دروغهای کوچک بزرگ / Big Little Lies
کارگردان: ژانمارک وله، نویسنده: دیوید ای. کلی بر اساس رمانی از لیان موریارتی، بازیگران: ریس ویترسپون (مدلین مارتا مَکِنزی)، نیکول کیدمن (سِلِست رایت)، شیلین وودلی (جین چپمن)، الکساندر اسکارسگارد (پری رایت)، آدام اسکات (اد مکنزی)، لورا درن (رِناتا کِلاین) و... محصول ۲۰۱۷، سریال کوتاه هفت قسمتی.
مَدلین و سِلِست مادر تنهایی به نام جین را که تازه وارد شهرشان شده است زیر پروبال خود میگیرند، غافل از اینکه ورود جین و پسر مرموز کوچکش به زندگی آنها چهطور همه چیز را تغییر خواهد داد.
بسط تئوریک خشونت
دروغهای کوچک بزرگ سریال هفتقسمتی است که از فوریه تا مارس ۲۰۱۷ از شبکهی «اچبیاو» پخش شد و همین چند روز پیش در جوایز امی، هشت جایزه (از شانزده نامزدیاش) از جمله در رشتههای بهترین سریال کوتاه، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگری (برای نیکول کیدمن، لورا درن و الکساندر اسکارسگارد) را برای سازندگانش به ارمغان آورد.
این درام جنایی به زندگی و روابط پنج خانواده در شهر زیبا و ساحلی مونتری در ایالت کالیفرنیا میپردازد. جین چپمن (وودلی) و پسرش پس از کوچ به مونتری با مَدلین (ویترسپون) و سِلِست (کیدمن) - از زنان متمول و سرشناس شهر - آشنا میشوند. بین سه زن، دوستی و رفاقتی شکل میگیرد که رفتهرفته مستحکمتر میشود. حضور تهدیدآمیز و چالشبرانگیز دو زن دیگر که یکی از آنها زن همسر سابق مدلین، بانی کارلسن (زوئه کراویتز) است و دیگری بانویی قدرتمند و سرشناس به نام رناتا کلاین (درن) باعث میشود دو جبههی متخاصم شکل بگیرد. جرقهی این تقابل و تخاصم از روز اول مدرسه و جای کبودی روی گردن دختر رناتا زده میشود. فشارهای رناتا و اتهام دروغین دخترش، اولیای مدرسه را نیز به صف مهاجمان به جین و پسرش، زیگی، اضافه میکند.
این فقط بیپناهی و غربت جین نیست که او و فرزندش را در مظان اتهام قرار میدهد. ضعف مالی و جایگاه پایینتر اجتماعی هم وی را در موضع پاییندست رناتا قرار میدهد. تأکید مدام سازندگان بر خانهداری مدلین، ترک وکالت و خانهنشینی سلست در تقابل با مدیریت سطحبالای رناتا و نفوذ او حتی بر شهردار و شورای شهر نشانههایی هستند تا این تقابل بین عضوی از سیستم و نیروهای خارج از سیستم را بیشتر به رخ بکشند. خاصه آنکه موضوع اجرای تئاتر عروسکی تنها بهانهای است برای ایستادگی در برابر نمایندهی پرنفوذ سیستم. مدلین هیچ مشخصهای از هنردوست یا روشنفکر بودن در خویش ندارد. اصرار او بر اجرای نمایش همان طور که بارها میگوید بهانهایست برای بیرون آمدن از پیلهی یک زن خانهدار که مهمترین وظیفهاش مادری است. از سوی دیگر سلست که قربانی خشونت خانگی همسرش است هم به این خروج و شورش برای اثبات فردیت و تمامیتش نیاز دارد. او به عنوان وکیل زبردستی که بعد از ازدواج کار و موفقیتش را رها کرده است، حالا خانهنشین شده و کتکخور مردی است که اتفاقاً با آن دک و پز، خودش نمایندهی کاملی از حضور یک نیروی تمامیتخواه است. این وسط جین و تضییع حقوق خود و فرزندش تنها بهانهای برای عقدهگشایی و مقابله است.
باور اینکه اصولاً سلست و مدلین اهمیت زیادی به جین بدهند و برای احقاق حقش تلاش کنند مشکل است. انگیزههای مقابله و انتقامگیری از رناتا، ایستادن مقابل شهردار، تقابل با بانی و ارضای مجموعهای از کمبودها و عقدههای فروخورده است که همواره بر حس انساندوستی پاک و صادقانه سایه افکنده است. همین مجموعهی عقدهها و تقابلهای خالهزنکی است که جلوهای ملموس و سطحیتر هم به سریالمیبخشد و آن را تبدیل به ملودرامی سهل و ممتنع میکند که داستانهای متفاوتی از عشق و خیانت و روابط خانوادگی را روایت میکند. بازجوییهای پلیس برای هر دورهی زمانی یا اتفاق، نقش یک سرفصل را بازی میکنند و حکم تیترهای تفکیککنندهی بخشهای متفاوت داستان را دارند. وقتی به حرفهای آدمهای مورد بازجویی دقیق میشویم بیشتر از اینکه بازجویی برای کشف راز یک قتل و پیدا کردن یک قاتل به ذهنمان متبادر شود، غیبتهای خالهزنکی همین سرزمین خودمان را به یاد میآوریم؛ و همین اجرای دمدستی است که به دیوید ای. کلی کمک میکند ریشههای یک خشونت عمومی و تئوریزه در دل یک خانواده را به اجتماع بسط دهد.
نمونهی کامل این بسط خشونت از خانواده به جامعه را در یکی از شاهکارهای متعدد میشاییل هانکه یعنی روبان سفید به شکلی موجزتر و نظرگیر دیدهایم. اینجا هم کِلی سعی میکند در همان مسیری که هانکه نهادینه شدن فاشیسم در آلمان نازی را روایت میکند، گام بردارد و الگو بگیرد. جمعی از قربانیان بزرگ و کوچک خشونت همراه با خشونتورزان در مجموعهای از روابط پیدا و پنهان گرد هم آمدهاند و جلوههای متعدد و بعضاً دهشتناکی به این جریان پیشرونده و نابودگر میبخشند. کِلی تصویر دقیقی از آغاز تا پایان این مسیر را پیش روی مخاطب میگستراند. پِری رایت (اسکارسگارد) نقطه مرکزی و مولد این خشونت است. او نه تنها سلست را در قالبِ ضرورتِ انجام واکنش، به سمت خشونت فیزیکی سوق میدهد بلکه برعکس تصور باطلش از در جریان نبودن بچهها، آنها را هم به این بازی خطرناک وارد میکند. در واقع مکس و آنچه با همکلاسیاش میکند، تصویر گذشتهی پری است و آنچه بر سر جین رفته و موجب تولد زیگی شده است؛ و آیندهی پری هم خواهد بود. این درست است که اینجا زنان به عنوان موجوداتی ضعیف و آسیبپذیر نقش قربانیان خشونت پِری را بازی میکنند تا عمق فاجعه برای ما ملموستر باشد اما سازنده قطعاً منظور والاتری از این داشته است تا در اجرایی ترحمبرانگیز صرفاً به این موضوع بپردازد که زنان قربانی خشونت مرداناند. این نگاه شاید در یک خوانش جهانسومی و در کشوری مثل ما که زنان همچنان درگیر حقوق اولیهشان هستند و قربانی چنین خشونتهایی، خریدار زیاد داشته باشد اما ارزش کار سازندگان سریال به متوقف نماندن در همین قبیل خوانشها و عبور از آنهاست.
سلست قربانی اصلی خشونت فیزیکی پِری همسرش است؛ داستانی که یک ملودرام آبکی جهانسومی است. خشونت پری به مکس فرزندش، منتقل شده است و او در مدرسه قربانی میگیرد. خانوادهی قربانی و مظنونِ بیگناهِ ماجرا درگیر آسیب مکس میشوند و زندگیشان آبستن تنش. جین که خود قربانی خشونتی از همین جنس بوده است و هنوز از بند آسیبهای چند سال پیش رها نشده، مظلومانه درگیر ماجرایی دیگر از همان جنس میشود. خانواده مدلین به عنوان یک خانواده حاشیهای کاملاً درگیر قضایا میشوند تا آنها هم از بسط و تعمیم مد نظر خالقان اثر در امان نباشند؛ اما آنها به همین بسنده نمیکنند و شخصیت بانی را که آرمانگراترین، صلحطلبترین و دارای سالمترین روابط انسانی است به عنوان ضارب برمیگزینند تا بگویند به گاهِ شعلهور شدن جنگ هیچکس و هیچ چیز در امان نیست. این تمهید سازندگان است برای نقب زدن به وضعیت امروز آمریکا و جهان؛ به جهان دوران ترامپ؛ به سایهی وحشتناک جنگ؛ به خشونت و نفرتی که او میپراکند و پیش از او، دیگران پراکندهاند و تا امروز هنوز باقی و برجاست. جهان هنوز جرج بوش و هرجومرجی را که برای دنیا به ارمغان آورد فراموش نکرده است. نفرتی که او آغاز کرد حالا از اتومبیل هم سلاح میسازد و در اروپای آرام و صلحطلب جولان میدهد و جان مردم بیگناه را میگیرد. این جهانِ واقعیای است که دیوید ای. کلی در قالب شهر کوچک مونتری و روابط چند خانواده به تصویر میکشد؛ جهانی که در آن هیچکس از عواقب خشونتطلبی و جنگ در امان نیست ولو اینکه در کمال صلحطلبی و آرامش در گوشهای دنج از این جهان پهناور روزگار بگذراند. کشتهشدگان کنسرت پاریس، حاشیهی ساحل نیس، بروکسل و همین چند روز پیش بارسلون میتوانند شهادت بدهند.