فرار از زندان/ Prison Break
خالق و نویسندهی اصلی: پل شیورینگ، پرکارترین کارگردانان: بابی راث و کوین هوکس بهترتیب با پانزده و چهارده قسمت، بازیگران: دامینیک پرسل (لینکلن باروز)، ونتورث میلر (مایکل اسکوفیلد)، رابین تونی (ورونیکا دانوون) و... محصول 2005 تا 2009 و 2017، آمریکا و انگلیس، ژانر: اکشن جنایی، زمان هر قسمت: 44 دقیقه.
مردی بیگناه به خاطر یک دسیسهی سیاسی در صف محکومان به اعدام قرار میگیرد و تنها امیدش برادری است که عمداً خود را وارد همان زندان میکند تا هر دو با هم نقشهی فراری را عملی کنند.
توهین به خاطرهی خوش!
بگذارید مردهها در گور خویش بیارامند. دستکم نبش قبر که میکنید برای کار مهم و باارزشی باشد، نه برای اثری در حد و اندازهی فصل جدید فرار از زندان. شبکهی فاکس، مایکل اسکوفیلد را از گور بیرون کشید و زنده کرد تا فصلی فاجعهبار را تولید کند که توهین آشکاری است به علاقهمندان قدیمی و پیگیران جدی این مجموعه.
وقتی از چهارم آوریل ۲۰۱۷ پخش قسمت جدید فصل پنجم آغاز شد هیچکس فکرش را نمیکرد که نهفقط با یکی از بدترین فصلها بلکه با یکی از مضمحلترین سریالهای سالهای اخیر روبهرو شود. پیش از این، فصل سوم و ماجراهای مربوط به زندان پاناما به قوت فصلهای ابتدایی نبود و به همین خاطر زودتر از حد انتظار به پایان رسید اما بازگشت موفق سریال و پایان قاطعش باعث شد مخاطبان با خاطرهای خوش تماشای سریال را به پایان ببرند. فرار از زندان در کنار مجموعهی گمشدگان (لاست)یکی از اولین سریالهایی بود که به خانهی ایرانیها راه پیدا کرد و خیلی زود در بین جوانان به پدیدهای کالت تبدیل شد.
مایکل در فصل پنجم از زندانی در صنعا پایتخت یمن که درگیر جنگ داخلی و تصرف کشور به دست داعش است برای تیبگ عکس میفرستد تا خبر زنده بودنش را به لینکلن (برادرش) بدهد. لینکلن هم بعد از اینکه متوجه میشود گور مایکل خالی است، کت داخل گور را برمیدارد، پس از خشکشویی آن را میپوشد و راهی صنعا میشود. مایکل با اسم کانیل اوتیس و به عنوان یک تروریست بینالمللی و همدست ابورمال سرکردهی داعشِ یمن در زندان اوجیجیا بهسر میبرد؛ جالب اینجاست که مارکِ کتِ مایکل، موقع دفن همین کانیل اوتیس است و لینکلن از همین مارک که هشت سال پیش در گور شده میفهمد برادرش زنده و زندانی اوجیجیاست. باقی ماجراهای فصل جدید هم به اندازهی همین داستان کت، مضحک و مسخرهاند. اما کاش کار به همینجا ختم میشد!
خالقان فصل تازه نهتنها در نوشتن فیلمنامه و روابط علتومعلولی پشتسرهم گاف میدهند بلکه در خلق شخصیتها و کنار هم چیدن آنها و فلسفهی حضورشان هم بهشدت خامدستانه عمل کردهاند. برای نمونه باید به شخصیت «جا» اشاره کرد؛ یک کرهای مجموعهدار که عاشق فردی مرکوری است و هیچ معلوم نیست چهطور سر از اوجیجیا درآورده است. بیربطتر از حضورش، موبایلی است که همراهش دارد و مدام مشغول تماشای کنسرت مرکوری است. البته به وقت لزوم هم این تلفن برای ارتباط استفاده میشود؛ منتها هنوز نامکشوف است که مایکل چرا وقتی لینکلن را در زندان ملاقات و به آن شکل مضحک وجودش را انکار میکند، بعداً به لینکلن زنگ نمیزند تا وی را از برنامههایش مطلع کند. مایکل به جای اینکه به برادرش تلفن کند و بگوید برای قطع برق سراغ فلان کس برود یا فلان کار را بکند پیامش را به رمز داخل یک موشک کاغذی مینویسد و موشک را به همراه یک آدامس برای پسربچهی بیرون زندان میفرستد تا پسرکِ عشقِ آدامس، پیغامِ مایکل را به لینکلن بدهد و لینکلن پیغام را رمزگشایی کند!
با این حال نبوغ خالقان سریال در استفاده یا عدم استفاده از تلفن همراه به همینجا ختم نمیشود. وقتی مایکل و دوستانش از زندان گریختهاند و مشغول بررسی راههای فرارند و سر خروج از کشور از طریق فرودگاه یا راهآهن بحث میکنند، شیبا و گروه دیگر در فرودگاهاند و خلبان و هواپیمای سوختگیریشده پیدا کردهاند. بالأخره به زور مایکل، مسیر راهآهن در پیش گرفته میشود اما نیروهای داعش آنها را شناسایی میکنند و بهاجبار گزینهی بعدی مطرح میشود. اینجاست که لینکلن به دوستانش در فرودگاه زنگ میزند و آنها ضمن عذرخواهی اعلام میکنند که به دلیل حملهی داعش بیش از این نمیتوانند صبر کنند. بیننده هم حیران میماند که چرا آقایان این زنگ را زودتر نزدند؟ راستش را بخواهید فکر نمیکنم علنیتر از این نویسندهای بتواند ناکارآمدی و ناتوانیاش را به نمایش بگذارد.
این فصل هرچه پیشتر میرود پایانی بر بلاهت سازندگان سریال دیده نمیشود؛ از کشتی شخصیت فرناندو سوکره که کل بارش قاچاق و غیرقانونی است اما ناخدا تفنگداران دریایی آمریکا را برای دستگیری مایکل به آنجا دعوت میکند تا عزیمت سارا از آمریکا به یونان برای اهدای خون به مایکل. در واقع روند تماشای فصل جدید فرار از زندان از قسمت دوم به بعد به جای تعلیق و پیگیری ادامهی حوادث (چیزی که در تمام چهار فصل قبل باعث میشد لحظه به لحظه ماجراها را تعقیب کنیم) برای ما به چالش دیگری تبدیل میشود: چالشِ تماشایِ سیر قهقرایی خالقان مجموعه. واقعاً بدترین سریالهای داخلی هم به چنین اتفاق وحشتناکی دچار نمیشوند یا بهندرت شاید چنین اتفاقی افتاده باشد و چنین فاجعهی تمامعیاری شکل گرفته باشد.
در صحنهی دیگری، وقتی سارا برای اهدای خون به یونان رفته، مایکل جونیور و جیکوب در خانه هستند و جیکوب دارد توی حیاط با بالگردش بازی میکند. بالگرد کمی از محوطه دور میشود. جیکوب حواسش نیست و مایکل برای آوردن آن میرود. اما ناگهان دستی جلوی دهان مایکل را میگیرد و او دزدیده میشود. در سکانسهای بعدی هم میبینیم که مایکل بیهیچ اشارهای به این اتفاق، پیش خانوادهای است در صحت و سلامت. سارا هم دوستش را میفرستد تا مایکل را از پیش آن خانواده برگرداند. در باقی سریال بعد از این اتفاق هم هیچ اشارهای به این موضوع نمیشود! یعنی سازندگان حتی به خودشان زحمت ندادهاند در تدوین این قسمت را دربیاورند.
اما برای من یک لحظه و یک اعتراف جالب توجه در فصل جدید فرار از زندان وجود دارد؛ در جایی از سریال در توجیه کارهای جیکوب توضیح داده میشود که آمریکا از نفوذ ایران و روسیه در منطقه بیم دارد و به همین خاطر داعش و سرکردهاش ابورمال را آزاد میکند و به او میدان میدهد تا بلکه بتواند جلوی نفوذ ایران را بگیرد. این اعتراف صادقانهی شبکهی بهشدت دستراستی و تندروی «فاکس» در قالب داستان کمیک و افتضاح فصل پنجماز این جهتخوشحالکننده است که بالأخره یک نفر پیدا شد اعتراف کند کل این بازی افراطیگری و نیروهای تندرو در خاورمیانه و کل جهان امروز، بازی خود غرب (در اینجا آمریکا) است. اعتراف صریحی که بیان میکند نهفقط داعش که هرچه افراطیگری است، دستپرورده خود غرب است. اگر همین هم نبود و نمیتوانستم دلم را به آن خوش کنم، معلوم نبود چهطور وقت تلفشدهی یک آخرهفته را تاب میآوردم.