غریبههای تمامعیار/ Perfect Strangers
کارگردان: پائولو جنووِزه، نویسندگان: جنووزه، فیلیپو بولونیا، پائولو مامینی، پائولو کوستلا و رولاندو راولو، بازیگران: مارکو جالینی (روکو)، آلبا رورواشر (بیانکا)، آنا فوگلیئتا (کارلوتا)، جوزپه باتیستن (پِپه) و... محصول 2016 ایتالیا، ژانر: درام، کمدی، 97 دقیقه.
هفت دوست قدیمی برای شام دور هم جمع میَشوند اما وقتی تصمیم میگیرند که محتوای پیامکها، ایمیلها و تماسهایشان را با هم در میان بگذارند، رازهای بسیاری برملا میشود و آرامش جمع بههم میخورد.
غریبههای صمیمی*
غریبههای تمامعیار یکی از موفقترین فیلمهای ایتالیایی سال 2016 است که در گیشهی داخلی بیش از شانزده میلیون یورو فروخت و موفقیتهای نسبی هم در سطح محافل هنری و جشنوارههای کوچکتر سینمایی به دست آورد که از آن جمله میتوان از کسب جوایز بهترین فیلمنامه در جشنوارههای تریبکا و قاهره نام برد. البته این جوایز به طور طبیعی با توجه به کیفیت دیگر آثار حاضر در بخش رقابت بینالملل این جشنوارهها به این فیلم رسیده است چون اولین مشکلهایی که در ساختار غریبهها... به چشم میآیند به بخش سوم و پایانبندی فیلمنامه برمیگردند که در ادامه به این نقطهضعفهای داستانی اشاره خواهد شد.
غریبهها... ایدهی داستانی جذابی دارد که بهسرعت هر تماشاگری را با فیلم همراه میکند و بهواسطهی گسترش درست موقعیت داستانی و میزانسنهای دقیق فیلمساز، محدودیت موقعیت و تکلوکیشنی بودن فیلم به چشم نمیآید. فیلم با نمایش سه خانواده و سه زوج مختلف در خانههایشان آغاز میشود و خلاقیت و توانایی پائولو جنووِزه در مقام کارگردان خیلی زود جلوه میکند. دایرهی معرفی شش مرد و زنی که سه زوج داستان را تشکیل میدهند با یک مرد آغاز میشود و مرد دیگری به پایان میرسد؛ و چه جالب که با «مخفیکارترین» شروع میشود و با «موجهترین» بسته میشود. اولین مرد، درِ کمد لباس را باز میکند و دوربین با قرار گرفتن در تاریکی و نمایش هجوم روشنایی، نوید یک افشاگری «اساسی» را در مورد او میدهد. اما مردی که دایرهی معارفهی ابتدایی شخصیتها با او کامل میشود، تنها شخصیتی است که در چهارچوب در یا کُمدی (تنگنایی) دیده نمیشود و حتی خطوط افقی پشت سرش را میتوان در تضاد با موقعیت دیگران تعبیر کرد و از همین جا حساب او را پاکتر از دیگران دانست. جدایی و تکافتادگی شخصیتها از همین ابتدا آنها را به عنوان ساکنان جزیرههای تنهایی نشان میدهد و حتی اگر تصویرشان در کنار هم قرار میگیرد (مانند مادر و دختر میزبان که در آینههای جداگانهای کنار هم دیده میشوند) یا با هم در یک قاب دیده میشوند، همچنان قاب دیگری آنها را تحت فشار قرار میدهد تا محدودیت و ناپایداری موقعیت فعلی تبیین شود. غریبهها... پس از معرفی ابتدایی شخصیتهای اصلی به تصویری شبانه از شهری میرسد که آدمهای داستانش در آن زندگی میکنند و به این شیوه، این آدمها و وضعیتشان را به کل جامعه تعمیم میدهد.
اما بخش پایانی غریبهها... مملو از بیدقتیها، شتابزدگیهای اجرایی و چرخشهای داستانی و شخصیتی است که در تماشای دوباره فیلم بیش از پیش خودشان را نشان میدهند؛ از ماجرای گوشوارههای هدیه که برگردانده میشوند، تا تصمیمهای سرنوشتساز شخصیتها که با خروج از آپارتمان منتفی به نظر میرسند و حتی برای لحظهای این تصور به وجود میآید که در واقعیت اتفاقی رخ نداده است، و حتی اشاره دوباره مرد میزبان به تعبیر همسرش از گوشیهای همراه که آنها را در ابتدای فیلم «جعبههای سیاه» آدمهای امروزی مینامد. (امتیاز 7 از 10)
* نام فیلمی از پاتریس لوکُنت محصول 2004 با بازیهای ساندرین بونر و فابریس لوکینی
دیوار بزرگ/ The Great Wall
کارگردان: ژانگ ییمو، نویسندگان: کارلو برنارد، داگ میرو و تونی گیلروی، بازیگران: مت دیمن (ویلیام)، ویلم دافو (بالارد)، اندی لو (استراتژیست وانگ) و... محصول 2016 آمریکا، چین، هنگکنگ، استرالیا و کانادا، ژانر: اکشن، حادثهای، فانتزی، 103 دقیقه.
سربازان مزدور اروپایی که در جستوجوی «باروت سیاه» هستند، به اسارت نگهبانان دیوار بزرگ چین درمیآیند. اما خیلی زود سرنوشت آنها تغییر میکند و به گروه مبارزانی ملحق میشوند که باید در برابر انبوهی از هیولاها پایداری کنند.
افسانهی تکراری
دیوار بزرگ متأسفانه یکی از فیلمهای بد کارنامهی ژانگ ییمو است؛ فیلمسازی که شاهکاری چون قهرمان (2002) را در کارنامه دارد و با تداوم تجربههای باشکوه بصریاش در فیلمهای خانهی خنجرهای پران (2004)، نفرین گل طلایی (2006) و حتی گلهای جنگ (2011) دستکم به لحاظ تصویر یکی از متفاوتترین فیلمسازان چینی دهههای اخیر است (عجیب است که او در گرانترین فیلم تاریخ سینمای چین، حتی از نظر بصری هم کار بهخصوصی نکرده است). او در کنار این فیلمهای حماسی، درامها و ملودرامهای دیدنی از زیستن (1994) گرفته تا بازگشت به خانه (2014) - که در هر دو فیلم گونگ لی، بازیگر محبوب ییمو بازی کرده - را هم ساخته و در آنها باز هم تحت تأثیر دورههای جنگ معاصر در سرزمینش به روایت حالوروز مردمان مصیبتزده (اغلب در جوامع روستایی) پرداخته است.
اما آنچه شکست دیوار بزرگ را پررنگتر جلوه میدهد این است که فیلم با بودجهی کلان 150 میلیون دلار تولید شده است و در این میان، حضور تونی گیلروی به عنوان یکی از فیلمنامهنویسان اصلی، بازیگرانی چون مت دیمن و ویلم دافو، و حتی موسیقی حماسی دیگری از رامین جوادی (که البته آثارش رو به تکرار گذاشتهاند؛ دستکم برای کسی مثل نگارنده که شناختش از موسیقی در حد عموم است) هم کمکی به ارتقا سطح کیفی فیلم نکردهاند (البته ابتدا قرار بود جیمز هورنر موسیقی را بسازد که در یک سانحهی هوایی کشته شد).
بزرگترین نقطه ضعف دیوار بزرگ فیلمنامهای است که واقعاً هیچ چیزی بیش از دو خط داستانی مذکور ندارد! و این موضوع به طرز عجیبی از همان اولین خطوط داستانی که تماشاگر را در جریان داستان قرار میدهند، خودش را نشان میدهد و حتی توی ذوق میزند: «دیوار بزرگ قرنهاست استوار است؛ و به عنوان یکی از شگفتیهای جاودان دست بشر، بیش از 5500 مایل طول دارد و ساخت آن بیش از 1700 سال زمان برده است. این دیوار برای حفاظت از خطرهای بسیاری ساخته شد که بعضی شناختهشده و برخی افسانهاند. این فیلم درباره یکی از آن افسانههاست.» دافعهآمیز بودن این متن اولیه (جدا از بیدقتی و کلیگویی آماریاش) زمانی بیشتر میشود که با تصاویر رایانهای بیکیفیت و آماتورگونه (رقم بودجهی فیلم را فراموش نکنید) و موسیقی متنی آشنا همراه میشود. در ادامه هم اجرای بد موقعیتها و بعضی میزانسنهای شلخته، در کنار تدوین و منطق روایی ضعیف صحنهها قرار میگیرد تا علاقهمندان جدیتر سینما خیلی زود از جدیدترین تجربهی کارگردانی ژانگ ییموی بزرگ قطع امید کنند. این پروژه که میتوان آن را تقلید دستچندمی از ارباب حلقهها هم دانست، بهتر بود به دست همان ادوارد زوییک (کارگردان آخرین سامورایی/ 2003 و الماس خونین/ 2006) میافتاد که در دورهای قرار بود فیلم را بسازد و هنری کویل (بازیگر نقش سوپرمن) هم نقش اصلیاش را بازی میکرد. (امتیاز 4 از 10)