای هالیوود قرار بگیرد.
واقعهی بندر دانکرک که مورخان و کارشناسان نظامی متفقالقول از آن به عنوان یکی از تأثیرگذارترین وقایع جنگ جهانی دوم یاد میکنند و اشتباه آدولف هیتلر، رهبر آلمان نازی، در صدور دستور توقف حمله به مدت 48 ساعت به نیروهای در حال فرار انگلیسی و فرانسوی که به بازیابی ارتش دول متفق انجامید، هنوز که هنوز است به عنوان یکی از برجستهترین خطاهای استراتژیک نظامی مورد بحث است.
اما در دانکرک رخدادهای ماه مه 1940 که نام بندر دانکرک را برای همیشه جاودانه کرده است، دستمایه ساخت یک فیلم آن هم توسط فیلمساز بزرگی قرار گرفته که به عنوان کارگردان حوزه اقتباسهای تاریخی شناخته نمیشود. همه ما نولان 47 ساله را با آثاری در حوزههای علمیخیالی (تلقین و میانستارهای)، روانشناسانه (بیخوابی) یا آثاری نظیر شوالیه تاریکی برمیخیزد میشناسیم که بازنمایی دیگری از شخصیت کارتونی/ سینمایی بتمن بر پرده سینماست و چرخش از آثاری در این عرصهها به سوی ساخت یک کار تاریخی، دستکم برای علاقهمندان جدیتر سینما کنجکاویهای بسیاری را از همان مرحله انتشار خبر تولید فیلم ایجاد کرد.
به نظر یکی از بهترین زوایایی که میتوان برای ورود به تحلیل دانکرک انتخاب کرد همین موضوع ارتباط سینما و تاریخ و چگونگی نمایش وقایع تاریخی به شکلی است که در عین به تصویر کشیدن رخداد تاریخی مورد نظر، به سینما به عنوان یک هنر نمایشی در دراماتیزه کردن رویدادها هم وفادار بود؛ اتفاقی که به نظر نگارنده در آخرین ساخته نولان نیفتاده است و حاصل کار، نه در ساخت معادل تصویری آن رویداد مهم تاریخی موفق بوده است که بتوان از منظر تاریخی به آن نمره قبولی داد و نه از نقطه نظر مؤلفههای نمایشی و چگونگی تلفیق تاریخ با نمایش. برای اثبات این مدعا با خود فیلم همراه میشوم و با ذکر مصادیق عینی بحث را جلو میبرم.
سکانس آغازین فیلم با نمایش فرار سرباز کمسنوسال انگلیسی به سوی ساحل کلید میخورد و شیوه جلو رفتن فیلم به گونهای است که به مخاطب این نشانی گمراهکننده داده میشود که انگار قرارست در ادامه از زاویه دید این قهرمان جوان شاهد وقایع دانکرک در اولین بهارِ اشغال فرانسه باشیم؛ مقدمهای پرهیجان و نفسگیر که فیلمبرداری با دوربین روی دست هم به تنش و هیجان آن میافزاید و تا رسیدن سرباز جوان به نیروهای مستقر در کنار ساحل ادامه پیدا میکند. اما در سکانسهای متعاقب فصل افتتاحیه، کارگردان با فاصله گرفتن از قهرمان جوان، شیوه روایت داستانش را تغییر داده و قهرمانانی همارزِ او از کاپیتانِ قایق تفریحی داوطلب کمک، و دو پسر همراهش گرفته تا خلبانان جنگندههای انگلیسی به درام اضافه میشوند البته نه به شکلی که از فیلمسازی در اندازههای نولان به عنوان خالق اثر شگفتآوری نظیر تلقین و... انتظار میرود.
در واقع مهمترین و بارزترین نقدی که میتوان به فیلم وارد کرد در همین شیوه روایت چندپاره و درنیامدهای است که دقیقاً بر خلاف انتظار معقول از سینمای داستانی یعنی لزوم فراهمسازی بستر لازم برای همذاتپنداری بیننده با فیلم عمل و تماشاگر را سکانس به سکانس از فیلم دور میکند. شاید قطع ارتباط حسی بیننده با فیلم که از همین به این شاخه و آن شاخه پریدنها ناشی میشود، مناسبترین توصیفی باشد که بتوان برای دانکرک به کار گرفت. در واقع تمام عناصر تشکیلدهنده درام، از تلاش سرباز نوجوان برای رساندن مجروح جنگی به کشتی در حال ترک بندر تا حضور کشتی تفریحی داوطلب کمک به سربازان و آن نبردهای سنگین و البته تکراری و خستهکننده هوایی که بالای سر این تلاشها در حال وقوع است، به لحاظ دراماتیک جزیرههای دور از هم و متمایزی هستند که نه بهتنهایی حس تمایل به پیگیری را در بیننده ایجاد میکنند و نه نولان در ایجاد پیوستهای ارتباطدهنده میان آنها به گونهای عمل کرده است که با یک داستان منسجم روبهرو باشیم؛ در این شرایط زمانی که درست و اصولی با پیشینه، جزییات شخصیتی، درونیات و انگیزه سرباز جوان انگلیسی آشنا نمیشویم چهگونه میتوانیم با اقدامهای او از جمله سعی او برای بازنگشتن به ساحل و پنهان شدن زیر موجشکن برای فرار از مهلکهی دانکرک ارتباطی باورپذیر برقرار کنیم؟ به همین نحو چهگونه میتوان از مرگ تصادفی پسر جوان سرنشین قایق تفریحی بدون فراهم کردن پسزمینههای شناختی لازم ناراحت شد؟ چهگونه میتوان نگران خلبانان ساقطشده در دریا بود؟ و... چه برسد به اینکه بخواهیم میان این حلقهها به دنبال ارتباط منطقی و درگیرکنندهای هم باشیم.
دانکرک به عنوان فیلمی در حوزه تاریخ معاصر که اسناد و مدارک زیادی حتی در مورد جزییات آن وجود دارد میتوانست در کنار به جای آوردن اصول و آداب هنر نمایش، به افزایش اطلاعات مخاطبان درباره مهمترین جنگی که بشر پشت سر گذاشته است، هم کمک کند و به باشگاه آثار ماندگاری بپیوندد که بر مبنای بازسازی وقایع جنگ جهانی دوم خلق شدهاند؛ فیلمهای ارزشمندی همچون فرار بزرگ (جان استرجس، 1963)، پرچمهای پدران ما و نامههایی از ایوو جیما (کلینت ایستوود، 2006)، ستیغ هکسا (مل گیبسن، 2016) و... اما در شکل فعلی با تنها چند اشاره مختصر به نام چرچیل، نخستوزیر وقت انگلستان و تصمیمهای او در زمینه تخلیه نیروها از دانکرک و عدم یک اشاره کوچک به وقایع قبل و منجر به آن، تماشاگر عملاً چیز زیادی از تاریخ عایدش نمیشود و فیلم از بسیاری از آثار سینمایی و حتی تلویزیونی ساخته شده درباره جنگ جهانی دوم، طرفین درگیر و مختصات کلی آن جنگ هم عقب میماند تا مشخص شود که دست گذاشتن روی یک سوژه دهانپرکن و توفیق در سایر گونههای نمایشی، تضمینکننده موفقیت در ساخت آثار تاریخی نیست.